#گندمزار_طلائی
#قسمت_437
بغضم را بازور فرو خوردم و نگاهی بهش انداختم و گفتم:
_می دونم قادرجان ، ولی نمی تونم.
برای من بابا همه چیزبود. همه چیز.
من عاشقش بودم. فقط به خاطر این که ازش دور نشم، نمی خواستم ازدواج کنم.
حالا چه طوری تحمل کنم؟
چه طوری طاقت بیارم؟
نمی شه. من نمی تونم.😩
سرم روی سینه اش چسباند و نوازشم کردو گفت:
_می فهمم چی می گی.
منم نمی گم فراموشش کن. اصلا مگه می شه فراموش کرد.
من فقط می گم خودت را اذیت نکن.
بابا راضی نیست. باید زندگی کنی
ویاد بابا هم همیشه در قلبت باشه.
اینطوری اون هم آرامش داره.
باید بپذیری که دیگه در بین ما نیست.
وگرنه نمی تونی با رنجِ نبودنش کنار بیای.
خودت می دونی که خیلی دوستت داشت. پس الان هم شادی تو، اون را شاد می کنه.
آرام در آغوشش اشک ریختم و بی صدا ناله کردم.
تمام حرفهاش را قبول داشتم. حرفهاش مثل داروی آرام بخش بود.
آن شب به حرفهاش خیلی فکر کردم و راحت تر از شبهای قبل خوابیدم.
باز هم بابا ومن گندمزار بودیم.
مثل بچه ها پیرهن چین دار پوشیده بودم و چشمهام را بسته بودم و میان گندمزار جرخ می خوردم.
که بابا دستم را گرفت. صدای بلندِ خندیدنش را شنیدم و چشمهام را باز کردم.
با بغض نگاهش کردم که دستم را رها کردو اخم کرد.
گفتم:
_بابا... کجایی؟
لبخند زد وگفت:
_من کنارتم. ولی تو با گریه هات من را از خودت دور می کنی. ناراحتم می کنی.
گندم جان بگذار کنارت باشم. دوستت دارم.
با بغض گفتم:
_منم دوستت دارم.
دوباره دستم و گرفت و خندید و گفت:
_پس بخند و بیا باهم چرخ بزنیم.
خندیدم و دست دردست بابا توی مزرعه چرخ زدیم.
از صدای خنده خودم از خواب بیدار شدم😊
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۲۰ تیر ۱۳۹۸
۲۰ تیر ۱۳۹۸
#گندمزار_طلائی
#قسمت_438
هنوز لبخند روی لبهام بود که چشمهام را باز کردم.
صدای اذان صبح توی گوشم پیچید.
چند لحظه ای مات به سقف خیره شده بودم و به خوابی که دیدم فکر می کردم.
تک تک کلمات بابا توی گوشم بود.
(من کنارتم. ولی تو با گریه هات من را از خودت دور می کنی. ناراحتم می کنی)
بابا گفت از دستم ناراحته. پس دیگه گریه نمی کنم.
بلند شدم و وضو گرفتم. قادر را دیدم که گوشه اتاق روی صندلی مخصوص،توی تاریکی داره نماز می خونه.
بابا قادر را خیلی دوست داشت. همیشه بهم سفارش می کرد که مواظبش باشم و براش همسر خوبی باشم.
ولی این مدت، اصلا حواسم بهش نبود.
اما می دیدم که اون چطور حواسش به من و بچه هاست.
بارها لیلا می اومد و حالم را می پرسید و می گفت:
_گندم جان به خاطر قادر مواظب خودت باش.
خوب می دونستم که قادر مادرش را می فرستاد تا احوالم را بپرسه و مواظبم باشه.
ولی من اصلا نمی تونستم به کسی یا جیزی غیر از بابا فکر کنم.
اما امشب بابا خودش خواست که ناراحتی نکنم.
با یاد آوری خوابم دوباره لبخند زدم.
نمازم را خواندم.
سر به سجده گذاشتم و گفتم :
_خدایا شکرت. خدایا من را ببخش. خدایا خودت کمکم کن. خدایا بابا را به خودت می سپرم.
دلم آرام شد. سبک شدم. دیگه نمی خواستم بخوابم.
هنوز قادر داشت نماز می خواند. از اتاق بیرون رفتم به آشپزخانه رفتم و بعد از مدتها سماور را روشن کردم.
تصمیم گرفتم که دیگه زندگی کنم.😊
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۲۰ تیر ۱۳۹۸
۲۰ تیر ۱۳۹۸
دلنوشته 🌹
معبودا
باز شب آمد ومن پر زِ تمنا شده ام
بر وصالت دل و جان بر کف و شیدا شده ام
هرچه دارم همه را بهر شهادت بدهم
تا بدانی که ندارم غم و لیلا شده ام
تا شود مرغِ سحر نغمه زنان می شنود
از دلم این همه آواز که شیدا شده ام
هم نوا با در و دیوار و ملائک به سجود
بر در میکده ات غرقِ تماشا شده ام
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت
خانه دلتون گرم
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۲۰ تیر ۱۳۹۸
۲۰ تیر ۱۳۹۸
۲۱ تیر ۱۳۹۸
۲۱ تیر ۱۳۹۸
۲۱ تیر ۱۳۹۸
#سلام_امام_زمانم 💚
#درد_فراق، ساده مداوا نمیشود
باید به هم رسید، و الّا نمیشود
از #شنبه بسته ایم به #جمعه دخیل #اشک
تا تو #نیایی این گره ها وا نمیشود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
۲۱ تیر ۱۳۹۸
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
آدم شیشه کثیف رو پاک میکنه
حسش خوب میشه،
ببین دلو پاک کنی چی میشه !!!!
از هر کی بدی دیدی
همین الان ببخش و کینه رو بریز دور
دلتو پاک کن از هر چی کینه است
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۲۱ تیر ۱۳۹۸
#پیام_معنوی
💙 درد دل 💙
💢 آدم های شکست خورده و غمگین غالباً ناله می زنند، شکوه دارند و درد دل می کنند❗️
🔰 پای حرف های شان ننشین که نگاه تو را هم به عالم سیاه می کنند؛ 💢💯💢
💠 هر چند با صدایی خوش و نغمه ی زیبا ترانه سرایی کنند. ⚠️
🌀 تنها صدای شاد آدم های خوش بین را بشنو
👇👇👇👇👇
که به جای درد دل درک خود را از خوشبختی بیان می کنند
و قدرت می دهند. ✅✅
💙 علیرضا پناهیان 💙
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۲۱ تیر ۱۳۹۸