🔺عصبانیت، زن و مرد ندارد👌
همه ما باید مراقب #اعتدال_مزاجمان باشیم.
تا بتوانیم خودمان را راحت تر کنترل کنیم.
و همه باید در برابر فرد عصبانی،
سکوت کنیم تا آرام شود.
متاسفانه غیر از این باشد، ممکن است حرفهایی بزنید یا رفتاری داشته باشید که دیگر قابل جبران نباشد⛔️
✅در نظر داشته باشید،
فرد عصبانی کنترلی در گفتار و رفتارش ندارد.
این ابلیس و هوای نفس است که او را هدایت می کند.
پس شخصیت اصلی او را در زمان عصبانیت نسنجید.
💞عصبانیت می تواند به کل حساب بانکی عاطفی تان را خالی کند و ورشکست شوید.
پس لطفا هم خودتان
دقت کنید که عصبانی نشوید
و
هم
در برابر فرد عصبانی درست رفتار کنید.
🔴#سوال
به نظر شما
چه رفتارهای دیگری اثر منفی بر حساب بانکی عاطفی ما دارد⁉️⁉️
البته در دوره
#سواد_عاطفی
یا
#اسرار_ارتباط_موفق
در این باره و درباره خیلی خیلی
موضوع های مهم و موثر در ارتباط موفق و همچنین انتخاب همسر و زناشویی
صحبت کردیم
یک دوره #فوق العاده
که واقعا بر هر مجرد و متاهلی شرکت درش واجبه✅
کلی نکات مهم که زندگی تون را زیر و رو می کند👌
ان شاءالله به زودی ثبت نام دوره جدید را خواهیم داشت✅
هدف ما خوشبختی و سعادت و شادکامی برای همه شماست✅✅
الهی که با این اموزه ها سعادتمند دنیا و اخرت باشید🌺
و زندگی هاتون توام با عشق و محبت و لذت باشه💞
می تونید جواب سوال را برای ادمین بفرستید👇👇
@asheqemola
یا ناشناس پاسخ بدید👇
لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅
لینک ناشناس👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
البته در دوره #سواد_عاطفی یا #اسرار_ارتباط_موفق در این باره و درباره خیلی خیلی موضوع های مهم و موث
#اسرار_ارتباط_موفق
یا
#سواد_عاطفی
#جلسه_ششم
🔴حساب بانکی عاطفی
🔴نکات منفی در رابطه
🔴نکات مثبت در رابطه
🔴قانون وقت کیفی
🔴سوپرایز و قوانینش
🔴اندازه محبت
🔴دو چیز شکستنی در رابطه
🔴خیانت
🔴تفاوت عشق و دوستی
🔴عناصر دوستی
🔴جدایی
این فقط سر فصل های یک جلسه مونه😊👆👆
بی نهایت پر بار و مفیده✅👏
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_19
نزدیکی های غروب به خانه رسید. با اتومبیلش وارد حیاط شد. در همان حال، نادر را دید که کیسه های بزرگ زباله را برداشته و با زحمت بیرون می برد.
بعد از پیاده شدن، به سمت او رفت. با تعجب دید که همه سبد ها و دسته گل های شب مهمانی داخلِ زباله ها است.
با صدای بلند گفت: "نادر؟ چرا گلارو دور می ریزی؟"
نادر هول شد، سلام کرد و گفت: " ببخشید آقا، خانم دستور فرمودند. آخه اکثرا پژمرده شدن و بو گرفتن."
یکباره یادِ دسته گلِ داخلِ اتاقش افتاد.
با عجله به سمتِ اتاقش رفت. وقتی درِ اتاق را باز کرد، درکمال ناباوری دید که دسته گلش داخلِ اتاق نیست.
آهی کشید و کیفش را روی تخت خواب، پرتاب کرد و کنارِ پنجره رفت. با افسوس، زُل زد به کیسه های پر از زباله ای که داخلِ توری آشغال کنار در، پرتاب می شد.
باز یاد زهرا و خاطراتی که با او داشت افتاد. دستش را روی صورتش کشید.
انگار همه چیز و همه کس دست به دست داده بودند، تا او را از زهرا دور و دورتر کنند.
امروز هم نتوانست کاری کند! باز پوشه را از کیفش بیرون آورد و جلوی آینه گذاشت. دستانش را در موهایش فرو کرد و به پوشه خیره شد. در دلش می گفت: "کاش زودتر تکلیفم روشن می شد. کاش می تونستم، به یک آرامش و یک زندگی آرام برسم. کاش شغلم ... آینده ام.... زهرا...کاش..."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490