ما از ذهنمان یا فعال استفاده می کنیم یا منفعل.
#ذهن_منفعل تجربه نمی کند حفظ می کند، هر چیزی که من حفظ کردم تحویل بچه ام می دهم، کشف ِ خودم نیست،لذا احساس خوشایندی به من نخواهدداد چون" من" نبودم بلکه به من تحمیل شده است. وقتی محفوظات را منتقل کردیم به جای کشف و دیدن الگو میدهیم." همینه که هست".
پس آموزش یعنی الگو دادن. وقتی قبل از سن یادگیری کودک به او یاد دادن را تحمیل کنیم (یعنی ما یک الگو به تو می دهیم تو این الگو را حفظ کن، زبان، شعر و...)و بعد به جای پردازش که خود یک فرآیند است و در برگیرنده ی حافظه و شرطی شدن و تکرار و... است، فقط تکرار به تنهایی را جایگزین می کنیم. عمل نکن، کشف نکن، ابداع نکن فقط الگویی که بهت دادیم را تکرار کن بگو و حفظ شو.
هیچ کاری وجود ندارد که نشود جبران کرد به عنوان مثال بدترین حالت ممکن بچه ام را طوری زدم که مُرد! چند سال هم حبس کشیدم حالا اومدم بیرون دوتا راه بیشتر پیش رو ندارم یکی این که دیوانه بشوم و در تیمارستان بستری شوم و یکی دیگه اینکه به دنبال راهی باشم که بچه های دیگر به این بلا دچار نشوند. جبران در هر سطحی امکان دارد هرچه بالاتر رویم در سطوح بالاتر جبران می کنیم. بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان ما (در امور مختلف مانند نظریاتشان) در حال جبران هستند و جبران آنها بسیار ارزش والایی دارد.
در مورد شخص خودم فرزند پسرم همیشه به من می گفت که بابا خیلی حرف های قشنگی بلدی بزنی اما دوران بچگی ما این کارها را نمی کردی من هم جواب دادم بله من آن موقع این حرف ها را بلد نبودم ولی حالا دارم کار می کنم که تو یاد بگیری و بدانی که با فرزندانت چگونه رفتار کنی.
من در مورد بچه های خودم دیگر نمی توانم جبران کنم بسیاری از صحبت هایی که می کنم را در مورد بچه های خودم انجام نداده ام؛ اگر دانش ِ امروزم را سی سال پیش داشتم بچه های من به گونه ایی دیگر بزرگ می شدند و حالا من به عنوان یک مسئول تلاش تحقیق می کنم تا شما با فرزندانتان درست رفتار کنید و همین طور بچه های من با فرزندانشان درست رفتار کنند.