#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇
#تخفیف_عید_تا_عید🎁😍👏👏
از عید قربان تا عید غدیر
💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
یا
سواد جنسی
#سرفصلهای
#دوره_اسرار_زناشویی
یا
#آشتی_با_بدن
🔸آناتومی اندام تولید مثل
🔸نحوه رابطه صحیح
🔸باورهای غلط در مورد رابطه
🔸تربیت جنسی نوجوان
🔸چگونگی رسیدن به لذت نهایی
🔸انواع رابطه خوب و موثر
بر اساس شخصیت هر فرد
🔸علل خیانت و راهکارهای جلوگیری از آن
🔸تربیت جنسی
و کلی مطلب نو و جدید که هیچ جای دیگه ای ندیدید👏👏
و
👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده،
🎁به همراه پی دی اف تصویری،😍
آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند،
صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی،
پوزیشن های مناسب
و کلی مطلب مهم ...💞
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💔#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
سواد عاطفی💞
#سرفصلها👇
👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران.
خودشناسی.
انتخاب صحیح.
نحوه انتخاب همسر
رفتار صحیح با همسر
نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕
🔺رابطه عاطفی یعنی چه؟
🔺ویژگیهای یک رابطه عاطفی چیست؟
🔺چگونه عشق به رفتار تبدیل شود؟
🔺مهمترین تصمیم زندگی ما چیست؟
🔺عوامل مهم در تصمیم گیری ازدواج
(انواع بلوغها)
🔺نکات مهم برای شروع رابطه عاطفی
🔺اصول محبت کردن در رابطه عاطفی
🔺منحنی عشق و رابطه عاطفی
🔺مجردی خوب چگونه است؟
🔺دو چیز شکستنی خطرناک در رابطه عاطفی
🔺دو فاکتور مهم در رابطه عاطفی
🔺نکات خروج از رابطه عاطفی
و کلی مطالب مهم و آموزنده جهت ساختن یک رابطه عاطفی و اصولی دقیق👌
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
👼#دوره_تربیت_جنسی کودک و نوجوان
شروع تربیت جنسی
آموزش صحیح به کودک و نوجوان
مشکلات دوران بلوغ
اصلاح مزاج دوران بلوغ و ...
🔺تربیت جنسی و خودمراقبتی
🔺سن تربیت جنسی
🔺پیش شرط آموزش
🔺شروع پرسشگری و پاسخگویی صحیح
🔺حلقه امنیت
🔺مراحل رشد جنسی
🔺تعرض
🔺تجاوز
🔺آموزش فکر کردن
🔺اندام خصوصی
🔺پاسخ صحیح به سوالات
🔺نکته های مراقبتی
🔺آموزش "نه" گفتن
🔺قانون اتاق خواب
🔺خودارضایی کودک
🔺مراحل بلوغ
🔺مشکلات بلوغ و نوجوانی
🔺اصلاح مزاج دوران بلوغ
هر کدام از دوره ها با #تخفیف_عیدانه عرضه می شود✅
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
خانم های عزیز از #تخفیف_عید_تا_عید
جا نمونید👏👏👏👏👏🎁🎁🎁🎁✅✅✅
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇 #تخفیف_عید_تا_عید🎁😍👏👏 از عید قربان تا عید غدیر 💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
🎁🎁🎁از میان کسانی تا عید غدیر ثبت نامکنند
دو نفر به قید قرعه می توانند از یکی از دورههای ما رایگان استفاده کنند😍👏👏
و
عزیزانی که سه نفر را معرفی و ثبت نام کنند
یک #تخفیف ویژه خواهند داشت😍👏👏
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
سلام امام زمانم❤️
سلام صبحتون پر نور🌹
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امام على عليه السلام: عرفه، فقط در مكّه است؛ امّا ايرادى ندارد كه [مردم] روز عرفه، در شهرها اجتماع كنند و به درگاه خدا، دعا نمايند
📚تهذيب الأحكام ج5 ص479
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
اگر بدانی ،
دنیایی که درست کردیم.
چقدر سست و بی پایه است.
به تمامی گریه هایی که کردی میخندی
پس از ته دل بخند ،
تا زندگی به تو لبخند بزند.
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✘ با عرفه میتونی همهی گذشتهت رو جبران کنی؛ اگه...
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع: انسان شناسی پیشرفته
@ostad_shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام علیکم
پیشاپیش عیدتون مبارک🌺🌺
در لحظات ناب بندگی کردن هاتون
ما را ا دعای خیر فراموش نکنید🌺
الهی که همگی حاجت روا باشید
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌺
در حرم مطهر امامزاده اسماعیل علیه السلام
دعا گویتان بودم
الهی که در این شب عزیز همگی حاجت روا باشید🌺
عیدتون مبارک💥💥
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
17.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نقاره زنی در شب عید سعید قربان
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#اعمال_شب_عید_قربان
#اعمال_روز_عید_قربان
❣شب عید قربان
نمی دانم آرزویت چیست؟!
امابرای رسیدن به آرزویت،
دستانم رو به آسمان است💚
پروردگارا
هرآنچه صلاح دوستانم هست؛
برایشان مقدر بفرما
❣الهۍآمین❣
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#عیدتون_مبارک
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾
#فرشته¬کویر
#فصل_دوم
#قسمت_41
واردِ خانه که شدند.
بچهها خواب بودند و خانمها منتظر نشسته بودند.
زهرا سریع به آشپزخانه رفت.
غذا را برایشان گرم کرد که مادر پرسید:
_فرزاد جان نمیخوای بگی چی شده؟!
_راستش یکی از دوستام تصادف کرده.
رفته بودیم بیمارستان.
الان هم آمدم یک کم وسیله بردارم برم شب پیشش بمونم.
_مگه کسی را نداره؟
_نه مادر جان فعلا کسی نیست .
تا ببینم؛ میتونم خانوادهاش را پیدا کنم.
_کدام دوستته؟
فرزاد کمی مکث کرد.
دلش نمیخواست بگوید ولی عادت نداشت جواب مادرش را ندهد.
_راستش فرهاد
با شنیدنِ اسمِ فرهاد نا خداگاه زهرا صدایش بالا رفت .
_چی... آقا فرهاد؟!
_بله متاسفانه
_حالا طوریش شده؟!
_فعلا بیهوشه. دکترها عملش کردند.
میگن نخاعش و سرش آسیب دیده.
امشب باید پیشش بمونم. شاید به هوش بیاد.
_آخه پس خانوادهاش؟
_زهرا جان اصلا ازشون خبر ندارم.
نه آدرسی نه شمارهای.
باید صبر کنیم تا صبح.
بعد روکرد به حامد.
_راستی حامد جان فردا از بچههای محل و در و همسایه یه پرس و جویی کن شاید یکی یه خبری از خانوادهاش داشته باشه.
_چشم داداش حتما.
و فرشته خودش را کنترل میکرد که چیزی نگوید.
درست حالا که داشت با دلش کنار میآمد.
حالا که مطمئن شده بود. علی به این وصلت راضی است.
حالا که تصمیم گرفته بود.
صحبتهای نهایی را با فرهاد بگوید.
حالا که داشت به یک زندگی جدید میاندیشید.
حالا که همه خانواده خوشحال و راضی بودند.
این چه امتحانی بود خدایا؟
لحظهها به کندی میگذشت و باز امشب خواب با چشمهای فرشته سرِ سازگاری نداشت.
و باز سجاده بود و مهر و تسبیح و نماز و دعا. مثلِ بیشترِ شبها.
و این بار فقط از خدا شفای جوانی را میخواست که در بیمارستان بینِ مرگ و زندگی است.
آفتاب که بالا آمد. بچه را راهی مدرسه کردند.
با مادر و زهرا راهی بیمارستان شدند.
فرزاد در راهرو بیمارستان قدم میزد.
بیتابیاش نشانه خوبی نبود.
با دیدنِ آنها سعی کرد آرام باشد ولی نمی شد.
جلو رفت و سلام داد.
_سلام پسرم چه خبر؟
نگاهی به فرشته انداخت که از شرم سرش را پائین انداخته بود و چیزی نمیگفت.
_خبری نشده. هنوز به هوش نیامده .
خیلی نگرانشم مادر .
تو را خدا براش دعا کنید.
دیگه منم طاقتم تمام شده.
_توکلت به خدا باشه .
شما با زهرا جان برید خانه یه چرت هم بخواب.
ما هستیم .به هوش آمد خبرت میکنیم.
_نمیشه مامان دلم اینجاست.
_فرزاد جان باید استراحت کنی .
دیشب تا حالا نخوابیدی برو مادر.
_باشه چشم پس شما حواستون باشه.
_برو خیالت راحت.
از پشتِ شیشه فرهادی را دیدند که بیهوش روی تخت افتاده و کلی دستگاه بهش وصل است.
مادر کتاب دعایش را در آورد. و مشغولِ خواندن شد که پزشکی وارد شد. فرشته هراسان جلو رفت.
_آقای دکتر حالش چطوره؟!
پزشک نگاهی به آنها کرد و گفت:
_شما چه نسبتی باهاش دارید؟!
فرشته به مادرش نگاه کرد و مادر سری به نشانه تایید تکان داد و فرشته سر به زیر و آرام گفت:
_قراره با هم ازدواج کنیم
لبخندی به لبان پزشک نشست.
_تبریک میگم.
ان شاءالله حالش خوب میشه.
از نظرِ پزشکی تا حالا باید به هوش آمده باشه ولی نمی دانم چرا مقاومت میکنه.
خواست به سمتِ اتاقِ فرهاد بره ولی انگار چیزی یادش آمده باشه .
برگشت وگفت:
_به نظرم بعد از معاینات بنده.
شما برید توی اتاقش و باهاش صحبت کنید.
شاید شنیدنِ صدای شما بهش کمک کنه
_کی من؟!
_بله دخترم
شاید به امید نیاز داشته باشه برای برگشتنش
و البته تا به هوش نیاد. ما نمیتونیم کامل از درمانش یا آسیبهایی که دیده
مطمئن بشیم.
پس اولین قدم برای بهبودیش به هوش آمدنشه.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490