#فرشته_کویر
#قسمت_1
هوای روح بخشِ بهاری، حسِ عاشق شدن و عشق ورزیدن را به روحِ آدمی تزریق میکرد.
و نسیم جانفزا، از پنجرهی اتاق به آرامی سرک میکشید.
و با ناز و عشوه، خودش را به تنها و جانها پیشکش میکرد و به همراهِ خود، عطرِ دلانگیزِ گلهایِ سرخ و محمدی را به ارمغان میآورد و زیباترین احساسها را هدیهی دلدادگان میکرد.
چه زیباست، در تاریک و روشنای این صبح بهاری، در محرابِ عشق، نشستن و سجدهی شکر به جا آوردن به آفریدِگارِ این همه زیبایی و چه خوشبخت است، کسی که حس کند "او" را.
چه خوشبخت است، کسی که همنوای همهی موجودات، خدا را شکر کند.
و دخترکی پاک از سرزمینی پاکیزه در آغوشِ خدایش، سر به سجده فرو برده بود.
آرام سرش را از سجدهی شکر برداشت.
چشمانش را بست. نفس عمیقی کشید تا از آن رایحهی بهشتی بینصیب نماند.
جانش مالامال شد ازعشق به یگانه پروردگارش.
"خدایا! شکرت.
خدایا! هر روزِ این زندگی و بندگی زیباست، ولی امروز برای من زیباتر است. چون تو نوید زندگی زیبایی به من دادی .خدایا! شکرت هر وقت از تو یاری خواستم، یاریم کردی و هر وقت از تو راهنمایی خواستم، راهنمایم بودی".
با یادآوری رازش، لبخندی بر لبانش نشست.
چشمانش را باز کرد.
و دوباره قران را برداشت، بوسید و باز کرد.
سورهی حج آیه 54:
(و تا بدانند آنانکه علم داده شدند، آن حق است از جانب پروردگارت،
و به آن ایمان بیاورند و دلهایشان آرام شود
و قطعا خداوند راهنمای مؤمنان است)
تمام آرامش امروزش، از این آیه بود.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490