#داستان_کودکانه
#مشکل کجاست؟
رازِ پلِ خرگوشی 🌹
در یک جنگل زیبا و سرسبز خرگوشِ بازیگوشی زندگی می کرد.
خرگوشی هرروز به این طرف وآن طرفِ جنگل می رفت و غذاهای خوشمزه پیدامی کردو می خورد.
از سبزی های معطر و خوشبو تا میوه های آب دار و خوشمزه .
اما خرگوشی عاشقِ هویج بود.
هیچ غذایی از هویج برایش خوشمزه تر نبود.
مرتب به امید پیدا کردنِ هویج به این طرف وآن طرف می رفت.
تا اینکه یک روز؛ از دور برگهای هویجی را دید .
با خوشحالی به سمتش دوید.
بله خودش بود.
برگهای هویج نشان می داد که چند هویج درشت و خوشمزه زیرِ زمین منتظرِ خورده شدن هستند.
با خوشحالی زبانش را دورِ دهانش چر خاند و آب دهانش را قورت داد و
دستهاش را به هم مالید و گفت:
_بالاخره بعد از مدت ها یه هویج خوشمزه پیدا کردم. امروز باید دلی از عزا در بیارم.
ولی بهتره اول برم دستهام را بشویم و بعد بیام.
کمی آن طرف تر یک رودخانه بود و یک پل روی رودخانه.
خرگوشی جلو رفت. ولی با تعجب دید که این پل با تمام پل هایی که دیده فرق دارد.
خیلی باریک بود و تکان تکان می خورد.
کمی نگاهش کرد ولی چیزی نفهمید.
برگشت که هویج را بخورد.
اما همین که دستش را دراز کرد برای چیدنِ هویج، صدایی شنید.
_صبر کن ... صبر کن.
با تعجب اطراف را نگاه کرد.
کبوتری به او نزدیک می شد.
کبوتر نفس نفس زنان کنار خرگوش نشست وگفت:
_خواهش می کنم این هویج ها را از زمین بیرون نیار.
خرگوش گفت:
_چی می گی؟من مدتهاست دنبال هویج می گردم حالا اینها را بیرون نیارم؟
کبوتر گفت:
_من می دونم که چقدر هویج دوست داری. به خاطر همین می گم این هویجها را بیرون نیار.
خرگوشی که پاک گیج شده بود؛ گفت:
_یعنی چی؟
کبوتر آرام تر گفت:
_اگر این هویجهارا درنیاری من بهت مزرعه هویج را نشان می دم که تا عمر داری راحت از هویج هاش بخوری.
خرگوشی شگفت زده گفت:
_راست می گی؟زود باش نشانم بده .
کبوتر گفت:
_دنبال من بیا و قول بده که نترسی.
خرگوشی قول داد وبه دنبال کبوتر راه افتاد.
کبوتر به سمت پل رفت. و از خرگوش خواست که از روی پل عبور کند.
خرگوشی خیلی ترسیده بود. چون پل هم باریک بود وهم تکان های زیادی می خورد. می خواست برگردد که کبوتر گفت:
_من بهت قول می دم که تورا به مزرعه هویج ببرم فقط نترس وبیا.
خرگوشی چشمهایش را بست و آرام آرام
روی پل رفت.
پل مرتب تکان می خورد و خرگوش از ترس جیغ می کشید ولی کبوتر مرتب به او وعده می داد که هویج های زیادی در انتظار توست.
خلاصه با هر بدبختی بود؛ خرگوشی خودش را به آن طرف پل رساند.
کبوتر گفت:
_آفرین خرگوش زرنگ .حالا دنبالم بیا .
خرگوشی پشت سرش را نگاه کرد. آن طرف پل هنوز هویج در زمین بود.
دنبال کبوتر راه افتاد.
کمی آن طرف تر مزرعه هویج را دید.با ذوق وشوق خودش را به آن رساند و هرچقدر دلش می خواست خورد.
وقتی سیر شد.
به کبوتر گفت:
_خیلی از تو ممنونم. تا به حال اینقدر هویج یک جا ندیده بودم.
خیلی خوشمزه بود.
ولی یک سوال: چرا نگذاشتی آن هویجها را بخورم. چه اشکالی داشت آنها را می خوردم و بعد می آمدم اینها را هم می خوردم؟
کبوتر گفت:
_آخه اگر آن هویجها را می خوردی دیگه نمی تونستی اینها را بخوری.
خرگوش با تعجب پرسید:
_چه طور مگه؟
کبوتر گفت:
_اگر آن هویجها را از زمین در می آوردی.
پل خراب می شد و هیچ وقت نمی توانستی به این مزرعه برسی .
چون ریشه های آنها با ریشه های چند تا ازگیاه های دیگه به پل وصل بود و پل را نگه داشته بود. هر کدام از آن گیاه ها که اززمین بیرون آورده بشه .
پل خراب می شه .
ومن مأمورم که از پل محافظت کنم.
خرگوش بهت زده به حرف های کبوتر گوش دادو از او به خاطر حفاظت از پل تشکر کرد.
ودر دلش خدارا شکر کرد.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔴 #نقش_پرهیز_در_همسرداری
💠 وقتی #پزشک برای بیمار، دارو تجویز میکند به او گوشزد میکند مهمتر از استعمال دارو نخوردنِ خوراکیهایی است که به پیشرفت بیماری کمک میکند. اگر بیمار بهترین داروها را استفاده کند امّا از برخی کارهایی که حال او را بدتر میکند #پرهیز نکند نمیتوان از داروها انتظار بهبودی و سلامتی برای بیمار داشت.
💠 گاه زن و مرد در زندگی مشترک به حق ادّعا دارند که #وظایف خود را در همسرداری و رسیدگی به همسر انجام میدهند امّا باز شاهد تشنّج، اختلاف و یا #سرد بودن روابط هستند.
💠 بعد از ریشهیابی مشاهده میشود که زن و مرد در حدّ معقولی، وظایف #اثباتی خود را انجام میدهند مثل خانهداری، خرید مایحتاج منزل، کمک به یکدیگر، رابطه با خانوادهی یکدیگر، تمکین جنسی، همفکری و ... امّا #مشکل اینجاست که در امر پرهیز و ترک برخی رفتارهای مخرّب که نقش ویروس دارند موفّق نبودهاند.
💠 #شناخت این ویروسها بسیار ضروری است مثل اطاعت نکردن از شوهر و چشم نگفتن به وی، بیاحترامی و بددهنی کردن به زن، جلوی دیگران آبروی یکدیگر را بردن، #منفینگری و سوءظن به یکدیگر، رفتار پلیسی، مچگیری، مقایسه کردن همسر با دیگران، کینه، انتقامجویی و ... که همهی اینها نقش #مارهای بازی مار و پله را داشته و تلاش همسرداری شما را به هدر میدهد.
💠 شرط اساسی و اصلی بهبود فضای زندگی، #حذف ویروسهای مخرّب است.
#داستان_کودکانه
#مشکل کجاست؟
رازِ پلِ خرگوشی 🌹
در یک جنگل زیبا و سرسبز خرگوشِ بازیگوشی زندگی می کرد.
خرگوشی هرروز به این طرف وآن طرفِ جنگل می رفت و غذاهای خوشمزه پیدامی کردو می خورد.
از سبزی های معطر و خوشبو تا میوه های آب دار و خوشمزه .
اما خرگوشی عاشقِ هویج بود.
هیچ غذایی از هویج برایش خوشمزه تر نبود.
مرتب به امید پیدا کردنِ هویج به این طرف وآن طرف می رفت.
تا اینکه یک روز؛ از دور برگهای هویجی را دید .
با خوشحالی به سمتش دوید.
بله خودش بود.
برگهای هویج نشان می داد که چند هویج درشت و خوشمزه زیرِ زمین منتظرِ خورده شدن هستند.
با خوشحالی زبانش را دورِ دهانش چر خاند و آب دهانش را قورت داد و
دستهاش را به هم مالید و گفت:
_بالاخره بعد از مدت ها یه هویج خوشمزه پیدا کردم. امروز باید دلی از عزا در بیارم.
ولی بهتره اول برم دستهام را بشویم و بعد بیام.
کمی آن طرف تر یک رودخانه بود و یک پل روی رودخانه.
خرگوشی جلو رفت. ولی با تعجب دید که این پل با تمام پل هایی که دیده فرق دارد.
خیلی باریک بود و تکان تکان می خورد.
کمی نگاهش کرد ولی چیزی نفهمید.
برگشت که هویج را بخورد.
اما همین که دستش را دراز کرد برای چیدنِ هویج، صدایی شنید.
_صبر کن ... صبر کن.
با تعجب اطراف را نگاه کرد.
کبوتری به او نزدیک می شد.
کبوتر نفس نفس زنان کنار خرگوش نشست وگفت:
_خواهش می کنم این هویج ها را از زمین بیرون نیار.
خرگوش گفت:
_چی می گی؟من مدتهاست دنبال هویج می گردم حالا اینها را بیرون نیارم؟
کبوتر گفت:
_من می دونم که چقدر هویج دوست داری. به خاطر همین می گم این هویجها را بیرون نیار.
خرگوشی که پاک گیج شده بود؛ گفت:
_یعنی چی؟
کبوتر آرام تر گفت:
_اگر این هویجهارا درنیاری من بهت مزرعه هویج را نشان می دم که تا عمر داری راحت از هویج هاش بخوری.
خرگوشی شگفت زده گفت:
_راست می گی؟زود باش نشانم بده .
کبوتر گفت:
_دنبال من بیا و قول بده که نترسی.
خرگوشی قول داد وبه دنبال کبوتر راه افتاد.
کبوتر به سمت پل رفت. و از خرگوش خواست که از روی پل عبور کند.
خرگوشی خیلی ترسیده بود. چون پل هم باریک بود وهم تکان های زیادی می خورد. می خواست برگردد که کبوتر گفت:
_من بهت قول می دم که تورا به مزرعه هویج ببرم فقط نترس وبیا.
خرگوشی چشمهایش را بست و آرام آرام
روی پل رفت.
پل مرتب تکان می خورد و خرگوش از ترس جیغ می کشید ولی کبوتر مرتب به او وعده می داد که هویج های زیادی در انتظار توست.
خلاصه با هر بدبختی بود؛ خرگوشی خودش را به آن طرف پل رساند.
کبوتر گفت:
_آفرین خرگوش زرنگ .حالا دنبالم بیا .
خرگوشی پشت سرش را نگاه کرد. آن طرف پل هنوز هویج در زمین بود.
دنبال کبوتر راه افتاد.
کمی آن طرف تر مزرعه هویج را دید.با ذوق وشوق خودش را به آن رساند و هرچقدر دلش می خواست خورد.
وقتی سیر شد.
به کبوتر گفت:
_خیلی از تو ممنونم. تا به حال اینقدر هویج یک جا ندیده بودم.
خیلی خوشمزه بود.
ولی یک سوال: چرا نگذاشتی آن هویجها را بخورم. چه اشکالی داشت آنها را می خوردم و بعد می آمدم اینها را هم می خوردم؟
کبوتر گفت:
_آخه اگر آن هویجها را می خوردی دیگه نمی تونستی اینها را بخوری.
خرگوش با تعجب پرسید:
_چه طور مگه؟
کبوتر گفت:
_اگر آن هویجها را از زمین در می آوردی.
پل خراب می شد و هیچ وقت نمی توانستی به این مزرعه برسی .
چون ریشه های آنها با ریشه های چند تا ازگیاه های دیگه به پل وصل بود و پل را نگه داشته بود. هر کدام از آن گیاه ها که اززمین بیرون آورده بشه .
پل خراب می شه .
ومن مأمورم که از پل محافظت کنم.
خرگوش بهت زده به حرف های کبوتر گوش دادو از او به خاطر حفاظت از پل تشکر کرد.
ودر دلش خدارا شکر کرد.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔴 #پرتاب_پَرهای_زندگی
💠 گویند در مسابقهای به شخصی پَر یک پرنده دادند و گفتند آن را به آن طرف دیوار #پرتاب کن! هرچه با زور بازو تلاش کرد موفق نشد و بعد از چند دقیقه عرق ریختن، ناامید و #خسته گوشهای نشست. بچهای از راه رسید و وقتی از ماجرا خبردار شد، پَر را برداشت و با چند #فوت ساده آن را به آن طرف دیوار انداخت.
💠 در زندگی مشترک، مشکلات و گرفتاریهایی برای همسران پیش میآید که بسیاری از آنها با چند #فوت ساده قابل حل است. فوتهایی از جنس چند رفتار یا گفتار ساده و جزئی که متناسب با روانشناسی مرد و زن است.
💠 ولی متاسفانه بسیاری از مواقع زن و شوهرها بدون #تفکّر، بدون شناخت تفاوتهای یکدیگر، بدون شناخت جنس و ریشه #مشکل، انرژی زیادی صرف میکنند و با رفتارهایی خلاف جهت آب، خود را خسته میکنند و حتی حس ناامیدی سراغشان میآید. در حالیکه اکثر این مشکلات مثل یک پر پرنده است که با چند فوت ساده به آن طرف دیوار #پرتاب میشوند.
💠 راه شناخت فوت حل مشکلات، #یادگیری کلیات تفاوتهای زن و مرد بوسیله مطالعه و مراجعه به #مشاور خانواده است. حتماً با یادگیری آنها، با نشاط و انرژی به زندگیتان ادامه دهید.
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از دلبرکده
#همسر_داری
✔️🔺✔️
هیچوقت تو یه زندگی زن و شوهری،
یه طرف قضیه همیشه #مقصر نیست!
این واقعا #خودخواهیه که یکی بگه من هیچ مشکلی ندارم،تو برو خودتو درست کن..
مگه میشه همچین چیزی! مگه ماها علیه السلام به دنیا اومدیم که بدون هیچ خطایی باشیم🤔
بعد از اینکه مشکل ایجاد شده و بحثی هم با همسرتون کردید موقعی که آروم شدین واقعا فکر کنید
عقل و منطق رو بیارید رو کار.
خودتون نتونستید به نتیجه ای #منطقی برسید با یه آدم درست و منطقی صحبت کنید مثل یه مشاور
🔺✔️🔺
با خاله خان باجی و عمه درمانی و به دوستم گفتم، اونم به من حق داد و این جور چیزا #مشکل حل که نمیشه بدتر هم میشه
👈وقتی شما سهمتون رو در ایجاد مشکل پیدا کردید به همسرتون بگید.
نترسید، پررو نمیشه
شاید همسرتون چیزی نگه اون لحظه
ولی مطمئن باشید اونم سهم خودش رو میپذیره
و بعد به مرور مشکل حل میشه ،البته همیشه میگم نوع دیالوگ و ادبیاتی که به کار میبریم خیلی تاثیر میزاره
🔺✔️🔺
مثلا خانم متوجه اشتباهش شده
به شوهرش میگه
❌اینجوری نگیم😕:« من اینجا اشتباه کردم،درسته
ولی تو چی.یکم مرد باش غیرت داشته باش، منطقی باش، اقرار کن که تو هم اشتباه داری»😑
✅اینجوری بگیم😍:« عزیزم الان که دارم فکر میکنم، متوجه شدم تو این جای قضیه تند رفتم. ولی سعی میکنم که دیگه این اشتباه ازم سر نزنه»
🔺✔️🔺
اینجاست که #تلنگر به همسرتون وارد میشه
مردها به خاطر ذات وجودیشون شاید به زبون نیارن ولی #مطمئن باشید همیشه تو فکرش هستند
دنبال اعتراف گرفتن از شوهرتون نباشید
@delbarkade