eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
78.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان!💗 ای ابر شعله ورِ هستی، میلادت بارش رحمتی است بر کویر خشکیده دل های ما. 🌸پیشاپیش ولادت خجسته امام حسین(ع) مبارک باد🌸 ✨🌷http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
♦♦🔅🔅🔅🌟🔅🔅🔅♦♦ کٰاشْ بٰاشَدْ عِیْدیِ امشب هَمیْن! کَربَلٰا ، پٰایِ بِیادِه ، ... ✨🌷http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣هنگامی که خداوند سبحانه و تعالی پیامبرش را در قرآن وصف میکند ؛ نه از جمالش نه از شکلش نه از مالش و نه از اصل و نسب او وصف و تعریف میکند... بلکه از "اخــلاق" او تعریف میکند.😍 " و إنك لعلى خلق عظيم " و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری! 🌹(سوره قلم/۴)🌹 "قيمت انسان به اخلاق اوست"... 💫💫💫💫💫💫💫 🕌🌴❤🌴❤🌴🕌 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨﷽✨ ✅اگر خدا را دوست داری اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است: لا یسخر قوم من قوم همدیگر را «مسخره نکنید.» اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است: ولا تلمزوا انفسکم از همدیگر «عیب جویی نکنید» اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است: ولا تنابزوا بالالقاب «لقب زشت» به هم ندهید. اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است: و انفقوا فی سبیل الله در راه خدا «انفاق کنید.» اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است: و بالوالدین احسانا و «به پدرو مادر نیکی کنید.» اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است: اجتنبوا کثیرا من الظن از بسیاری «از گمان ها دوری کنید» http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🌹بهترین دکترها در جهان: 1- قرآن کریم 2- خرما 3-خواب کافی درشب 4-هوای آزادوپاک 5-روزی نیم ساعت پیاده روی 6-خوردن غذای سالم وبه مقدار 7-نور آفتاب 8-عسل 9-سیاه دانه 1-نفس بکش بالااله الاالله 2-نفست راسرزنش کن بااستغفرالله 3-هنگام دردکشیدن بگوالحمدلله 4-هنگام تعجب بگوسبحان الله 5-هنگام خوشحالی صلوات بررسول الله 6-هنگام ناراحتی انالله واناالیه راجعون 7-سم چشمانت رابشکن به گفتن ماشاالله تبارک الله 8-شروع کن بابسم الله 9-خاتمه بده باالحمدلله ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج   •┈••✾🍃🍂🍃✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
شهر پرنده ها🌹 روزی روزگاری، شهری بودکه پرندگان زیادی در ان زندگی می کردند. و طوطی رئیسِ آن شهر بود. پرنده ها با گِل و چوب های ریز برای خودشان خانه ساخته بودند. اما یک روز، بارانِ فراوانی باریدو سیل جاری شد. قدرتِ باران آنقدر زیاد بود که درختها را تکان می داد و لانه های پرنده ها از بالای درختها به زیر افتاد. و خراب شد. وقتی طوفان تمام شد. پرنده ها دیگر لانه ای نداشتند. طوطی همه پرنده هارا جمع کرد و گفت: همه باید به هم کمک کنید و تمامِ لانه ها را بازسازی کنید. به خاطرِ بارندگی گِل بسیاری بوجود آمده بود. همه پرنده ها مشغول جمع کردنِ گِل شدند. وبا کمک هم یک یکِ لانه هارا از نو ساختند .والبته این بار ، لانه های محکمی ساختند که در اثرِ باران و طوفان و سیل خراب نشود . واز آن به بعد با آرامش کنارِ هم زندگی کردند. وخدا را شکر کردند. از آن به بعد هر چه سیل وطوفان امد دیگر لانه پرنده ها خراب نشد . (محمد حسین) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدای قادر من رو به خودم آورد. برگشتم به سمتش. باز هم با مهربونی بهم نگاه کردو گفت: _بهتره بیایی یه چیزی بخوری. امروز خیلی خسته شدی😊 برگشتیم توی پذیرائی. زنبیل را برداشت وتعارفم کرد که بنشینم . یه بخاری نفتی گوشه پذیرائی بود و تازه روشنش کرده بود. اواخر پائیز بود وهوا روبه سردی می رفت. کنار بخاری یه پتو تاشده بود ویه پشتی هم به دیوار تکیه داده بود. اشاره به پتو کرد و نشستم بعد با لبخند گفت: _خب ببینم مامان لیلا برامون چی گذاشته ؟😊 یه فلاسک جای را بیرون آورد و سفره را باز کرد.که پر از کلوچه های دست پخت گلین خانم بود و نون تازه دست پخت . وکره ومربای خانگی . همین طور که بساط صبحانه را می چید، من در حال ِ دید زدنِ اطراف بودم . که بلند شدو به سمت آشپزخانه رفت و با دو لیوان برای چای و قند وشکر برگشت. باورم نمی شد . اینجا همه چیز داشت. یه سوال توی ذهنم اومد و گفتم: _می تونم یه سؤال بپرسم ؟ _بله بفرما .😊 _کسی اینجا زندگی می کنه ⁉️ _بله . یه نفر اینجا زندگی می کنه . _اِه کی⁉️😳 _معلومه دیگه من 😊 _شوخی نکن . جدی پرسیدم. _منم جدی گفتم. با تعحب نگاهش می کردم.که گفت: _روزهایی که کارم طول می کشه ؛ مجبور می شم شب همین جا بمونم . تازه وقت هایی که خانواده ام هم کاری توی شهر دارند میان اینجا . _چرا تا حالا من چیزی نشنیده بودم⁉️ _خب تازه اینجا را خریدیم . یعنی یک سالی می شه که با کمک خانواده ام تونستم اینجا را بخرم. اونم به اصرار خودشون. من زندگی توی روستا و کنار آنها را بیشتر دوست دارم. ولی چون.کارم اینجاست؛ گاهی واقعا نمی تونم تا روستا بیام. یکی از همان مطالبی که برام مهمه که بدونی همینه. بعد فلاسک را برداشت و جای را در لیوان ها ریخت وگفت: _فعلا یه چیزی بخور؛ بقیه اش را هم تعریف می کنم 😊 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون