♻️ادامه تفسیر آیه 4 👇👇👇
ايمان به آخرت ، يعنى شكافتن ديوار عالم ماده و ورود در محيطى عاليتر
و والاتر كه اين جهان ، مزرعه ا ى براى آن ، و آموزشگاهى براى آمادگى هر چه بيشتر در برابر آن ، محسوب مى شود، حيات و زندگى اين جهان هدف نهائى نيست بلكه جنبه مقدماتى دارد، و دوران سازندگى براى جهان ديگر است .
زندگى در اين جهان همچون زندگى دوران جنينى است كه هرگز هدف آفرينش انسان آن نبوده ، بلكه يك دوران تكاملى است براى زندگى ديگرى ، ولى تا اين چنين سالم و دور از هر گونه عيب متولد نشود در زندگى بعد از آن خوشبخت و سعادتمند نخواهد بود.
ايمان به رستاخيز اثر عميقى در تربيت انسانها دارد، به آنها شهامت و شجاعت مى بخشد، زيرا بر اساس آن ، اوج افتخار در زندگى اين جهان (شهادت) در راه يك هدف مقدس الهى است كه آن محبوبترين اشياء براى فرد با ايمان و آغازى است براى يك زندگى ابدى و جاودانى .
ايمان به قيامت انسانرا در برابر گناه كنترل مى كند، و به تعبير ديگر گناهان ما با ايمان به خدا و آخرت نسبت معكوس دارند، به هر نسبت كه ايمان قويتر باشد گناه كمتر است ، در سوره ص آيه 26 مى خوانيم خداوند به داود مى فرمايد: و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب : (از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از مسير الهى گمراه مى سازد، كسانى كه از طريق الهى گمراه شوند عذاب دردناكى دارند، چرا كه روز قيامت را فراموش كردند) آرى اين فراموشى روز جزا، سرچشمه انواع طغيانها و ستمها و گناهان است و آنها هم سرچشمه عذاب شديد.
♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص 109♦️
☀️ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) :
🌷 سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدااز هر دری که بخواهند وارد بهشت میشوند:
1⃣ کسی که خوش اخلاق باشد.
2⃣ کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد.
3⃣ کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد.
📚 اصول کافی'ج۲'ص۰ ۳۰
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✨﷽✨
✅مذاکرات (من و خُدا)
✍خُـدایا !
من لذّتـ گُناه را ترکـ میکنم ؛
در مقابل تو تحریم لذّتـ مناجات را از
من بردار ...
خدایـا !
من کسانـی که تو دوستشان نـداری را
ترک میڪنم ؛ و درمقابـل تو لذّتـ با خود
بودن را به
مـن بده ...
خدایـا !
مـن پناهگاه شیطـان را ترک میکنم ؛
و تو در مقابل پناهـگاه امـن خودتـ را
به من بده ...
خـدایا ...
برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم
و سانتـری فیـوژهای گناه را کہ شیطان در
وجـودم برپا ڪرده ؛ یکی یکی و با کمک
تو از کار مـی اندازم .هستـه ی درونی ام
را خودت غنی سـازی کن ...
#الهی_و_ربی_من_لی_غیرک♥️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
@Panahian_mp34_6019430325002699777.mp3
زمان:
حجم:
8M
✅ نیاز به حکمت برای تشخیص مصداق ۱
💥فوق العاده!
استاد پناهیان
🌺 @IslamLifeStyles
لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا
تو چه دانی، شاید خدا از این پس امری تازه پدیدآورد
مهم نيست هوا چقدر بد بشه،خورشيد هميشه بيرون مياد.
امیدوارم
همین روزا فرشته خوشبختی
مهمون خونتون باشه❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کوکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
کادوی مریم 🌹
آن روز تولد مریم بود و مامان همه جارا مرتب کرده بود ومیوه وشیرینی هم آماده کرده بود.
مریم کلاسِ دوم بود .
دوستان مریم برای تولد دعوت بودند.
ومریم منتظر دوستاش بود .
مامان گفت:
_مریم جان بیا برای مادر بزرگ چایی ببر .
مریم نگاهی به مادر بزرگ کرد وگفت:
_مامان باید مامان بزرگ هم توی جشن تولد باشه ❓
مامان گفت:
_مریم چه حرفیه که می زنی ❓
_آخه مامان من پیشِ دوستام.خجالت می کشم.
مامان بزرگ پیره .
_دختر گلم مامان بزرگ برکتِ خونه ماست.
ببین من وبابا چقدردوستش داریم.
_منم دوستش دارم .
ولی...
_ولی نداره منم تورو خیلی دوست دارم ولی مواظب باش چیزی نگی که از دستت ناراحت بشم .
مریم با ناراحتی از آشپزخانه بیرون رفت .
دوستهای مریم یکی یکی آمدند .
همه دور هم نشستند ومامان از آنها پذیرایی کرد.
مامان بزرگ خوشحال بود .یکی یکی دوستان ِ مریم را می بوسید .
بچه ها از بودنِ مامان بزرگ ِ مریم خوشحال بودند.
زهرا گفت:
_مریم خوش به حالت چه مادر بزرگِ مهربونی داری .
در آخر بچه ها کادو هاشون را دادند
و مامان بزرگ هم کادوی خودش را داد.
ولی مامان بزرگ برای همه بچه ها کادو گرفته بود.
مریم کادواش را باز کرد .
یک سجاده زیبا و چادرنماز خوشگل که خودش دوخته بود .
ویک روسری زیبا
وبرای همه بچه ها هم روسری های زیبا با طرح های پروانه وگل.
همه بچه ها از مادر بزرگ تشکر کردند.
ومریم هم اورا در آغوش گرفت و گونه مادر بزرگ را بوسید.
واز اوتشکر کرد.
مریم تازه فهمید که چه اشتباهی کرده .
آن روز به مریم وبچه ها خیلی خوش گذشت.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
#گندمزار_طلائی
#قسمت_237
حرف های بابا بهم آرامش می دادو نگرانی را ازم دور می کرد.
ولی بازهم جرأت دور شدن ازش را نداشتم.
حرفی از قادر یا سپهر نزد.
فقط نگرانی های پدرانه اش را برام گفت.
ومن غرقِ در آرامشِ آغوشش فقط گوش دادم.
چند روز بدونِ هیچ حرفی از خواستگاری گذشت.
تا اینکه آن شب وقتی به خانه آمد. نگاهش طوری خاص بود.
و فهمیدم خبری شده.
ولی چیزی نگفت . بعد ازشام ؛ صدایم کردو کنارش نشستم.
به چشمانم نگاه کردو گفت:
_گندم جان یه خواهشی ازت دارم.
به حرفم گوش می کنی؟
_چه حرفیه باباجان ؟
شما جونم را بخواه .😊
_راستش می خوام اجازه بدی قادِر بیاد باهات صحبت کنه .
خودت می دونی که مدتیه تورا خواستگاری کردند و ماهنوز بهشون جواب ندادیم.
ولی مردم را نمی شه معطل گذاشت.
مش حیدر ازم خواسته باهات صحبت کنم.
من از قادر مطمئنم ولی تصمیم با خودته.
_ولی بابا من که گفتم قصد ازدواج ندارم.
_منم نگفتم الان ازدواج کن .
ولی باید تکلیفِ مردم را روشن کنیم.
نمی شه که بی خودی ردشون کنیم.
بگذار قادر هم مثلِ سپهر بیاد ومرد ومردونه حرف هاش را بزنه .
بعد تصمیم با خودته .
نخواستی هر دوشون را رد می کنیم.
دیگه نتونستم چیزی بگم .
فقط سرم را پائین انداختم.
که بابا گفت:
_ پس می گم فردا عصر بیان .
خودت می دونی دخترم اجباری نداریم که .
تصمیم نهایی با خودته .
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون