هدایت شده از علیرضا پناهیان
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 خوبیهای پنهان
👈🏻ماجرای عجیب مؤمنانی که در روز قیامت چیزی در پروندهشان ثبت نشده!
#تصویری
@Panahian_ir
#داستان_ کودکانه
گلاب🌹
هوا تاریک بود. صدای زوزه گرگ ها از بیرون دِه می آمد.
گلین خانم، بالای سرِ گلاب نشسته بود.
دستش را روی گونه او گذاشت.
داغِ داغِ بود. به ساعت نگاه کرد.
تا آمدنِ احمدآقا خیلی مانده بود.
هر وقت برای آبیاری مزرعه می رفت، تا صبح نمی آمد.
هنوز سرِ شب بود. گلین خانم از جا بلند شد. آبِ لگن را پای گلدان ها خالی کرد. از آبِ خنکِ کوزه آن را پُر کرد.
دوباره پاهای کوچکِ گلاب را در آن گذاشت. دستمالِ روی پیشانی اش را برداشت. درآبِ سرد فرو کرد. آبش را گرفت. دوباره روی سرِ او گذاشت.
گلاب آرام پلک هایش را تکان داد. ولی نتوانست چشمهایش را باز کند.
گلین خانم بغض کرد.
از جا بلند شد. از پنجره بیرون را نگاه کرد.
همه جا تاریکِ تاریک بود. صدای زوزه گرگ ها و پارس سگ ها را شنید.
به دور دست خیره شد. چراعِ خانه رعنا خانم روشن بود. خوشحال شد. اگر گلاب را به آنجا ببرد، رعنا خانم؛ با جوشانده های مخصوص، او را خوب می کند.
چادرش را سر کرد. گلاب را بغل گرفت.
در را به آرامی باز کرد. صدای پارس سگ ها بیشتر شد.
فقط اگر می توانست، تا خانه رعنا خانم برود.....
گلاب ناله کرد. گلین خانم گونه اش را بوسید. داغ بود.
اشک چشمش را با گوشه چادرش پاک کرد.
با خودش گفت:" اگر بِدَوم زودتر می رسم."
گلاب را محکم در بغل گرفت. به دور و برش نگاه کرد. کسی بیرون نبود.
در را پشت سرش بست. به سرعت دوید.
صدای پارس سگی را از پشت سرش شنید.
سرعتش را بیشتر کرد. سگ نزدیک تر شد.
گلین خانم فریاد زد. گلاب را محکم تر گرفت. چادرش از پشت کشیده شد.
به پشتِ سرش نگاه کرد. سگی سیاه و زشت، چادرش را به دندان گرفته بود. گلین خانم چادر را رها کرد. نزدیک خانه رعنا خانم رسید. ولی این بار دامنِ لباسش به دندانِ سگ بود.
نمی توانست بدود. فریاد زد. سگ دامنش را از پشت کشید. گلین خانم روی زمین افتاد. گلاب را روی دستانش گرفت. صدای غرش سگ را شنید.
صدا زد:" خدایا گلابم را نجات بده.:"
چهره وحشتناکِ سگ، جلوی چشمانش نمایان شد. فریاد زد. گلاب را به سینه چسباند. چشمانش را بست. صدای ناله سگ بلند شد. چشمانش را باز کرد. رعنا خانم و مش حیدر با چوبِ
بلندی بالای سرش بودند. سگ با ناله فرار کرد.
گلاب را به رعنا خانم داد. او کمکش که بلند شود.
داخل خانه شدند. رعنا خانم برایش شربت آورد. برای گلاب جوشانده درست کرد. صبح هر دو سرِ حال و سلامت به خانه برگشتند. گلین خانم به چهره خندانِ گلاب نگاه کرد و گفت:"خدایا شکرت."
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
نمی خواهم دگر بودن به دنیا را خدایا
ندارم در درونم آرزویی جز تو شاها
همی دانم که باید رهسپارم بی تقاضا
رِسَم بر وصل و گردم سبک بال الها
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت
دلتون آرام
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#احادیث_فاطمی
✨حضرت محمد (ص) فرمودند:
«من نام دخترم را فاطمه (س) گذاشتم؛ زیرا خدای عزوجل فاطمه (س) و هر کس که او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور نگه داشته است.»✨
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
سلام امام زمانم...❤️
ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم
بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم
تقصیر ماست این همه دوری و انتظار
ما حق مان همیشه خزان است نه بهار
✍:محمدحسن بیات لو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون