eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطیبین الطاهرین🌹 لا حول و
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطیبین الطاهرین🌹 لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم🌺 سلام علیکم و رحمت الله الهی به امید خودت❤️ مینی دوره یا 🔺 در ارتباط موفق💞
به چه دلیل دنبال آگاهی از ضعف‌های خودمان نمی رویم🤔⁉️👇 🤯علت عمده ای که به دنبال اگاهی از ضعف های شخصیتی خودمان نمی رویم این است که ما از مواجه شدن با "خود واقعی‌مان" می‌ترسیم، پس این از "ذهن" ما می آید. 😊چیزی که همه ی ما فکر می‌کنیم خیلی سخت است، این است که 👇 من با یک آدم ازدواج کنم، یا او را جذب کنم. 😌همه ی ما همین فکر را داریم، که من همین که با فلانی ازدواج کنم دیگر تمام است، بقیه مراحل خود به خود حل می‌شود.👌 ۱،،
🙃اما من به شما می‌گویم، اتفاقا ساده ترین کار این است که شما یک نفر را جذب و با او ازدواج کنی.✅ 🧐سخت ترین کار ممکن این است که من بتوانم او را "نگه‌اش "دارم، "حفظش "کنم. ❓و این سوال را باید از خودمان بپرسیم. ⁉️ آیا با شخصیتی که من دارم می‌توانم او را حفظ کنم و نگه دارم؟ ۲،،
❎باید بگویم نه، چون مسئله های درونی که خودم با خودم دارم، رفتارهایی را خلق می‌کند و به وجود می‌آورد که هم به من، هم به طرف مقابلم و هم رابطه‌مان آسیب جدی می‌زند. ❕و شاید اگر نفهمم دیگر قابل جبران نباشد و آسیب پذیر باشد . 💯😍جمله طلایی👇 ۳،،
😌رفتار، رفتار می آفریند. 💎 🥺جمله سنگینی است تا وقتی که با تمام پوست و گوشت و استخوان آن را درک کنیم. ❤️‍🔥رفتار من باعث رفتار او می‌شود، عملکردهای من، عملکرد های او را خلق می‌کند. 😏دوستان عزیزم، زندگی یک بازی انفرادی است. 🤨یعنی چی؟ 👇 ۴،،
⚽️قانون زندگی مثل قانون بازی فوتبال است. ✅من زمانی که قانون بازی را بلد باشم در آن تیم و باشگاه ماندگار هستم، اما اگر قانون بازی را بلد نباشم، قطعا مربی من را از زمین اخراج می‌کند. ⭕️تا زمانی که قانون بازی را یاد بگیرم باید گوشه زمین بنشینم، و بقبه را تماشا کنم. 😔چرا مربی من را اخراج کرد؟ چون قانون بازی را بلد نبودم و نه تنها خودم ضربه می‌خوردم بلکه با بازی خودم بازی بقیه را هم زیر سؤال می‌بردم. ۵،، پایان✅ اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌺
دوستان این مینی دوره فقط گوشه ای خیلی کوچک از دوره بود که تقدیم تان کردیم. اما می توانید برای دریافت کامل دوره به ادمین پیام بدید👇 @asheqemola دوره کامل همراه با متن و صوت کامل تدریس است✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در یک لحظه فرشته احساس کرد تمام بدنش سرد شده و قلبش برای لحظه‌ای ایستاده و نفسش بالا نمی‌آید. با زحمت نفسش را بیرون داد و با تعجب به چهره زیر افتاده علی نگاه کرد. ـ معلومه داری چی می گی؟! ـ اره عزیزم معلومه اینکه ما باهم سالهای خوشی داشتیم و عاشقانه زندگی کردیم. دلیل نمی‌شه که بعد از من تنها بمونی. درسته فرزاد برادرِ خوبیه و می‌دونم حتما هواتو داره. ولی نمی‌خوام خودت را سربارِ فرزاد بدونی. فرشته جان تو لایقِ یه زندگی خوب هستی. اگه می‌خوای من اون دنیا آرامش داشته باشم . به حرفم گوش کن. دوست ندارم جوانیت را پای بچه‌ها بگذاری و وقتی سنت بالا‌تر رفت تنها بمونی ـ ولی علی جان.. ـ نه چیزی نگو دلم می‌خواد یه چشم ازت بشنوم من عادت ندارم تو با حرفم مخالفت کنی توی این سالها فقط گفتی چشم. الان هم بگو چشم تا من با خیالِ راحت برم زیرِ تیغِ جراحی می‌دونم از پاکی و نجابت کسی به گردِ پات نمی‌رسه . ولی نمی‌خوام بعد از من تنها بمونی . می‌خوام ازدواج کنی تا یک مرد باشه که فکر و ذکرش تو باشی و ازت حمایت کنه . نمی‌خوام باری باشی بر دوشِ فرزاد . فرشته جان خواهش می‌کنم فقط یه چشم به من بگو . فرشته که از شدت ناراحتی سرخ شده بود. سر به زیر انداخت و نخواست حرفی بزنه که آرام جانش را ناراحت کنه. فرشته تو رو خدا تا چشم نگی من آرام نمی‌گیرم ـ نه من هرگز به نبودنت فکر نمی‌کنم. تو که نگران منی خودت بمون. چرا به رفتن فکر می‌کنی؟ ـ عزیزم با تقدیر که نمی‌شه جنگید راضی‌ام به رضای خدا. فرزاد با سینی صبحانه برگشت. ـ سردتون که نیست؟ ـ نه خوبه داداش ممنون ـ چیزی شده فرشته جان؟ ـ نه داداش میرم یه آبی به صورتم بزنم ـ علی آقا بفرما یه چای داغ بخور ان شاءالله حالت بهترمیشه ـ ممنونم فرزاد جان خیلی زحمت کشیدی چه زحمتی موندم آماده کنه خودم بیارم. ـ فرزاد جان حقیقتش من برای بچه‌ها اصلا نگران نیستم. می‌دونم نباشم اول خدا بعد هم شما هواشون را دارید ولی برای فرشته نگرانم . فرشته هنوز جوانه. حق زندگی داره . نمی‌خوام بعد من تنها بمونه . می‌خوام راضی‌اش کنی ازدواج کنه. می‌خوام یه مرد، یه آدم خوب باشه تا آخرِ عمرش نگذاره سختی بکشه. نمی خوام به خاطرِ بعضی مسائل منزوی بشه. بچه‌ها بزرگ می‌شن میرن سر زندگیشون. بعد فرشته چی؟! تو رو خدا راضیش کن. ـ علی آقا چه حرفیه .ان شاءالله خودت صحیح و سالم می‌گردی. سایه‌ات بالای سرِ خانواده‌ات هست. ـ دیگه شما که بودی دکتر چی گفت؟ امیدِ زیادی نیست ـ امیدت به خدا باشه برادر ـ توکلم به خداست. ـ با فرشته هم اصلا نمی‌شه راجع به این مسائل صحبت کرد. از بس دوستت داره حالا هم بی‌خیال این چای را بگیر تا گرمِ نوشِ جان کن تا داروهات رو هم بیارم این صحبتها را کردی که خواهر ما هم جوش آورده دیگه . دیدم چقدر سرخ شده. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
عصر آن روزِ پائیزی به بیمارستان رسیدند. پس انجام مقدمات علی را بستری کردند تا 2 روزِ دیگر پس از انجام آزمایشاتِ دقیق،عملِ جراحی را انجام داده و ترکش های سرش را بیرون بیاورند. ترکش هایی که یادگار دوران ِجنگ بود و این سالها باعثِ رنج و ناراحتی علی شده بود. این یک سالِ اخیر سردردهای گاه ‌و بی‌گاه توانش را گرفته بود. انگار هرکس از جبهه برگشت با خود یادگاری برای مردمش آورد. تا سالهای سال، آن سالها و آن رشادت ها و آن جوانمردی‌ها و آن ایثارها فراموش نشود. . و آنها که داغ عزیزشان تا اخرِ عمر بر دلشان ماند. آنهایی که هنوز چشم به راهند که عزیزشان از راه برسد. و هزاران شهید گمنام که هدیه‌ای شدند به شهرهای مختلف و مزارشان شد زیارتگاه ِعشاق و محلِ درد و دلِ بی‌کسان. خداوند عالم به وسیله این امتحان چه چیزی را می‌خواست ثابت کند که ثابت شد ایمان،تقوا،عمل صالح،جوانمردی غیرت مردمان سرزمینم و نشان افتخارِ پیروزی، برایمان تا ابد ماند. فرشته که خود در جریان همه این رویدادها بود. با ورودشان به بیمارستان تازه با چشم خود می‌دید که همانندِ مهربان همسرش کم نیستند. کم نیستند مردان غیوری که هر کدام به نحوی آسیب دیده این رویداد‌ند. کنارِ تختِ علی نشست. پرستاری برای علی که دیگر از سردرد توانی نداشت سِرمی وصل کرد. و آرام آرام دیگر صدای ناله‌اش شنیده نشد و به خواب فرورفت. و فرشته کمی خیالش آرام گرفت که توجه‌اش به زنِ جوانی جلب شد. که در اتاقِ روبرویی کنارِ همسرش نشسته. زنِ زیبا رویی که بسیار جوان بود. از اتاق بیرون رفت تا نمازِ عصرش را بخواند. واردِ نماز خانه که شد همان خانم هم آمد. نمازشان را که خواندند فرشته نگاهی به او انداخت لبخندی زد. ـ قبول باشه ـ قبولِ حق. ممنونم ـ شنیدم از پرستارها که همسرتون قرارِ جراحی بشه امیدوارم با سلامتی برگردند. ـ ممنونم از دعای شما امیدمون به خداست ـ باز شما امید داری که بعد از عمل همسرتون خوب بشه ولی دردِ محمدِ من خوب شدنی نیست ـ چرا؟! مگه مشکلشون چیه؟! محمدِ من شیمیایی شده مشکلِ تنفسی داره به علاوه ترکشهایی که توی بدنشه سالهاست داره رنج می‌کشه درمان هم نداره . ترکش‌ها را دونه دونه در آوردند. ولی مشکلِ تنفسیش که حل نمی‌شه ولی خدا را شکر میکنم که قبول کرد من کنارش باشم آخه ما تازه ازدواج کردیم. ـ تبریک می‌گم ان شاءالله خوشبخت بشید. ـ ممنونم خوشبخت که هستیم. می‌دونید من عاشقِ محمد هستم وای نمی‌دونید چقدر تلاش کردم و منت کشیدم تا راضی شد با من ازدواج کنه ـ واقعا؟! ـ بله واقعا نمی‌دونید چقدر خونِ دل خوردم آقا خیلی ناز داشت خانواده‌ام را که با بدبختی راضی کردم. یه طرف راضی کردنِ محمد هم یه طرف وای چقدر سختی کشیدم تا بهش برسم. حالا سرِ فرصت براتون تعریف می‌کنم الان جونم و محمد یه لحظه نمی‌تونم ازش جدا باشم . شبها تا صبح بالای سرش می‌شینم نگاهش می‌کنم مواظبش هستم یه وقت حالش بد نشه ولی باز هم مجبوریم هرچند وقت یه بار بیاییم بیمارستان بیمارستان شده خونه دوممون ـ خوش به سعادتتون کاش علی من هم از زیرِ عمل زنده بیرون بیاد منم تا آخر عمر پرستاریش را می‌کنم ـ نگران نباش خانم قوی باش همه چیز دستِ خداست شما باید به همسرتون روحیه بدهید. نمی دونید من چقدر در روز محمد رو می‌خندونم. گاهی می‌گه به خدا دیگه نمی تونم بخندم. باید بهشون روحیه بدیم نباید کاری کنیم ناامید بشوند. انسان به امید زنده است دیگه برم الان دلش برام تنگ می شه. فعلا خداحافظ می‌بینمتون . ـ التماس دعا ـ راستی اسمم شیرین است. فعلا.....خوشبختم و فرشته در تنهایی خود دستِ نیاز به درگاه آن بی‌نیاز برداشت. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490