eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
134 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه اول اسرار زناشویی خدا را شکر
اعضای دوره اسرار زناشویی خدا را شکر 🌺
جلسه اول اسرار زناشویی خدا را شکر اعضای کلاس راضی هستند🌺 ان شاءالله در پایان دوره تغییر و تحول را در زندگی هاشون خواهند دید👌💞
🔸تقاضا برای شرکت در دوره و زیاده😊✅ ولی چون کلاس شروع شده متاسفانه عضو جدید نمی پذیریم ولی عزیزان اصلا نگران نباشید به زودی برای هر دو دوره ثبت نام خواهیم داشت فقط اماده باشید تا جشنواره جدید را با ویژه خدمتتون اعلام کنیم😍👏
🔺هر انسانی حق داره تا در آرامش زندگی کنه و نهایت لذت را از زندگی ببره💞 و هدف از ازدواج فقط و فقط رسیدن به آرامشه👌💞 پس این حق را از خودتون نگیرید❌ فقط کافیه کمی زحمت بکشید و راه‌های رسیدن به لذت و آرامش را فرا بگیرید😌☕️ ما اینجاییم تا کمک تون کنیم ✅
شما تعریف‌تون از آرامش چیه⁉️ چطوری به دست میاد⁉️ چقدر برای به دست اوردنش تلاش می کنید⁉️ همسرتون چقدر در بوجود آمدن ارامش سهیمه⁉️
لطفا نظراتتان و تجربیات تون را به صورت ناشناس برام بنویسید😊👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
وقتی به حیاط رفتم، دور باغچه قدم میزد و پشتش به من بود. کنار پله‌ها ایستادم. نگاهی به پنجره آشپزخانه انداختم. ترانه پرده را کنار زد و اشاره کرد که نزدیک بروم و علت تقاضایش را بپرسم. بی‌تفاوت به بال بال زدن‌هایش، سرم را پایین انداختم تا مهرداد خودش متوجه شود و به سمتم برگردد. زیاد طولی نکشید که برگشت و مرا دید. از همان‌جا لبخندی زد: - ببخشید معطل شدید. قدم‌هایش را تند کرد. نزدیک که شد کادو را به سمتش گرفتم. تشکر کرد و روی صندلی نشست. مرا هم به نشستن دعوت کرد. صندلی‌ها طوری بود که مهرداد در تیررس نگاه‌های ترانه نبود. به سمتش برگشتم و لبخندی زدم که حرصش در آمد و پرده را انداخت و رفت. مهرداد با دقت، یکی یکی چسب‌ها را باز می‌کرد. زیر لب گفت: - دلم می‌خواست خودتون بازش کنید. ولی صبر کردن فایده نداره. من بازش می‌کنم. چون می‌دونم از این به بعد بهش احتیاج داریم. از حرفش متعجب شدم. منظورش را نمی.فهمیدم. چسب آخری را که باز کرد، کادو را باز نکرد و در دستش نگه داشت. رو به من کرد: - می‌دونم شاید روی حساب پررویی بذارید، ولی من حرف‌هام رو زدم و حرفی ندارم، اما مطمئنم شما حرف‌های زیادی داری که نتونستید رو در رو بگید. آرزومه که جوابتون در نهایت مثبت باشه. کمی مکث کرد و ادامه داد: - با صحبت‌های امروز، یکم امیدوار شدم. لطفا این کادو رو هم قبول کنید تا خیالم راحت بشه. قبول کردنش برایم سخت بود. به سختی لب گشودم: - آخه... یعنی... فعلا که هیچی معلوم نیست. (فرجام‌پور) ⛔️کپی و فروارد ممنوع و حرام است ⛔️ @asraredarun اسرار درون ایتا و تلگرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد سلام صبحتون پر نور و برکت 🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم ممنونم عالی✅ یه جمله ای که خودم همیشه میگم اینه ما زورم به دیگران نمی رسه، ولی به خودمون که زورمون می رسه😊👌 پس حواس مون به خودمون باشه✅ قرآن می فرماید علیکم انفسکم مواظب خودتان باشید، مواظب ایمان خودتان باشید✅