eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
تا اینجا گزینه 2⃣اسرار زناشویی و گزینه 3⃣ارتباط موفق بیشترین رای را داشتند لطفا بین این دو گ
سلام علیکم و رحمت الله🌹 امیدوارم همگی خوب و خوش و سلامت باشید🌺 تا اینجا گزینه 2⃣ بیشترین رای را آورده
پس با رای نظر خودتون ان شاءالله چهارشنبه شب میلاد امیرالمومنین علیه السلام ساعت ۱۳ ثبت نام را اغاز می کنیم ✅👏👏
به مناسبت میلاد بزرگ مرد تاریخ، امیرمومنان حضرت علی (علیه السلام)💥💥 دوره را با ۷۰/۰ تخفیف ارائه می کنیم👏😍 آغاز ثبت نام 🔸چهارشنبه، ۴ بهمن ماه شرط استفاده از ارسال بنر برای ده نفر یا چند گروه است✅ 🎁از تخفیف ویژه جا نمانید👏👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
پس عجله کنید تا از این تخفیف ویژه جا نمونید👏👏 عیدی ما به شما خوبان🎁🎁
البته باز هم‌ براتون عیدی داریم🎁👏👏
منتظر خبرهای خوب باشید👌
سلام علیکم خانم های گل این دوره مجازی است و افلاین به صورت متن و کلیپ✅ و البته پی دی اف و عکس های لازم حتما شرکت کنید اطلاعاتی که در این دوره کسب می کنید با ساعتها تحقیق و مطالعه و کلاس و... هم نمی تونید به دست بیارید یک دوره کامل و بینظیره👌 از دست ندید
سلام علیکم ان شاءالله به زودی سواد عاطفی را هم برگزار می کنیم✅ توکل به خدا
یک خبر خوب دیگه هم دارم😊👏 بمونه برای فردا انقدر میلاد مولامون شعف انگیزه که ادم دلش می خواد همه زندگیش را فدای مولاش کنه بابی انت و امی و نفسی و مالی و اولادی یا امیرالمومنین🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محسن مکثی کرد وبه پشتی مبل تکیه داد و گفت:"البته منم چیزِ زیادی نمی دونم. یه چیزهایی که حاج صابر گفته. که محمد خیلی مرد بوده. مهربون با گذشت و جوانمرد. حاج صابر هم هر وقت از اون موقع ها برام می گه، از محمد همین شکلی یاد می کنه." امید گفت:"از زندگی خصوصی اش چی؟ خبر نداری؟" محسن با تعجب به امید نگاه کرد و گفت:" چیزی نمی دونم. ولی احتمالا مادرم یه چیزهایی بدونه." امید دوباره به عکس خیره شد و گفت:"نمی دونم چرا کنجکاو شدم درباره اش بدونم." بعد انگار فکری به سرش زده باشد. رو به محسن کرد و گفت:" راستی می دونی کجا دفنش کردند؟" محسن گفت:"نه. یعنی هیچ کس نمی دونه. چون اصلا بدنش رو پیدا نکردند. فقط، دوستاش شاهد بودند که شهید شده." امید سرش با تعجب گفت:" یعنی چی؟" چند ضربه به در زده شد و صدای "یا الله" پری خانم آمد. هر دو از جا بلند شدند و محسن سریع جلو رفت و دست مادرش را گرفت و کمک کردتا روی مبل بنشیند. پری خانم نگاهی به امید انداخت و گفت:"بفرما پسرم. بشین مادر." امید با اجازه ای گفت و نشست و گفت:"شما استراحت می کردی. راضی نیستم به اذیت شدنِ شما." پری خانم خندید و گفت:"زیاد استراحت کردم. دوست دارم کنارِ شما جوون ها باشم یه کم انرژی بگیرم." محسن رو به امید کرد و گفت:"مادرم رو اینجوری نبین. شیر زنیه برای خودش. " بعد باهم خندیدند. چقدر صفا و صمیمیت در خانه ای که از تجملات خبری نیست. خانه ای که پدر نیست و مادر بیمار است. رمزِ این همه صفا و صمیمیت در چیست؟ 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490