eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چــهـل_و_هــشـتم ✍پس حسام زنده بود و جریانی فراتر از
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍عثمان در سکوت به صورتِ حسام خیره شد. از سکوتش ترسیدم. ناگهان سیلی محکمی بر صورتِ حسام نشست؛ انقدر محکم که سرش به دیوارِ کناری خورد. -باید باور کنم که اسم اون رابط رو نمیدونی؟ تو فکر کردی با یه مشت احمق طرفی؟ تو میگی نمیدونم، منم میگم طفلی گناه داره، یه دست کت و شلوار مارک تنش کنید بره خونه اش؟ خودتم میدونی دانیال هیچ ارزشی برام نداره، مهم یه اسمه که فرق نمیکنه از زبون تو بشنوم یا دانیال. تنها فرقش اینجاست که اگه تو الان بگی، هم خودت زنده میمونی، هم این دختر، هم اون دانیال عوضی اما اگه نگی، دیگه شرایط عوض میشه... چرخی به دورم زد باورم نمیشد این همان عثمانِ مهربان باشد! دو زانو روبه رویِ حسام نشست: اگه نگی اول تو رو میفرستم اون دنیا بعد این خانوم خانوما رو از مرز خارج میکنم و انقدر شکنجه اش میکنم تا دانیال خودشو برسونه. میدونی که وقتی پایِ خواهرش وسط باشه تا خودِ کره ی ماه هم شده، میره! خب نظرت چیه؟ قلبم تحملِ این همه هیجان را نداشت. چرا هیچکس برایم توضیح نمیداد که ماجرا از چه قرار است؟ حسام با ضعفِ نمایان در چهره اش به چشمانِ عثمان نگاه کرد: فکر کردی خیلی زرنگی؟ تو اون سازمان چی بهتون یاد میدن هان؟ من چرا باید اسمِ اون رابط رو بدونم؟ خیال کردی بچه بازیه که همه خبر داشته باشن؟ شهرِ هِرته؟ آنها از کدام سازمان حرف میزدند؟ جریان رابط چه بود؟ صوفی با عصبانیت به رویِ حسام خم شد، گلویش را فشار داد و جملاتی را از بین دندانهایِ گره خورده اش بیان کرد: با ما بازی نکن ما میدونیم شما خوونواده ی دانیال رو آوردین ایران! من اون دانیالِ آشغال رو میخوام، خوده خودشو... و باز حسام خندید: کجایِ کارین ابله ها؟ اون دانیال عوضی به ما هم نارو زد. خوونوادشو با کلک و زبون خوش کشیدیم ایران تا بتونیم خودشو پیدا کنیم... به قول خودتون اون به خاطر خواهرش تا کره ی ماه هم میره. در واقع مادر و خواهرش دست ما گروگان بودن! با دهانی باز به حسام زل زدم. یعنی او هم حیوانی بی قید بود؟ بازیگری ماهر مانند عثمان؟ باورش از هر دروغی دشوارتر بود. با حرفهایش حس تنفر را دوباره در دلم زنده کرد. مسلمانان همه شان دروغگو و وحشی صفت بودند و حسام هم یکی از آنها... ⏪ ... نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست @asraredarun اسرار درون