هدایت شده از صوت | علیرضا پناهیان
MonajateShabaniye01-18k.mp3
5.96M
🎊شعبان شد و🎊🌸
🎊پیک عشـق از راه آمد🎊🌸
🎊سلام بر شعبان و اعیـادش🎊🌸
🎊سلام بر حسین و عباسش 🎊🌸
🎊سلام بر سجاد و سجودش🎊🌸
🎊سـلام بـر نیمه شعبان 🎊🌸
🎊وَ ظهور مـولودش 🎊 🌸
فرا رسیدن ماه شعبان 🌸
بر شما مبارکبـاد🌸
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هیچوقت اینجوری دعا نکنید!
#تصویری
@Panahian_ir
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
برکه ی دوستی 🌹
یکی بود یکی نبود.
در یک برکه ی کوچک ؛ چند غورباقه ولاک پشت کنارِ هم زندگی می کردند.
وباهم دوستانِ مهربانی بودند.
بچه غورباقه ها و بچه لاک پشت ها کنارِ برکه باهم بازی می کردند.
وگاهی پروانه ها هم به جمع شان اضافه می شدند.
یک روز که همه باهم دنبال بازی می کردند؛ پروانه ی خال خالی از برکه دور شدو بچه غورباقه هم به دنبالش .
رفتند و رفتند واز برکه خیلی دور شدند.
آنقدر مشغول بازی بودندکه اصلا نفهمیدند؛ از برکه خیلی دورشده اند.
بچه غورباقه صدایی وحشتناک شنید .
یک دفعه ایستاد و به دور و برش نگاه کرد. همه جا برایش نا آشنا بودو صدای غرش حیوانی از پشتِ بوته ها می آمد.
ترسیدو
پروانه را صدا زدو پرسید:
_ اینجا کجاست؟
پروانه گفت:
_نمی دانم . تا حالا اینجا نیامده ام .
باید برگردیم برکه ولی از کدام طرف؟.
غورباقه گریه اش گرفته بود و مادرش را صدا می زد.
پروانه کمی فکر کردو گفت:
_نترس الان از یکی کمک می گیرم.
وبه بالای درختی پریدکه کبوتری لانه داشت. واز او کمک خواست.
کبوتر گفت:
_من نمی توانم ازروی تخم هایم بلند شوم . چون نزدیک است جوجه هایم بیرون بیایند .ولی الان سنجاب را صدامی کنم که به شما کمک کند.
بعد سنجاب را صدا زدو او آمد.
وقتی فهمید چه خبر شده .
گفت:
_نگران نباشید؛ من می دانم برکه کجاست.
هر دوی شما پشتِ من بنشینید تا شما را به آنجا ببرم.
بعد هر دو بر پشتِ سنجاب نشستند و او دوان دوان به سمتِ برکه رفت.
صدای غرش وحشتناک هم چنان می آمد.
وسنجاب سرعتش را زیاد کرد.
وقتی رسیدند هوا داشت تاریک می شدو لاک پشت ها و غورباقه ها همه منتظر کنار برکه ایستاده بودند.
مامان وبابای غور باقه هم همه جا را گشته بودند و نگران بودند.
همه از دیدنِ آنها خوشحال شدندو از سنجاب تشکر کردند.
و بچه ها قول دادند که دیگر بی اجازه خانواده ؛ وتنهایی از خانه دور نشوند.
از آن روز به بعد دوستِ جدیدی هم پیدا کرده بودند.
و سنجاب هر روز می امد وبا انها بازی می کرد.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_266
تعجبم از کارقادر بیشتر شد وقتی که دیدم با کلید در را باز کرد و بعد کنار ایستاد وگفت:
_بفرمایید😊
متوجه تعجبم شدو گفت:
_نگران نباش خونه ی غریبه نیست😊
آهسته قدم برداشتم و از وارد خانه شدم .
یک حیاط نقلی بود که دوطرفش باغچه داشت و در هر با غچه یک درخت بودو بوته های گل.
یک شیر آب و حوضچه کوچک هم کنار یکی از با غچه ها بود و کف حیاط موزائیک وتمیز بود.
وراحت می شد ماشین را توی حیاط جا داد.
جلو رفتم و کنار پله ها ایستادم و گفتم :
_اینجا خونه کیه⁉️
با لبخند جوابم را داد :
_ان شاءالله خانه ما 😊
_یعنی چی؟
_حالا بیا داخلش را هم ببین بهت می گم 😊
روبرو یک ایوان بود که با چند پله به حیاط وصل می شد . دوتا پنجره کنار ایوان بود و یک در هم به ایوان باز می شد.
داشتم با حیرت نگاه می کردم ومنتظر بودم تا یکی بیاد تعارفمون کنه .که قادر به طرف پله ها رفت و گفت:
_بفرمائید خانم . خوش آمدید 😊
آهسته از پله ها بالا رفتم و قادر در را باز کردو گفت:
_بفرمائید.
بعد هم از جلوی در کنار رفت. ومن واردشدم. یه پذیرائی روبروم بود .سمت راستم یک آشپزخانه که پنجره به حیاط داشت و سمت چپم هم یه اتاق که پنجره به حیاط داشت . خیلی قشنگ بود.
یه دفعه گفتم:
_وای چقدر قشنگه 😍
وقادر خندید وگفت:
_خوشحالم که خوشت اومده 😊
_حالا راستش را بگو اینجا خونه کیه⁉️
_راستش اینجا خونه ماست 😊
به خونه خودت خوش اومدی.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_267
نزدیک بود از تعجب وخوشحالی جیغ بکشم . هر دو دستم را روی دهانم گذاشته بودم که تا جیغ نزنم .
قادر داشت با خنده نگاهم می کرد.
از حرکتم خجالت کشیدم .دوباره سرخ شدم.
زنبیل را زمین گذاشت وگفت:
_بیا اتاق وآشپزخانه را هم ببین.
سر جا میخکوب شده بودم و گفتم:
_من باورم نمی شه .کِی خونه خریدی⁉️
یه نگاهی به من کرد وگفت:
_تو از خیلی چیزها بی خبری .😊
برات می گم .
شوکه شده بودم و سر جام خشکم زده بود.
با مهربونی نگام کردو گفت:
_فعلا بیا اتاق وآشپزخانه را ببین .
بالاخره از جام تکون خوردم و رفتم به سمتِ آشپزخانه . یه آشپزخانه کوچک و نقلی ولی ترو تمیز و قشنگ که هم اجاق گاز داشت و هم یخچال و مختصری هم وسایل پخت وپز.و پنچره ای رو به حیاط.
هاج و واج داشتم نگاه می کردم .
باورم نمی شد .یعنی قراره بیایم توی این خانه زندگی کنیم.😳
مگه می شد . آخه چطوری .⁉️
بعد رفتم به سمت اتاق.
یه اتاق جمع وجور و مثل بقیه خانه ترو تمیز که کفِش مثلِ پذیرائی؛ موکت بود.
ویه کمد دیواری هم داشت و البته یه پنجره روبه حیاط.
واقعا این همه خوشبختی باورش برام سخت بود. خیلی سخت 😳
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
نگویم من اگر ذکرت الها
زِ آرامش ندارم بهره جانا
همی باید بگویم نامِ زیبا
که با یاد ت شود ارام دلها
الا بذکر الله تطمئن القلوب ❤️
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
دلهاتون را به خدا بسپرید
وآرام بخوابید
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زیباست که هر صبح
همراه با خورشید
به خدا سلام کنیم💚
نام خدا را
نجوا کنیم و آرام بگوییم
الهی به امید تو💚
سلام صبحتون بخیر 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
💚حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:💚
آیا شما را به چیزی با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاه نکنم؟ آن چیز اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه میان مردم ریشه کن کننده دین است.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
آیه11: 💠وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ💠
ترجمه: و هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می گویند: «ما فقط اصلاح کننده ایم.
#سوره_البقره
#تفسیر_آیه11
سپس به ويژگيهاى آنها (منافقان) اشاره مى كند كه نخستين آنها داعيه اصلاح طلبى است در حالى كه مفسد واقعى همانها هستند: هنگامى كه به آنها گفته شود در روى زمين فساد نكنيد مى گويند ما فقط اصلاح كننده ايم ! (و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون ).
ما برنامه اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته و نداريم !
♦️تفسیر نمونه، ج اول، صفحه 128♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان!💗 ای ابر شعله ورِ هستی، میلادت بارش رحمتی است بر کویر خشکیده دل های ما.
🌸پیشاپیش ولادت خجسته امام حسین(ع) مبارک باد🌸
✨🌷http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
♦♦🔅🔅🔅🌟🔅🔅🔅♦♦
کٰاشْ بٰاشَدْ عِیْدیِ امشب هَمیْن!
کَربَلٰا ، پٰایِ بِیادِه ، #اربعین...
✨🌷http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian-Clip-MoraghebDineHamdigheBashim - 64k.mp3
1.86M
🎵مراقب دینِ همدیگه باشیم ...
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
#قرآن
❣هنگامی که خداوند سبحانه و تعالی پیامبرش را در قرآن وصف میکند ؛
نه از جمالش
نه از شکلش
نه از مالش
و نه از اصل و نسب
او وصف و تعریف میکند...
بلکه از "اخــلاق" او تعریف میکند.😍
" و إنك لعلى خلق عظيم "
و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری!
🌹(سوره قلم/۴)🌹
"قيمت انسان به اخلاق اوست"...
💫💫💫💫💫💫💫
🕌🌴❤🌴❤🌴🕌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✨﷽✨
✅اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
لا یسخر قوم من قوم
همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
ولا تلمزوا انفسکم
از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
ولا تنابزوا بالالقاب
«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
و انفقوا فی سبیل الله
در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
و بالوالدین احسانا
و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
اجتنبوا کثیرا من الظن
از بسیاری «از گمان ها دوری کنید»
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🌹بهترین دکترها در جهان:
1- قرآن کریم
2- خرما
3-خواب کافی درشب
4-هوای آزادوپاک
5-روزی نیم ساعت پیاده روی
6-خوردن غذای سالم وبه مقدار
7-نور آفتاب
8-عسل
9-سیاه دانه
1-نفس بکش بالااله الاالله
2-نفست راسرزنش کن بااستغفرالله
3-هنگام دردکشیدن بگوالحمدلله
4-هنگام تعجب بگوسبحان الله
5-هنگام خوشحالی صلوات بررسول الله
6-هنگام ناراحتی انالله واناالیه راجعون
7-سم چشمانت رابشکن به گفتن ماشاالله تبارک الله
8-شروع کن بابسم الله
9-خاتمه بده باالحمدلله
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
شهر پرنده ها🌹
روزی روزگاری، شهری بودکه پرندگان زیادی در ان زندگی می کردند.
و طوطی رئیسِ آن شهر بود.
پرنده ها با گِل و چوب های ریز برای خودشان خانه ساخته بودند.
اما یک روز، بارانِ فراوانی باریدو سیل جاری شد.
قدرتِ باران آنقدر زیاد بود که درختها را تکان می داد و لانه های پرنده ها از بالای درختها به زیر افتاد.
و خراب شد.
وقتی طوفان تمام شد.
پرنده ها دیگر لانه ای نداشتند.
طوطی همه پرنده هارا جمع کرد و گفت:
همه باید به هم کمک کنید و تمامِ لانه ها را بازسازی کنید.
به خاطرِ بارندگی گِل بسیاری بوجود آمده بود.
همه پرنده ها مشغول جمع کردنِ گِل شدند.
وبا کمک هم یک یکِ لانه هارا از نو ساختند .والبته این بار ، لانه های محکمی ساختند که در اثرِ باران و طوفان و سیل خراب نشود .
واز آن به بعد با آرامش کنارِ هم زندگی کردند.
وخدا را شکر کردند.
از آن به بعد هر چه سیل وطوفان امد دیگر لانه پرنده ها خراب نشد .
(محمد حسین)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون