#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_89
با زحمت زیاد پلک هایش را از هم گشود.
سرش به شدت درد می کرد.
سکوت محض بود. به اطرافش نگاه کرد.
برای لحظه ای متعجب شد.
تا بالاخره به یاد آورد کجاست.
نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت.
"اِی وای چقدر دیر شده"
فوری از جا بلند شد که دردِ سرش بیشتر شد. دستانش را روی پیشانیش گذاشت و با تمام توانش فشار داد.
چاره ای نبود باید می رفت. مخصوصا اینکه، به محسن اطمینان داده بود که پیش مادرش بماند و او به کارها رسیدگی می کند.
با زحمت خودش را به دستشویی رساند.
مشتی به آب به صورتش زد.
در آینه روبرو نگاهی به چهره زرد و بی حالش انداخت.
"این چه حال و روزی است. اصلا من اینجا چه می کنم؟ باید می رفتم خونه. جواب مامان را چی بدم.؟ حتما دیشب تا حالا کلی نگران شده و تماس گرفته."
از چهره در آینه بیزار بود. از زنده بودن و زندگی کردن متنفر بود.
سرش را زیر شیر آب سرد گرفت.
چشمانش را بست تا سلول های مغزش را متمرکز کند و به یاد بیاورد؛ که چه باید کند و کجا برود؟
بعد از دقایقی شیر آب را بست و حوله را دور سرش پیچید و بیرون رفت.
مستقیم وارد آشپزخانه شد.
همه چیز به هم ریخته بود و ظرف های نشسته وبطری های خالی روی سینک انباشته بود.
در یخچال را باز کرد؛ به دنبال دارویی برای سردردش گشت. اما چیزی نیافت. به یادِ ماجرای چند روز پیش و خوردن مسکن با معده خالی افتاد. به فکر خوردن صبحانه افتاد تا در مسیرش به دفتر؛ مسکنی هم تهیه کند.
هنوز از کالباس و گوجه فرنگی دیشب مقداری مانده بود.
برداشت و روی صدلی نشست. بطری آب را سر کشید و برای خودش لقمه درست کرد.
خیره به روبرو شد و آرام لقمه اش را جوید.امروز هم مثل هر روز، بیهوده و بی ثمر.
کاش این روزهای نحس زودتر تمام می شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_90
از اولین داروخانه سر راه؛ مسکن تهیه کرد و یک عدد را در دهانش گذاشت و بطری آب را سر کشید.
خوب می دانست که اثر ندارد؛ ولی شاید خودش را بفریبد.
با اولین تاکسی خودش را به دفتر استاد تهرانی رساند. نزدیک ظهر بود وکلی از کار عقب مانده بود. به اتاق رفت و کتش را در آورد. یاد گوشی همراهش افتاد که از شب قبل خاموشش کرده بود. بیرون آوردش و روشنش کرد.
بلافاصله سیلی از پیام ها سرازیر شد.
نزدیک پنجاه تماس بی پاسخ و پیامک از مادرش.
و یک پیام از محسن.
پیام محسن را باز کرد."سلام مهندس صبح بخیر. ممنونم قبول زحمت کردی. سعی می کنم خودم را زودتر برسونم. در پناه حق. یا علی."
ودوباره زیر لب گفت:"یا علی"
کمی آرام شد و روی صندلی نشست.
پیام مادرش را باز کرد"امید جان کجایی مادر نصفه جون شدم.. تورو خدا جواب بده"
دستش روی صفحه کلید لغزید و با تردید پاسخ داد:" خوبم نگران نباش"
اگر این نگرانی های مادرانه نبود، خیلی زودتر از این ها حسابش را با پدر صاف می کرد. اصلا چه نیازی به پدر و خانه پدری داشت، می رفت و برای خود آزادانه زندگی می کرد. ولی حیف که نمی توانست، مادرش را بی خیال شود.
مادری که تنها امیدش فرزندش بود. فرزند یکی یک دانه ای که همیشه مهر و حمایت های مادرانه اش را به پایش ریخته بود.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام وعرض ادب
هدف من ازمشاوره دردرجه اول شنیدن صدای آرامش بخش خانم فرجام پوربودوهمچنین بیان مشکل دختر۷ساله ام که خداروشکرراهنمایی وتوصیه های ایشان مثل دفعات قبل راهگشابود.
ازخداوندمتعال سلامتی وتوفیقات روزافزون برایتان آرزومندم.🌺🌺🌺
منشی نوبت دهی برای مشاوره تلفنی👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
به نام خالق عشق💞 💞رابطه عاطفی غذای روح است💞 و تنهایی فقط برای خداست 💖رابطه عاطفی لزوما بین همسران ن
کمتر از دو ساعت به پایان مهلت ثبت نام مونده👆👆
جا نمونید👆👆
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
سلامامام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌺
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
به خدا سوگند، اگر حقّ یعنى خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بیت پیامبر (ص) پیروى ومتابعت كرده بودند حتّى دو نفر هم با یكدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمى كردند. و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یكى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد (عج)، و صلوات اللّه علیهم اجمعین مى گردید كه او نهمین فرزند از حسین (ع) مى باشد.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
زمان کوتاه است
و لحظات برگشت ناپذیر
زندگی، حبابی بیش نیست
ساده تر ببینیم
ساده تر بگرییم
ساده تر بخندیم
زندگی را سخت نگیر، می گذره
خیلی زود می گذره👌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اهمیت سکوت و بردباری در زندگی مشترک
🔰 استاد #فاطمینیا رحمتاللهعلیه
#همسرداری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
خب حالا ایشان ازدواج کردند و متوجه شدند که از لحاظ طبع و مزاج یا همان خصوصیات شخصیتی با هم ت
#پاسخ_شما
سلام خداقوت
با غذا و خوراک روزانه ی جسم و خوراک ذهنی به سمت تعدیل مزاج خودشون و همسرشون برن
کار سخته اما مثلا صفرای بالای خودمو با خوردن مداوم و هر روز میوه فصل، انار شیرین و کار کردن روی ذهنم پا به پای تنها مسیر، تا حد زیاد، کنترل و درمان کردم
طوری که همسرم به زبان آوردن 🤲
البته همه ی موارد با توکل و توسل اثر میکنه هااااااا
آدم نباید سرخود جلو بره والا با سر زمین میخوره تا بفهمه خدا و اهل بیت هستن☺️
ولی من هرلحظه که با صاحب الزمانم، ولو به خواستم نرسیدم اما حال آدم حاجت رواشده رو دارم
خییییلی حس جالبیه
این خانواده
خییییلی خوبن
نازن
بامعرفتن
اصلا همه ی کارشون اینه به من نمک نشناس حال خوب بدن اما من آخر آخر که هیچ غلطی نمیتونم برای خودم کنم میرم سراغ شون ولی بازم منو میپذیرن 🤦♀
ولی خدا بااازم منو میبخشه 😌😌😌
💎سلام و هزاران سلام بر شما خوبان💐
ان شاءالله همگی در بهترین حالت از موفقیت و سلامت باشید💪😍
خدا را شاکرم که در خدمت شما خوبان هستم
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین💐
✅از پاسخگویی تون سپاسگزارم💐
#شخصیت_شناسی
دقیقا
همینطوره✅
اگر دو فرد باطبع و مزاج متفاوت،البته از روی نااگاهی و عوم مراجعه به مشاور،
با هم ازدواج کردند،
اصلا نباید ناامید باشند👌
💎با اصلاح مزاج
و
راهکارهای همسرداری
و البته شناخت دقیق از شخصیت و طبع و مزاج یکدیگر،
می توانند به راحتی نیازهای یکدیگر را پاسخ داده و
زندگی خوب و توام با ارامشی را کنار هم تجربه کنند👌
🍃پس عزیزان درسته که
بسیار بسیار مهمه
که هر فرد با شخصیتی که از نظر طبع و مزاج نزدیک به هم هستند،
ازدواج کنه✅✅✅
ولی خب
نمی دانستید،
مشاوره نرفتید،
دقت نکردید
و ازدواج صورت گرفته،
حالا به جای پرداختن به تفاوتها و
دامن زدن به اختلافها
بهتره
#اصلاح_مزاج
انجام بدید✅✅
🔸و البته
به شناخت خصوصیات طبایع
و
اگاهی پیدا کردن از رفتار صحیح با طبایع مختلف بپردازید.
در اصل
علم و اگاهی خودتان را بالا ببرید👌
💎بحث
شناخت طبع و مزاج
یا همان
شخصیت شناسی
بسیار مفصله👌
اینجا به اندازهای که از حوصله شما خارج نباشه
راهنمایی تون می کنم
ان شاءالله با دقت مطالعه کنید و بهره ببرید💐
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_91
نفسش را با حرص بیرون فرستاد.
عجیب احساس تنهایی می کرد.
کاش لا اقل زهرا کنارش بود.
داشتنِ زهرا یک رؤیا بود.
گاهی فکر می کرد که او همیشه دست نیافتنی است.
چرا هر چه تلاش می کرد، زهرا دورتر و دورتر می شد؟
نکند رؤیایش یک خیال باطل باشد؟
رؤیایی که از کودکی باعثِ قوت قلبش بود. ولی هر چه می گذست، ناامید تر می شد.
باید بیشتر تلاش کند. باید هرطور شده دل زهرا را به دست آورد. اما چگونه؟
بینشان فرق است از زمین تا آسمان.
ولی باید زمین و آسمان را به هم دوخت.
برای رسیدن به معشوق باید کوه بیستون را جا به جا کرد.
باید به دستش آورد. هر طور که شده.
حتی اگر به خاطرش از همه هستی گذشت.
حتما می تواند. باید به دیدن خاله زری برود.
باید مطمین شود، از نظر مثبت زهرا.
و خاله مهربان و دوست داشتنی که حتما دست رد به سینه اش نمی زند.
حتما احمد آقا را راضی می کند.
ولی اگر راضی نشود؟...
وای نه.....
توان از دست دادنش را نداشت.
اصلا مگر دنیا بدون زهرا هم معنی داشت.
هرگز... هر گز.... لحظه ای نباید بود، بدون معشوق.
معشوقی که تمام قلبش مالا مالِ عشقش بود.
و تنها یاد ونامِ او بود که به روح خسته اش آرامش می داد.
باید رفت و خواست و جنگید.
با همه غول های سر سخت و تنومند. مثلِ قصه های مادربزرگ.
باید شاهزاده قصه را از چنگ دیو و پری نجات داد و طلسم بدبختی را شکست.
طلسمی که بد جور آویزانش شده بود.
و در غل و زنجیر کشیده بودش.
این طلسم فقط و فقط، به دست شاهزاده قصه می شکند.
پس باید رفت و شاهزاده را به دست آورد.
شاهزاده خانمِ قصه ها، که در قصرِ در محاصره شیاطین بود.
باید گذشت تا رسید.
باید از سد شیاطین گذشت تا رسید به او که باید رسید.
پس از این سد می گذرد و می رسد.
باید برسد. تنها مایه آرامشش را باید به چنگ می اورد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_92
خیره به صفحه مانیتور بود ولی چشمش چیزی نمی دید.
تمام دنیا دور سرش می چرخید.
تمام حواسش پیِ زهرا بود.
در دنیای خودش چرخ می زد و می گشت.
که دستی بر شانه اش نشست.
با هول و هراس از جا پرید.
چهره خندانِ محسن، تعجبش را بیشتر کرد.
او کِی آمده بود؟ چشمانش را به شدت باز و بسته کرد.
سرش را به اطراف تکان داد و محسن همچنان با لبخند نگاهش می کرد.
تازه به خود آمد و نگاهی به اطرافش کرد.
محسن با لبخند گفت:"سلام مهندس. خسته نباشی. کجایی؟ نیستی"
امید آرام روی صندلی نشست و آرام گفت:" همین جام"
محسن خندید و گفت" بله دارم می بینم. از کِی اینجایی؟"
و به صفحه خاموش مانیتور اشاره کرد.
امید دستی به صورتش کشید وچیزی نگفت.
محسن با خنده گفت:"فقط یه صورت داره. که مهندس جوان عاشق شده"
و بعد دوباره بلند بلند خندید.
امیدکلافه دستش را لای موهایش فرو کرد. از اینکه راز دلش فاش شود؛ هراس داشت. ولی جوابی هم نداشت.
سرش را زیر انداخت و آهی کشید.
محسن گفت:"اینکه غصه نداره. اگر دوستش داری باید بری خواستگاری و خودت را راحت کنی. ان شاءالله که جواب مثبت می گیری و دیگه کارهای ما زمین نمی مونه"
دوباره بلند بلند خندید.
شاید حق با محسن باشد. باید از این بلا تکلیفی نجات پیدا کند.
عشقی که گریزی از آن نیست. عشقی که ذهنش را درگیر کرده. باید تکلیفش معلوم شود. حتما باید با مادر صحبت کرد و اورا به خواستگاری فرستاد.
دیگر صبر جایز نبود.
تاب و توانی نمانده. حتما امشب صحبت می کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام علیکم خداقوت
واقعا استاد فرجامپور عالی هستند خدا ان شاالله حفظشون کنه که حرفاشون همیشه راه گشا بوده توزندگی منو همسرم که اکثر مواقع بحث درمورد اینکه در گذشته پدرم چه نوع رفتاری داشته اند داشتیم الحمدلله بهتر شده
واقعا ممنونم❤️❤️
ای دی جهت هماهنگی مشاوره👇👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسرار درون
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زیباست که هر صبح
همراه با خورشید
به خدا سلام کنیم💚
نام خدا را
نجوا کنیم و آرام بگوییم
الهی به امید تو💚
سلام امام زمانم🌺
سلام صحبتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
خداوندو خداوند سبحان شرك را (در امور مختلف) حرام گرداند تا آن كه همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند؛ پس آن طورى كه شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و كارى كنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید. بنابراین باید اطاعت و پیروى كنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى كرده است، زیرا كه تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💔✵─┅┄
#انگیزشی💪
از کنـــــترل کردن همه چیز دست بردار
زندگی جاری است و ذات آن تحول و دگرگونی است.
هر چقدر در برابر زندگی جبهه بگیری ، بیشتر رنـــج می بری.
هر موقع که بخواهی اوضاع و شرایط زندگی را کنــــترل کنی ، حالت اضـــطراب و فشار عصبی به تو دست می دهد
که همین باعث تولید انرژی منــــــفی می شود.
پس فقط به خودت بپرداز👌
و امروز را دریاب
امروز می تواند بهترین روز زندگیت باشد👏
برخیز و روزت را زیبا بساز
ما می توانیم💪
با تکیه بر قدرت نا متناهی الهی💪
الهی به امید تو
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام عزیزان شبتون بخیر🌺
عذر خواهی می کنم
امروز نتونستم مطلب برای کانال اماده کنم
چون به فضل خدای مهربان
در جمعی قرانی و فرهیخته مهمان بودم
ان شاءالله خداوند
همه جوانهای ما را در مسیر قران و اهل بیت قرار دهد
و عاقبت همگی ختم بخیر شود
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺
محتاج دعای خیرتان هستم