eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فقط با زبان و شعار نیست، بلکه همراه با است👇 ⁉️آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می‌شوند، و آزمایش نمی‌شوند؟🤔 🌴سوره عنکبوت آیه۲🌴 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✨ همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم … خودبینی ، دیدن خود نیست ، خودبینی ،،،، ندیدن دیگران است ... هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ✨وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى ✨إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۱۶۰﴾ ✨هر كس كار نيكى بياورد ده برابر ✨آن پاداش خواهد داشت و هر كس ✨كار بدى بياورد جز مانند آن جزا ✨نيابد و بر آنان ستم نرود (۱۶۰) 📚 سوره مبارکه الأنعام ✍ آیه ۱۶۰ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه رمضان🌙 یواش یواش رو به پایان است خوشابه حال کسانی که لحظه لحظه و ثانیه ثانیه از این مهمانی استفاده کردند درروزهای آخر این ماه مبارک مارو از‌ دعای خیرتون بی نصیب نکنید. ╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ღೋ ═════╗
شب بسيار مباركى است، و براى اين شب چند عمل وارد است، لطفا تصویر باز شود. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸لحظه افطار ✨لحظه میهمانی 🌸خالق یکتاست ✨لحظه لبخند میزبان 🌸لحظه لطف و عنایتش ✨لحظه نهادن 🌸دستان پر مهرش برسرمان ✨خـدایا " 🌸دراین لحظه نورانی ✨دل بندگانت را شاد 🌸خیر و برکت را نصیب ✨همه بگردان 🌸طاعات و عباداتتون قبول ✨التماس دعا
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب را تمنا کنیم... التماس دعا ✨🍃✨🍃✨🍃✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- کودکانه پرچم 🌹 حنانه تند تند به آشپزخانه رفت. مادر در حال آماده کردن شربت بود. پای مادر را گرفت و گفت: - این.. این... مادر با لبخند خم شد و او را بغل کرد. گونه اش را بوسید و گفت: - چی می خوای گلم؟ حنانه به پرچمی که روی میز بود اشاره کرد و گفت: - این... این.. مادر خندید و گفت: - باشه عزیزم بیا بهت بدم. حنانه را زمین گذاشت و پرچم را به دستش داد. حنانه بدو بدو به حیاط رفت. علی بالای نردبان بود. یک سرِ ریسه را که پر از پرچم بود، در دست گرفته بود. تا به میخ دیوار ببندد. رضا نردبان را نگه داشته بود. به علی گفت: -علی زود باش. باید سرود هم تمرین کنیم. علی گفت: -چشم. تا بچه ها بیان همه چیز آماده است. حنانه پرچم را بالا گرفت و بلند گفت: -این..‌ این... ولی هرچه دستش را دراز کرد به دست علی نرسید. علی خندید و گفت: - این فسقلی هم می خواد برای جشن دهه فجر کمک کنه. و هر دو زیر خنده زدند. رضا پرچم را از حنانه گرفت و گفت: - چشم آبجی کوچولو، این رو هم به دیوار می زنیم. از نردبان بالا رفت و پرچم را به علی داد. او هم، آن را کنار دیگر پرچم ها چسباند. حنانه با خوشحالی کف زد و به پرچم اشاره کرد وگفت: - این..‌ این... مادر با سینی پر از شربت به حیاط آمد. از دیدن پرچم ریحانه بر روی دیوار خوشحال شد و خندید. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون