eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
💪 آدمایی که آزارت میدن تحقیرت می‌کنن و زخم زبون می‌زنن، همون کسانی هستن که به شدت تخریب شدن به شدت زخم خوردن و پر از عقده هستن! این آدما از کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس رنج می‌برن و با این کاراشون تلاش می‌کنن تا بقیه رو تا سطح خودشون پایین بکشن! تا شاید از بار رنج خودشون کم کنن و روی دوش بقیه بندازن... تنها راه مقابله با اونا، بی‌تفاوتی، بی‌توجهی و اهمیت ندادنه! نذار این چرخه ادامه پیدا کنه!! تو همونی باش که نمی‌ذاره هیچ خط و خشی از آزار دیگران روی روانش بشینه! ‌توکلت به خدا باشه و بهترین تصمیم ها را برای زندگیت بگیر از زندگی لذت ببر و خدا را شاکر باش خدایا شکرت، الحمدلله رب العالمین❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🎍مستحب است اول ماه رمضان صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید تمام خانواده حتی بچه کوچک فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان مانع از فقر وذلت وبیماری سرطان میشود.🌷 ✍🏻 از مفاتیح الجنان اعمال 🍃 فراموش نشه به همه بگید ارام ارام صدای پای رمضان به گوش میرسد دستهاى خالى من دخيل دل پاكتان.. مرا در ساعات آخر شعبان نه به بهاى لياقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعایم کنید... ."التماس دعا 🎍حضرت محمد(ص) فرمود:هرکس سوره فتح را در شب اول ماه رمضان سه بار بخواند خداوند درهای رزق و روزی را تا رمضان سال بعد به روی او می گشاید به دیگران هم بگویید. .............................. 🎍هركسي سوره نصر و سوره يس را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود. نشركنيد و پاداش آن براي شما. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
Ramezan-nowrouz- 1402.12.16.mp3
23.65M
🔉 بشنوید| توصیه‌ها و دستورات ویژه ماه مبارک رمضان و تقارن آن با تعطیلات نوروزی ⚡️بیانات استاد فیاض‌بخش در آخرین جلسه شرح حدیث معراج (۱۶ اسفند ۱۴۰۲) ▫️این تقارن ماه مبارک رمضان با تعطیلات هم فرصت است هم خطر... ▫️توصیه‌های عبادی ماه رمضان ▫️دستورات عملی برای نفی خواطر ▫️مراقبات ویژه این ماه http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
گرمای زیاد کلافه اش کرده بود. ولی شوری درجانش حس می کرد که هیچ چیز نمی توانست مانع او شود. حدود دویست متری با تپه فاصله داشت که ناگهان، دلش آشوب شد. قدم هایش را آهسته کرد. نهیبی از دورنش، شور و شوقش را برد." چه می کنی؟ در این سرزمین برهوت، به دنبال چه هستی؟ در بهترین سرزمین های دنیا، بهترین خوراک و پوشاک و لذات دنیا، چیزی نیافتی. حالا از این تپه خاک آلود و نام چند کشته شده در جنگ، چه خواهی یافت؟ چرا حماقت می کنی؟ برگرد به اصلِ وجودِ خودت. بازیچه دست این بی خردان شدی؟ عقل و منطقت را به کار بگیر و درست فکر کن. برگرد.....برگرد...." ایستاد و سرش را میان دستانش گرفت. کلافه و ناامید، چشمانش را روی هم فشرد. دستش را محکم روی صورتش کشید. چهره اش در هم شد. محسن توی صورتش خم شد و گفت:" امید جان حالت خوبه؟ می خوای برگردیم؟" یکی از بچه ها سریع جلو آمد و قُمقمه آبش را از کوله در آورد و به طرفِ امید گرفت و گفت:"فکر کنم گرما اذیتتون کرده. لطفا این آب رو بخورید و به صورتتون بزنید." آقای سرابی آب را از دستِ او گرفت و گفت:" ممنونم. جواد جان." بعد درِقُمقمه را باز کرد و با دستش کمی آب به صورتِ امید زد. قمقمه را دستِ او داد و گفت:" لطفا کمی بخور." یکی دیگر از بچه ها سریع، زیر اندازش را پهن کرد و گفت:" لطفا بشینید. با این وضعیتتون خسته شدید." محسن کمک کرد و امید نشست. یکی دیگر از بچه ها جلو آمد و با چفیه اش شروع کرد به باد زدنِ او کرد. امید با تعجب آن ها را می نگریست. دوباره درگیرِی بین عقل و منطق و آنچه می دید شروع شد. "اگر لذت دنیا آنجا هایی بود که من رفتم وآن کارهایی بود که من انجام دادم؛ پس چرا به آرامش نرسیدم؟ چرا حس و حال خوشی نداشتم. حتی با نوشیدنِ آن همه نوشیدنی، حالِ خوش پیدا نمی کردم؟ چرا این ها، در این هوای گرم و زمین داغ، بدونِ هیچ گونه لذتی از لذت های دنیا، اینقدر خوش هستند و آرامش دارند؟ کدام درست است؟ من؛ هم آن حال و هوا را دیدم و تجربه کردم، هم این ها را دیدم و کنارشان تجربه کردم. وای! کدام درست است؟" با شنیدنِ صدای نگران زهرا، سرش را بلند کرد.:" امید خوبی؟ طوری شده؟ می خوای برگردیم؟" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سرش را تکان داد و گفت:" چیزی نیست خوبم. یه کم استراحت کنم؛ بهتر می شم. نگران نباش. شما ادامه بدید." زهرا نوچی گفت و نگران به آقای سرابی نگاه کرد وگفت:" به نظرتون بهتر نیست برش گردونیم توی اتوبوس؟ اینجا خیلی گرمه. عادت به این هوا نداره. حالش هم خوب نیست. " آقای سرابی به امید نگاه کرد و گفت:" بهتره اجازه بدیم خودش تصمیم بگیره. شما برید من کنارش هستم. اصلا به نظرم فعلا همه اینجا اُتراق کنیم." بعد با صدای بلند رو به بقیه اعلام کرد.:"بچه ها همین اطراف باشید. فعلا کسی دور نشه." زهرا گفت:" پس خواهش می کنم مواظبش باشید. کاری هم بود، به من بگید." با اجازه ای گفت و به طرف زینب و دخترها رفت. آقای سرابی کنار امید نشست. چند برگ کاغذ از جیبش درآورد و مشغولِ باد زدن خودش و او شد. از بچه هایی که به امید کمک کردند، تشکر کرد و گفت:" بهتره شماها هم به کار خودتون برسید؛ من هستم." محسن هم کنارشان نشست. امید خیره به روبرو شد. چند تا از بچه ها کمی دورتر، حلقه وار نشستند. یکی از آن ها شروع به خواندنِ زیارت عاشورا کرد. بقیه با او زمزمه کردند. ما بینِ خواندن، قطعه ای نوحه می خواند از شهیدان و دلاوری هایشان می گفت. گاهی هم گریز به دشت کربلا می زد. امید سرش را روی زانوی پای سالمش گذاشت. و محوِ نوای آن ها شد. و چقدر این دشت، گرما و عطش، به آنچه درباره کربلا می گفت، شباهت داشت. صدای هق هقِ محسن و آقای سرابی، تعجبش را بیشتر کرد. به اطراف نگاه کرد. دخترها کمی دورتر، روی زیر انداز نشسته بودند و اشک می ریختند. گویی همین الان عزیزی را ازدست دادند. مویه و عزاداری می کردند. تمامِ دشت به ناله آمده بود. حالت عجیبی داشت. خودش هم نمی فهمید چطور، اینجا، اینگونه دگرگونش کرده. سر به زانو گذاشت و چشمانش را بست. گوش ِجان سپرد به نوایِ دلنشینِ جوانانی که به جای بودنِ در خانه و لم دادنِ زیرِ بادِ خنکِ کولر، راحتی از خود رانده و به صحرایی داغ و بی آب و علف روی آورده بودند. آخر به کدامین عقل و منطق؟ صدای گوشی اش، او را به خود آورد. با دیدنِ نام سینا، ردِ تماس داد. که پیامک داد. " به به! دیگه حالا جواب ما رو نمی دی؟ یه برنامه توپ برات دارم. دیگه حق نداری نه بیاری. اصلا معلومه اونجا چه کار می کنی؟ برای آخر هفته حتما خودت رو برسون که تولدِ داداشته. نیای دلخور می شما. متنظرتم. فعلا بای." پوزخندی زد و گوشی را خاموش کرد و در جیبش گذاشت. در این سردر گمی فقط همین را کم داشت. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیرد قـرار خوشم چون که باشی مرا در کنار سلام امام زمانم🌺 سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام باقر علیه السلام فرمود: امام باقر عليه السلام فرمود: اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِي فِيهِ صِيَامَ الصَّائِمِينَ، وَ قِيَامِي فِيهِ قِيَامَ الْقَائِمِينَ، وَ نَبِّهْنِي فِيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِينَ، وَ هَبْ لِي جُرْمِي فِيهِ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ، وَ اعْفُ عَنِّي يَا عَافِياً عَنِ الْمُجْرِمِينَ. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ دانلود کامل سی جزء قرآن کریم صوتی و یکجا / شهریار پرهیزگار https://www.delgarm.com/recitation-of-thirty-parts-of-the-quran.a242186 التماس دعا🌷🌸🌸🌷
💪 ✨ انسانها را از زیستن بشناس!! در گفتن همه آراستـــه اند... در خفتن همه آرام... در خوردن همه مهربان... در بردن همه خنــــدان... انسانها را در «زندگی» بشنـــاس!👌 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ الهی به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
یاد خدا ۴۵.mp3
9.69M
مجموعه ۴۵ | √ چطوری میل من به محبت خدا بیشتر میشه؟ √ چطور منم به لذتِ همنشینی با خدا میرسم؟ @ostad_shojae | montazer.ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
👇👇 💞💞 یا سواد جنسی 👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده، به همراه پی دی اف تصویری، آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند، صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی و کلی مطلب مهم ...💞 💔 یا سواد عاطفی💞 👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران. خودشناسی. انتخاب صحیح. نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕 👼 کودک و نوجوان 👈شروع تربیت جنسی آموزش صحیح به کودک و نوجوان مشکلات دوران بلوغ اصلاح مزاج دوران بلوغ و ... هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅ ادمین ثبت نام👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤔 زبان بدن را نمی‎دانند! مردان کمتر در مورد زبان اشاره و حرکات بدن می‌دانند و تغییر لحن صدا و حرکات صورت برای آنها کمتر مفهوم دارد. همچنین ممکن است دیرتر ناراحتی زنان را که در چهره‌شان نمایان است یا پیام‌های اشاره‌ای و لحن صدا را تشخیص دهند. بنابراین اگر می‌خواهید مطمئن شوید پیام شما را دریافت کرده‌اند، مستقیم آن را بیان کنید.👌 💞 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 💞 😍چگونه برای شوهر طنازی و عشوه گری کنیم ⁉️ ❣در هنگام هم آغوشی : 💟از جملات و کلمات عاشقانه استفاده شود. 💟از سوال کردن در مورد میزان علاقه شوهر به خودتان جدا" بپرهیزید..❌ 💟دستهایتان میتواند معجزه گر باشد . 💟در نوازش شوهر خود کوتاهی نکنید. 💟گرم و پر حرارت او را درآغوش بگیرید . 💟از ابراز میزان خواهش خود خجالت نکشید. 💟در برابر خواسته های شوهر، مانع نباشید. 💟اجازه دهید آزادانه خواسته اش را مطرح و انجام دهد. از زندگی لذت ببرید❤️ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 افکار منفی اینطوری زندگی مارو نابود میکنن...😱 ⭕️ با دوری کردن از منابع منفی مثل: دوستان منفی، اخبار و حوادث ناراحت کننده، ویدیوهای منفی، متن و رسانه و هر منبعی که افکار منفی رو به ما انتقال میدن خودتان را نجات دهید! http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃❤️ 🎥 کلیپ ❓چگونه را در زندگی مدیریت کنیم؟! 💞 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💞😍 تو فقط واسه منی واسه‌ی همیشه 😘❤️ ┄┅─✵💞✵─┅┄ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از دعا، همه بلند شدند. محسن اشک هایش را پاک کرد و بعد از کمی مکث، رو به آقای سرابی کرد و گفت:" خب استاد، برنامه چیه؟" آقای سرابی گفت:" برنامه خاصی نداریم، امروز فقط اینجاییم. فردا می ریم. مناطقِ عملیاتی دیگه. با من باشه، حالا حالا از اینجا دل نمی کَنم. هربار اینجا میام، حالم دگرگون میشه. ولی اینبار، خیلی بیقرارم. دلم می خواد، وجب به وجب اینجا را بگردم. انگار که یه گمشده اینجا دارم." بعد نفس عمیقی کشید و رو به امید کرد و گفت:" شما چطوری مهندس؟ بهتر شدی." امید هنوز سرش روی زانویش بود. در همان حالت گفت:" خوبم. ولی باید برم بالای اون تپه.:" سرش را بلند کرد و به تپه چشم دوخت." محسن گفت:" غصه نخور. خودم دربست در خدمتم. فقط شما امر کن. اینجا که سهله، پشتِ قله قاف هم که بخوای بری می برمت." بعد بلند خندید. امید با تعجب به او نگریست. "انگار این نبودکه الان داشت اشک می ریخت و زار می زد. آخه اینها دیگه کی هستند؟ خوشحالی وغمشون معلوم نیست." آقای سرابی از جا بلند شد و گفت:" حق با شماست. باید بریم این قله قاف را فتح کنیم. ان شاءالله که خیره." بچه ها از دور از آقای سرابی کسبِ تکلیف کردند و او اجازه داد تا برای خودشان این مناطق را بگردند. به شرطی که زیاد دور نروند. هرکس به طرفی رفت. بعضی ها هم با هم بودند. امید عصایش را برداشت و محسن کمک کرد تا بایستد. به طرف تپه خاکی راه افتادند. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
گرما شدید تر شده بود. آقای سرابی، با برگه های کاغذی امید و خودش را باد می زد. محسن؛ سمتِ دیگر امید بود و او را کمک می داد. یکی از بچه ها جلو آمد و بر سر هر کدام یک چفیه مرطوب گذاشت. خنکای آن، در زیرِ حرارتِ داغِ خورشید، از هر غنیمتی ارزشمند تر بود. هر سه از او تشکر کردند و او لبخند زنان دور شد. روحیه این بچه ها، برای امید قابلِ درک نبود. هنوز در فکرِ کارِ او بود که جوانی دیگر نزدیک شد. ظریفی پر از میوه را تعارف کرد. با تعجب دید که او میوه ها را درون یخ گذاشته. با اصرارِ او ایستادند و هر کدام سیبی برداشتند. که خنکایش؛ به جانشان نشست. تا به بالای تپه برسند، مرتب، یکی از جوان ها می آمد، برایشان خوراکیِ خنکی می آورد. این جوِ صمیمی و این همه محبت و فداکاری، برایش عجیب بود. اینجا دنیا روی دیگرش را به تماشا گذاشته بود. دنیایی که تا به حال می شناخت، دنبالِ پول دویدن؛ قهر؛ کینه، خود برتر بینی و غیره بود. ولی اینجا، یکرنگی و صداقت و ایثار، حالِ خوش و آرامش داشت. به دور و برش نگاه کرد. بعضی با چشمان نمناک،چنان خاک دشت را می جستند که گویی دنبالِ گمشده ای می گردند. دخترها کنارِ هم راه می رفتند. گاهی می ایستادند و با دقت زمین را نگاه می کردند. صدای نوحه ی دلنشینی از دستگاه پخش یکی از جوان ها، در دشت پیچیده بود. هر کس در حال و هوای خودش بود؛ ولی او مصمم به طرف تپه قدم برمی داشت. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇 💞💞 یا سواد جنسی 👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده، به همراه پی دی اف تصویری، آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند، صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی و کلی مطلب مهم ...💞 💔 یا سواد عاطفی💞 👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران. خودشناسی. انتخاب صحیح. نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕 👼 کودک و نوجوان 👈شروع تربیت جنسی آموزش صحیح به کودک و نوجوان مشکلات دوران بلوغ اصلاح مزاج دوران بلوغ و ... هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅ ادمین ثبت نام👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁