eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✨💝📖💝✨ ⭕️ مصیبتی به نام قرآن میگه: 📖 وَ مَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ (یس/۶۸) 👈 ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺩﻫﻴﻢ، ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﻭﺍژﮔﻮﻧﻪ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ، ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻰِ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﺑﺎﺯ ﻣﻴﮕﺮﺩﺍﻧﻴﻢ. ﺁﻳﺎ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻧﻤﻰﻛﻨﻨﺪ؟ ✍ "نُنَكِّسْهُ" ﺍﺯ ماده "ﺗﻨﻜﻴﺲ" ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﻭﺍژﮔﻮﻥ ﻛﺮﺩن است، ﻭ در اینجا کنایه ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖِ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﺍﺳﺖ. 🔹 آدم به سن پیری که نزدیک میشه، بدن یواش یواش شروع میکنه افت کردن.😔 🔹 ﺣﺮﻛﺎﺕِ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪ، ﺑﻬﺎﻧﻪ‌ﺟﻮﺋﻴﻬﺎیِ بچه‌گانه، و ضعفِ جسمانی شروع میشه. 🔹 ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻛﺎﺕ ﻭ ﺭﻭﺣﻴﺎﺕ ﺍﺯ بچه‌ها ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻭ ﺟﺬﺍب و ﻗﺎﺑﻞ تحمله، ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﭘﻴﺮها ﺗﻨﻔﺮ ﺁﻭﺭ و چندش آور.😔 🔸 علمِ آدم ﺑﻪ ﺟﻬﻞ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﺗﺒﺪﻳﻞ میشه، 🔸 ﻗﺪﺭﺗﺶ 💪 ﺭﻭ ﺑﻪ ﺿﻌﻒ میره، 🔸 ﺳﻌﻪﻯ ﺻﺪﺭﺵ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺭﻧﺠﻰ تبدیل میشه،😳😔 🔸 ﺣﺴّﺎﺳﻴﺘﺶ ﺯﻳﺎﺩ ﻭ ﺍﺷﻜﺶ ﺭﻭﺍﻥ میشه😭 🔹 حتی گاهی اوقات بعضی‌ها خودشون رو نمیتونن نگه دارن، لذا مثل بچه‌ها براشون پوشک میبندن، ایزی لایف میکنن.😔 ✅ تو ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ "ﺍﺳﻴﺮ ﺍﻟﻠَّﻪ ﻓﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ" یعنی (ﺍﺳﻴﺮﺍﻥ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ) ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ. 🗣 یه خورده بیشتر هوای بزرگترامون رو داشته باشیم. ☝️ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺟﻤﻠﻪ "ﺍﻓﻠﺎ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ" انتهای آیه، داره ﻫﺸﺪﺍﺭ ﻋﺠﻴﺒﻰ به ماها میده. 📢 ﺑﻪ ما ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ میگه: 👈 ﺍگه ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ، امانتی و ﻋﺎﺭﻳﺘﻰ ﻧﺒﻮﺩ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﺳﺎﻧﻰ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﻤﻰﺷﺪ، پس فکر کنید، بفهمید کار دستِ یه نفر دیگه است. کار دست اون بالایی است. 📢 ﺗﺎ ﺑﻪ این ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻧﺮﺳﻴﺪﻳﺪ بار خودتون رو ببندید. و برا آخرتتون یه کاری کنید. عبادت در جوانی می‌برد دل که نیرو و نشاطی هست حاصل نه هنگامی که در رفتن به مسجد وضویت می‌شود ده بار باطل 🌺 *اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* 🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
به نام خدا نانِ دوستی 🌹 روزی روزگاری در یک مزرعه بزرگ که یک خانه چوبی قشنگ در آن بود. پیرمرد وپیرزن مهربانی زندگی می کردند. آنها باهم برای به دست آوردن محصول ِگندم خیلی زحمت می کشیدند. گاهی همسایه ها هم به کمک انها می آمدند. تابستان بود وباید محصول گندم را دِرو می کردند. اما وقتی پیرمرد به مزرعه رفت، در اولین قدم ، سوراخِ بزرگی دید. با تعجب به آن نگاه کرد. ولی چند قدم آن طرف تر هم باز یک سوراخِ دیگر بود. او فهمید که موش ها به مزرعه حمله کرده اند. و اگر جلوی آنهارا نگیرد حتما تمام محصول او را نابود خواهند کرد. با بیل دنبالِ موش ها افتاد . اما موش ها از دستش فرار می کردند ودر سوراخ ها پنهان می شدند. همسرش همسایه ها را خبر کرد. انها هم بیل به دست آمدند و دنبال موش ها کردند. وبالاخره توانستند موش ها را بگیرند. و بیرون از مزرعه جایی دور رهایشان کنند. وبعد همه به کمک پیرمرد آمدند و گندم ها را دِرو کردند. پیرزن هم با آردِ حاصلِ از گندم ها برای همه همسایه ها نانِ شیر مال پخت . وهمه از خوردنِ آن نان های خوشمزه لذت بردند. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعتی بعد همه باهم به مزرعه رفتیم. دلم می خواست مثل خوابی که دیده بودم توی مزرعه دورِ خودم بچرخم. نفس عمیقی کشیدم. عطر زمین نمدار و علف های تازه مشامم را پر کرد. با کمک آبجی فاطمه زیر اندازی پهن کردیم. یک پتو هم چند لا کردم و پهن کردم. قادر با زحمت روی آن نشست. بچه ها با ذوق و شوق شروع به دویدن کردند. مامان حسین را بغل کرد و کنار جوی آب رفت. کنارِ قادر نشستم. خوشه های گندم طلایی شده بود. آنقدر زیبا بود که دلم نمی خواست لحظه ای چشم ازشون بردارم. آبجی فاطمه سبدی برداشت و به طرف بوته های گوجه وخیار رفت. اصلا نفهمیده بودم کِی این مزرعه، به بار نشسته بود. هر چیز بود، همه زحمتِ آبجی فاطمه و محمد بود. از سبدِ کنارِ دستم ظرفِ تنقلات را بیرون آوردم و مقداری در بشقابی ریختم و نزدیک قادر گذاشتم. با تعجب نگاهم کرد و گفت: _خوبی؟ خندیدم: _خیلی خوبم. امروز خیلی خوشحالم. چون فهمیدم خوشحالی بابا بسته به خوشحالی ماست. _خداراشکر که خوبی. راستش این مدت می خواستم باهات حرف بزنم ولی حالت خوب نبود. الان که بهتری یه چیزهایی را باید بهت بگم. راستش گندم جان، توی این مدت چند بار اداره سر زدم. قرار شد یک شغل اداری بهم بدن. دیگه نمی تونم سر مرز خدمت کنم. با این وضعت پاهام. چند روز ِ دیگه باید برم و یه سری کارهای اداری را انجام بدم و وسایلمون را هم جمع کنم بیارم. برای همیشه همین جا بمونیم. کنار خانواده هامون.😊 از شادی یک دفعه فریاد زدم: _وای قادر راست می گی؟ یعنی تمام شد؟ دیگر از اینجا دور نمی شیم؟ یک دفعه یاد بابا افتادم و روزهای آخرش که آرزو داشتم کنارش باشم ولی نشد. دوباره بغض کردم و اشکم سرازیر شد. قادر با تعجب نگاهم کرد و گفت: _گندم؟ دیگه چرا گریه می کنی؟ _چیزی نیست. اشکهام را پاک کردم و پاشدم رفتم کنارِ جوی آب و صورتم را با آب سرد شستم. قادر راست می گفت"بابا هیچ وقت فراموش نمی شد. فقط باید این واقعیت را می پذیرفتم که دیگه بین ما نیست" کاش می تونستم. ولی باید سعی خودم را می کردم. توکل کردم به خدا و ازش خواستم کمکم کنه. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 باز هم شب آمد و من در تبِ دیدارِ تو سوزم. دستم به تمنا دراز و زبانم به نیاز، باز. چون دل به امید تو نشیند، همه شور است و همه عشق. این آتشِ عشق هرگز نشود فروکش. تا وعده دهی لحظه دیدار و وصالش، چون شمع بسوزد و با فراقِ تو سازد. یارب چه کنم تا لایق دیدارِ تو گردم. رحمی بنما چو پروانه سرگردان و شب گردم. گر یک لحظه نظر بر من بیچاره کنی تو هرگز نروم من ز درت، چون محتاج نگاهت هستم و هر چه کنی برمن زار تصدق. اللهم عجل لولیک الفرج🌸 درپناه خدا حاجاتتون روا التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبح بخیر 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:💚 كسى كه دوست دارد خندان و با روى گشاده خداوند را ديدار كند، بايد از محبّت و ولايت على بن موسى الرضا (ع) بهره مند باشد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا