هدایت شده از علیرضا پناهیان
📌امامحسین(ع) شوقانگیزترین بخش دین ماست
📌اگر اشتیاق در وجود انسان نباشد، طبیعتاً به گناه میافتد
🔸بیتردید کربلا و عاشورای امامحسین(ع) شوقانگیزترین بخش دین ماست. هیچ بخش دیگری از دین اینگونه نیست که بتواند در دل انسانها، اینقدر شوق ایجاد کند.
🔸گاهی میبینید که مردم در عاشورا بیشتر از شبهای قدر، از خودشان مایه میگذارند. چون فعالیتها در عاشورا، بیشتر از نوع شوق است نه خوف؛ مثل شب قدر نیست که از سرِ خوف بروند تا مبادا مقدراتشان خراب شود یا گناهانشان بخشیده نشود. البته خوف هم خوب است اما در مقابل شوق، کم میآورد!
🔸اگر شوق ما به نماز و سایر بخشهای دین شبیه شوق ما به عزاداری و مجالس مربوط به امامحسین(ع) بشود واقعاً برنده خواهیم بود.
🔸اگر اشتیاق در وجود انسان نباشد، طبیعی است که انسان به گناه میافتد و زندگیاش خراب میشود. مردم برای چه گناه میکنند؟ برای اینکه یکذره شوق گناه، آنها را سرِ حال بیاورد؛ همین! بالاخره انسان شوق خود را یکجایی باید مصرف کند؛ وقتی شوق خودش را صرف اباعبدالله(ع) نکرده باشد، آن را در گناه و سرگرمیهای مبتذل صرف میکند.
👤علیرضا پناهیان
🚩حسینیه ریحانه الحسین(ع) - ۹۳.۳.۱۰
👈🏻متن کامل:
panahian.ir/post/1328
@Panahian_ir
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
به نام خدای مهربون ❤️
اعیادشعبانیه🌸🌷
زنگ تفریح خورده شد وبچه های هرکلاس بدوبدورفتن سرصف هاشون وقتی صف هامرتب شد خانم ناظم پشت بلندگو گفت سلاااااام
بچه هاهم گفتن سلااااام ؛حالتون خوبه بچه هاگفتن بعلهههه☺️😊☺️
خانم ناظم گفت بچه هاماامروزبخاطراعیادشعبانیه جشن داریم ودوستانتون برنامه هایی براتون اماده کردن که به ترتیب اجرامیکنن
🌷🌸🌸💐🌻🌺🌹
بچه هاباصدای بلندگفتن اخ جوووووون خانم ناظم گفت:
ابتداخانم مدیرصحبت میکنن وبعدگروه سرود یه سرودخیلی زیبابراتون اجرامیکنن وهمچنین نمایش هم داریم ودراخرهم پذیرایی
🍒🍑🍍🍅🍒🍓🍇🍉🍌🍋
بچه هاخیلی خیلی خوشحال شدن😁😁
ابتداخانم مدیر شروع کردن به صحبت کردن وگفتن بچه هاماه شعبان شروع شده وماسه تاتولدپشت سرهم تواین ماه داریم😊😊😊😊😊
امروزروزسوم شعبان تولدسومین امام مایعنی امام حسین (ع)هست نام پدرایشون حضرت علی (ع)ونام مادرشون حضرت فاطمه (ع)است
موقعی که امام حسین (ع)به دنیااومدن فرشتگان ازاسمان به زمین امدن وتولد این مولودپاک وپاکیزه روبه پیامبر(ص) تبریک گفتن و رسول اکرم هم به فرمان خدانام ایشون رو🌸حسین🌸نامیدودرگوش راست ایشون اذان ودرگوش چپ اقامه خواندن
پیامبر امام حسین وبرادرشون امام حسن روخیلی دوست داشتن وهمیشه اونهارودراغوش میگرفتن ومیبوسیدن وهمچنین درباره امام حسین فرمودند 🌷
حسین ازمن ومن ازحسینم🌷بچه هاروزتولد امام حسین روزپاسدارنامگذاری شده😊😊
روزچهارم شعبان تولد حضرت ابالفضل العباس(ع) هست ایشون برادرامام حسین ( ع) وپسرحضرت علی هستن که بسیارزیباوباادب وبرادری بسیارمهربان برای امام حسین بودن وروزتولد ایشون روروزجانبازنامگذاری کردن☺️☺️
روزپنجم شعبان روزمیلادامام سجاد (ع) امام چهارم مامسلمانان است ایشون فرزند امام حسین هستن ؛راستی بچه ها امام سجادچون بسیارخداروعبادت میکردن به ایشون لقب زین العابدین داده بودن وچون درکربلا اسیر شدن روزتولدشون روروزاسرانامگذاری کردن
❤️💜💜🌸🌸🌸🌸🌸
وبعدخانم مدیر گفتن راستی بچه هااگر پدرشماپاسداریاجانباز هستن ویاسالهاپیش دراسارت بودن بادادن یه شاخه گل روزشون روبهشون تبریک بگید👌👌👌👌
وبعدبچه های گروه سرود یه سرود بسیارزیباخوندن وبقیه بچه هاهم برنامه هاشون رواجراکردن
ودرپایان برنامه ها ازبچه هاباشربت وشیرینی پذیرایی کردن🍰🍺🍰🍺🍮🍮🍮
اون روزتومدرسه به بچه ها خیلی خوش گذشت چون هم جشن داشتن وهم مطالب خیلی خوبی درباره اعیادشعبانیه یادگرفتن💐🌸🌷🌻🌺🌹
(مامان محدثه جان )
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_270
خندیدنم که تموم شد گفتم:
_راستی راستی عصبانیت من را ندیده بودی ⁉️
_چرا دیده بودم . اتفاقا چند بار. شانس منِ بد بخت بود که هر بار می دیدمت عصبانی وبد اخلاق بودی 😁
_خب حتما دلیل داشتم.
_بله ! چه دلیلی بدتراز دیدنِ من 😁
_اِه چه ربطی داره ⁉️
_نمی دونم از خودت بپرس😊
_من که یادم نمیاد بی دلیل یا به خاطرِ دیدنت عصبانی باشم.
فقط اون روزی که با مامانم دعوام شد . عصبانی بودم . وقتی اومدم بیرون دیدمت. به خاطر حرفهای مامانم عصبانی بودم. 😔
_بله می دونم .خوب یادمه . بعد هم ترکش هات من بدبخت را گرفت.
من تازه داشتم می اومدم در بزنم؛ ببینم چی شده ؟ که سر کار خانم بیرون اومدی و غضبناک نگاهم کردی. منم از ترس زهره ترک شدم 😁
_به من چه جنابعالی ترسو تشریف داری .وگرنه من که ترس ندارم😊
_ولی جدا از این حرف هاگندم اون روز خیلی نگرانم کردی .
وقتی رفتی گفتم الان یه دور می زنی وبرمی گردی .ولی وقتی دیر کردی . وای وقتی دیدم هوا داره تاریک می شه وتو هنوز نیامدی داشتم.سکته می کردم.
به مادر بزرگم گفتم :باید به هر بهانه ای شده بریم دنبال گندم. راستش می دونستم کجایی 😔
از یاد آوری آن روز خودم هم ناراحت وشرمزده شدم .
وقتی دید سگوت کردم گفت:
راستی می خوای باغچه را از نزدیک ببینی ⁉️
_آره خیلی دلم می خواد.
_پس پاشو . بریم توی حیاط.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_271
باهم به حیاط رفتیم.
با دقت به باغچه ها نگاه می کردم. خیلی با دقت ونظم گلکاری شده بود و هنوز بوته های رز گل داشت.
ودرخت خرمالو در یکی از باغچه ها و درخت انار در یکی دیگه بود.
حواسم رفته بود به باغچه ها داشتم با دقت نگاه می کردم که احساس کردم چیزی روی دوشم نشست. برگشتم یک پتوی نازک بود که قادر روی دوشم انداخت. بعد با لبخند نگاهم کردو گفت:
_هوا داره سرد می شه 😊
نمی خوام اولین بار که اومدی اینجا سرما بخوری .
با لبخند گفتم:
_ممنونم .
بعد یه دفعه یاد گذشته افتادم . واینکه همیشه ازش فراری بودم و فکر می کردم که مزاحم زندگیمه .ولی توی همان چند ساعت؛ آنقدر ازش محبت و خوبی دیده بودم که شرمنده شدم از رفتار وافکار گذشته ام.😔
انگار متوجه شد. که گفت:
_گندم چی شد؟ناراحت شدی برات پتو آوردم.
با تعجب سرم را بلند کردم وگفتم:
_نه نه 😳
به این خاطر نیست.
_پس چی شده ⁉️چرا یه دفعه ناراحت شدی⁉️
_راستش فکر می کنم من یه عالمه عذر خواهی بهت بدهکارم 😔
_بابتِ چی ⁉️
_بابت گذشته .
_آن وقت چرا⁉️😊
_آخه من خیلی بهت بد کردم .تا جائی که فکر می کردی ازت متنفرم .
ببخشید من بد کردم 😔
یه دفعه زد زیر خنده و گفت:
_من می خواستم مزه دهنت را بفهمم 😁
_نه حرفهات جدی بود.فقط ببخشید.
من توی گذشته اشتباه زیاد داشتم .می دونم.
_باشه . باشه . من می بخشم .فقط به یک شرط!
_چه شرطی ⁉️هرچی باشه قبول می کنم.
_شرطش اینه که کلا اون روزها را فراموش کنی. هر چی که باعث ناراحت شدنت می شه؛ از ذهنت دور بریزی .
فقط وفقط به الان فکر کن . همین .👌
_آخه نمی شه من خیلی هم خودم و هم اطرافیانم را اذیت کردم😔
_گندم .... بس کن . گذشته ها گذشته .دیگه هیچ وقت راجع بهش حرف نزن.
بعد هم رفت شیر آب را باز کرد و شلنگ را گرفت روی درخت و به من گفت:
_دوست داری باغچه را آبیاری کنی⁉️😊
با ذوق گفتم :
_آره . هر چند هوا یه کم سرده . ولی آب بازی را خیلی دوست دارم 😍
بعد هم با سرعت شلنگ را ازدستش گرفتم و با غچه را آب پاشی کردم.
خیلی زود با این حرکتش من را از هرچه خاطره ی بد بود دور کرد.
بازهم به خوبی هاش یه خوبی دیگه اضافه شد.😊
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
عید است ودلم شادی بی حد دارد
یاد از کرم و رحمت سرمد دارد
چون آمده از عرش حسین بن علی
انس وملک صلوات برمحمد دارد
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌸
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
شبتون پر نور
حاجاتتون روا
دلتون شاد باد
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
به نام خداوند
لــــوح و قلم
حقیقت نگـــار
وجود و عـــدم
خـــــدایی که
داننده رازهاست
نخســــــتین
سرآغاز آغازهاست
باتوکل به اسم اعظمت
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
سلام صبحتون بخیر 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون