eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
نتیجه نظرسنجی درباره رمان تینا👆 از همراهی و توجه تون سپاسگزارم 🌺
خدا را شکر ممنونم از توجه تون🌺
البته توجه داشته باشید که ادامه داستان اوج لذت را هم امشب حتما داریم ✅ البته این داستان برگرفته از زندگی واقعیه یک جوان می باشد که یک شبه متحول شد✅ به یاری خدای مهربون 🌺 حتما بخونید و این داستان را از دست ندید👌 ان شاءالله خدای مهربون ما را هم به بهترین مسیر هدایت کند اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺 التماس دعای فراوان از شما بنده های خوب خدا دارم 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امان از هجر بی پايان مهدی غروب جمعه و هجران مهدی امان از آن زمانی که بيفتد به روی نامه‌ام، چشمان مهدی دلش می‌گيرد و با چشم گريان بگويد اين هم از ياران مهدی! http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏡 خانه ی امن ✍ نویسنده : خدیجه بابایی🌹 🧕تصویرگر: ساره محمدپور🌹 🎧 گوینده: راضیه رستمانی🌹
خانه ی امن.mp3
11.8M
🕊🕊 🎀خانم قصه گو: عمه راحیل 🎀خانم نویسنده :خدیجه بابایی ⏰8:11دقیقه ✨روز میلاد امام رضا جان 💚
داستان اوج لذت 🌺🌺🌺🌺🌺 هدیه نگاه مهربانتان 🌺🌺🌺🌺
_لذت 🌺قسمت 11 باید ببرم کتاب وسی دی رو پس بدم پاشدم نشستم کتاب رابرداشتم حالا بذار یه نگاهی بندازم شب اول محرم نوحه وروضه مسلم شب دوم ورود به کربلا شب سوم روضه ونوحه جناب حر حر چقدر اشنا خوندم ای وای این چقدر مثل من بود توی دوراهی مونده بود چی می گه این حر ؟ چی شده؟چطور شده؟ ناخوداگاه دیدم اشکام روی صورتم روان شده 😭 من چم شده؟چرا اشک می ریزم؟ دیگه دست خودم نبود من خدارادوست داشتم من امام حسین را دوست داشتم من حالی را که پیدا کردم را دوست داشتم من احساس خوبی داشتم احساسی که توی این همه سالها هرگز نداشتم😔 حتی توی اون مهمونیها وعروسی ها کناردوستام کنار اتوسا ودخترهای دیگه حتی باخوردن اون زهرماری 😡 خوردن مسکن نه تاحالا حالم این قدر خوب نبوده ای خدا می خوندم واشک می ریختم توبه حر را خدا قبول کرد امام حسین قبول کرد یعنی می شه ؟ منم می تونم توبه کنم ؟ یعنی خداوامام حسین من را هم قبول می کنند ؟😔 باید یه کاری کنم باید توبه کنم دیگه نمی ذارم هوای نفسم بهم غلبه کنه👌 دیگه نمی خوام این حال خوشم را ازدست بدم لذتی را که سالها درجاهای دیگه دنبالش بودم و هیچ جاهم پیداش نکرده بودم 😔 حالا اینجا کنار خدا کنار امام حسین پیدا کردم. دلم می خواست فریاد بزنم😊 ولی ارام زجه زدم خدایا به حق امام حسین من راهم مثل حر ببخش ای خدا منو ببخش غلط کردم راه واشتباه رفتم خدا کمکم کن دستم وبگیر 😔 به سجده افتادم وناله می کردم ای حسین جان محرم توبامن چه کرد؟؟😔 (فرجام پور) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🌺قسمت 12 نمی دونم کی خوابم برد شایدهم بیداربودم یه دفعه خودم رو توی کربلا دیدم 😳 جلوی خیمه امام حسین این حرنبود من بودم که روی خاکهای جلوی خیمه به سجده افتاده بودم زجه می زدم والتماس می کردم حسین جان منو ببخش اقاجان منو ببخش 😭 همین طور که ناله می زدم دیدم دستی روی سرم قرارگرفت وصدایی فرمود تواز مایی😊 یه دفعه به خودم امدم یا بیدارشدم چی میگفت اقا ؟ کی من؟ ای وای خاک برسر من چه کنم حالا؟. صدای اذان صبح ازبلند گوی مسجد به گوشم رسید پاشدم باید خودم ودرست کنم رفتم حمام غسل توبه شنیده بودم امدم وضو گرفتم سجاده بابابزرگ را یادگاری نگه داشته بودم از کمد برش داشتم روی زمین پهن کردم هنوز یادمه صدای قشنگش را که بهم نماز یاد می داد کنارش نماز می خوندم خواستم نمازم را شروع کنم که چشمم به عکسهای روی دیوار افتاد 😡 عکس هنرپیشه های خارجی و.. بانفرت نگاهشون کردم توی این اتاق نمی شه نماز خوند پاشدم یه کیسه زباله برداشتم همه راازدیواراتاقم کندم وریختم درون کیسه ای وای این شیشه ها 🙈 همه راجمع کردم وریختم توی کیسه یه چیز دیگه که ازهمه بدتر بود گوشیم 👹 محکم به زمین زدم وشکستمش حتی سیم کارتم راهم شکستم دیگه اینارا نمی خوام اینا منو بدبخت کرده بود 😩 الان دیگه خدارا دارم امام حسین را دارم ☺️ باخیال راحت اماده نماز شدم صدای بابابزرگ توی گوشم پیچید الله اکبر👌 (فرجام پور) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🌺قسمت13 دیگه فریب نفس اماره را نمی خورم دیگه لذت واقعی را پیدا کردم هیچ لذتی نمی تونه به اندازه لذت باخدا بودن باشه هیچ لذتی نمی تونه به اندازه لذت نگاه امام حسین باشه هیچ لذتی نمی تونه به اندازه لذت اغوش خدا باشه من دیگه لذتهای حرام وزود گذر را نمی خوام 😡 دیگه این حالم را باهیچ حالی عوض نمی کنم دلم نمیخواست نمازم تمام بشه . سراز سجده شکر که برداشتم هوا تاریک وروشن بود پاشدم باید تاهمه خوابند برم بیرون دلم می خواست یه جایی برم که کسی نباشه کتاب وسی دی را برداشتم ورفتم کیسه زباله را توی ماشینم گذاشتم راه افتادم تا به یه بیابان خشک رسیدم نگه داشتم پیاده شدم کیسه رااوردم بیرون و اتیش زدمش بانفرت سوختنش راتماشامی کردم 😡 همان جا نشستم خدایا کمکم کن خدایا دستم وبگیر حالا دیگه باصدای بلند زجه می زدم و به سالهای از دست رفته عمرم حسرت می خوردم 😞 من کجا بودم خدا؟چه کارمی کردم خدا؟ نمازظهرم را توی اون بیابان خوندم امدم توی ماشین سی دی را توی پخش ماشین گذاشتم وصداش رازیاد کردم خودم بودم وخدا خودم بودم وامام حسین تکرارکردم واشک ریختم 😭 حال من مثل حال حر بود گذر زمان ازدستم رفته بود که دیدم هوا تاریک شده ای وای حمید حتما امشب منتظرمه اخه من جواب درست ودرمون بهش نداده بودم باید می رفتم نمازمغرب وعشا راخوندم وراه افتادم (فرجام پور) http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490