♻️ادامه تفسیر آیه 22 سوره بقره👇👇👇
شاید این تعبیر براى بعضى از كسانى كه به وضع ساختمان آسمان و زمین از نظر هیئت امروز آشنا هستند عجیب بیاید كه این سقف چگونه است و كجاست ؟ آیا این تعبیر ، فرضیه هیئت بطلمیوس را دائر به قرار گرفتن افلاك به روى هم همچون طبقات پوست پیاز در خاطرهها تداعى نمىكند ؟ ولى با توجه به توضیح زیر مطلب كاملا روشن مىشود : كلمه سماء در قرآن به معانى مختلفى آمده است ، كه قدر مشترك همه آنها چیزى است كه در جهت فوق قرار گرفته است ، یكى از آنها كه در این آیه به آن اشاره شده است همان جو زمین است ، یعنى قشر هواى متراكمى كه دور تا دور كره زمین را پوشانده ، و طبق نظریه دانشمندان ضخامت آن ، چند صد كیلومتر است.
اگر به نقش اساسى و حیاتى ، این قشر ضخیم هوا ، كه زمین را از هر سو احاطه كرده است بیندیشیم خواهیم دانست كه تا چه حد این سقف ، محكم و براى حفاظت انسانها مؤثر است.
این قشر مخصوص هوا كه همچون سقفى بلورین ، اطراف ما را احاطه كرده در عین اینكه مانع از تابش نور آفتاب - این اشعه حیاتبخش و زندگى آفرین - نیست بقدرى محكم و مقاوم است كه از یك سد پولادین كه چندین متر ضخامت داشته باشد نیز محكمتر است ! اگر این سقف نبود ، زمین دائما در معرض رگبار سنگهاى پراكنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مىشد ولى این قشر فشرده چند صد كیلو
مترى تقریبا تمام سنگهاى آسمانى را قبل از سقوط به سطح زمین مىسوزاند و نابود مىكند و تنها تعداد بسیار كمى مىتوانند از آن عبور كرده و به عنوان یك زنگ خطر براى زمینیان به گوشهاى پرتاب شوند ، و این تعداد كم هرگز نتوانسته است آرامش را بر هم زند.
از جمله شواهدى كه نشان مىدهد يكى از معانى آسمان همين جو زمين است حديثى است كه از پيشواى بزرگ ما امام صادق (علیهالسلام) در باره رنگ آسمان نقل شده است آنجا كه به مفضل مىفرماید : اى مفضل در رنگ آسمان بیندیش كه خدا آن را اینچنین آبى آفریده كه موافقترین رنگها براى چشم انسان است و حتى نظر كردن به آن دیده را تقویت مىكند .
امروز این را همه مىدانیم كه رنگ آبى آسمان چیزى جز رنگ هواى متراكم شده اطراف زمین نیست ، بنابر این منظور از آسمان در این حدیث همان جو زمین است.
در آیه 79 سوره نحل مىخوانیم ا لم يروا الى الطير مسخرات فى جو السماء : آیا آنها به پرندگانى كه در دل آسمان تسخیر شدهاند نگاه نكردند ؟ در باره معانى دیگر آسمان ذیل آیه 29 همین سوره بحث مشروحترى مطالعه خواهید فرمود .
بعد از آن به نعمت باران پرداخته مىگوید : و از آسمان آبى نازل كرد ( و انزل من السماء ماء).
اما چه آبى ؟ حیاتبخش ، و زندگى آفرین ، و مایه همه آبادیها و شالوده همه نعمتهاى مادى.
جمله و انزل من السماء ماء بار دیگر این حقیقت را تاكید مىكند كه منظور از سماء در اینجا همان جو زمین است ، زیرا مىدانیم باران از ابرها و ابرها از تراكم بخارهائى كه در جو زمین پراكندهاند به وجود مىآیند.
♻️ادامه تفسیر آیه 22 سوره بقره👇👇👇
امام سجاد على بن الحسين (علیهماالسلام) در تفسیر اين آيه راجع به نزول باران از آسمان بيان جالبى فرموده كه ذيلا مىخوانید : خداوند باران را از آسمان نازل مىكند تا به تمام قلههاى كوهها ، تپهها و گودالها و خلاصه تمام نقاط مرتفع و هموار برسد ( و همگى بدون استثناء سیراب گردند ) و آن را دانه دانه و نرم و پى در پى - گاهى به صورت دانههاى درشت و گاهى قطرههاى كوچكتر - قرار داد ، تا كاملا در زمین فرو رود ، و سیراب گردد ، و آن را به صورت سیلابى نفرستاد تا زمینها و درختان و مزارع و میوههاى شما را بشوید و ویران كند .
قرآن سپس به انواع میوههائى كه از بركت باران و روزیهائى كه نصیب انسانها مىشود اشاره كرده چنین مىگوید : خداوند بوسیله باران ، میوههائى را به عنوان روزى شما از زمین خارج ساخت ( فاخرج به من الثمرات رزقا لكم )
این برنامه الهى كه از یكسو ، رحمت وسیع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مىكند و از سوى دیگر بیانگر قدرت او است كه چگونه از آب بىرنگ صدهزاران رنگ از میوهها و دانههاى غذائى با خواص متفاوت براى انسانها ،
و همچنین جانداران دیگر ، آفریده ، یكى از زندهترین دلائل وجود اواست لذا بلافاصله اضافه مىكند : اكنون كه چنین است براى خدا شریكهائى قرار ندهید در حالى كه مىدانید ( فلا تجعلوا الله اندادا و انتم تعلمون)
آرى همه شما مىدانید كه این بتها و شركاى ساختگى ، نه شما را آفریدهاند و نه روزى مىدهند ، و نه كمترین مواهب شما از ناحیه آنها است ، پس چگونه آنها را شبیه خدا مىدانید
انداد جمع ند ( بر وزن ضد ) به معنى شریك و شبیه است ، بدیهى است این شباهت و شركت در پندار بت پرستان وجود داشته نه اینكه یك امر واقعى باشد
یا به تعبیر دقیقتر چنانكه راغب در مفردات مىگوید : ند و ندید به معنى چیزى است كه از نظر گوهر و ذات شریك و شبیه چیز دیگرى باشد ، بنابر این به نوع خاصى از مماثلث و همانندى گفته مىشود ، یعنى همانندى در گوهر ذات .
نكته : بت پرستى در شكلهاى مختلف
در اینجا توجه به این حقیقت لازم است كه قرار دادن شریك براى خدا تنها ، منحصر به ساختن بتهاى سنگى و چوبى و یا از آن فراتر ، انسانى همچون مسيح (علیهالسلام) را یكى از خدایان سهگانه دانستن ، نیست بلكه معنى وسیعى دارد صورتهاى مخفىتر و پنهانتر را نیز شامل مىشود ، بطور كلى هر چه را در ردیف خدا در زندگى مؤثر دانستن یكنوع شرك است .
ابن عباس در اینجا تعبیر جالبى دارد مىگوید : الانداد هو الشرك اخفى من دبیب النمل على صفاة سوداء فى ظلمة اللیل ، و هو ان یقول و الله و حیاتك یا فلان و حیاتى ! ... و یقول لو لا كلبة هذا لاتانا اللصوص البارحة ! ... و قول الرجل لصاحبه ما شاء الله و شئت ... هذا كله به شرك
انداد ، همان شرك است كه گاهى پنهانتر است از حركت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریك ، از جمله اينكه انسان بگوید : به خدا سوگند ، به جان تو سوگند ، به جان خودم سوگند ... ( يعنى خدا و جان خود و جان دوستش را در يك رديف قرار بدهد ) و بگوید اين سگ اگر ديشب نبود دزدان آمده بودند ! ( پس نجات دهنده ما از دزدان اين سگ است ) يا به دوستش بگوید : هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى ، همه اینها بوئى از شرك مىدهد .
و در حدیثى مىخوانیم كه مردى در برابر پيامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) همین جمله را گفت : ما شاء الله و شئت ( هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى ) پیامبر فرمود : ا جعلتنى لله ندا : مرا شریك خدا و همردیف او قرار دادى ؟ !
در تعبیرات عامیانه روزمره نیز بسیار مىگویند : اول خدا ، دوم تو ! باید قبول كرد كه این گونه تعبیرات نیز مناسب یك انسان موحد كامل نیست .
در روايتى در تفسیر آيه 106 سوره يوسف و ما يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم كه فرمود : ( اين اشاره به شرك خفى است ) مانند اينكه انسان به ديگرى بگوید : اگر تو نبودى من نابود شده بودم یا زندگانیم بر باد مىرفت.
❣❣❣
🌼🍃يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جٰاءَكُمْ فٰاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهٰالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلىٰ مٰا فَعَلْتُمْ نٰادِمِينَ (٦) حجرات
🌼🍃"ای مؤمنان، هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت از کار خود پشیمان گردید."
🌼🍃قبل از لمس دکمه «ارسال»، یک بار دیگر همه جملات پیاممان را بخوانیم،
شاید محتوای آن صحیح یا معتبر نباشد!
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
❣❣❣❣❣❣❣
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣"مهمان حبیب خداست"
🌼🍃"ابوذر" در خیمه خود در "بیابان" بود، ڪه "مهمانانی ناشناس و خسته" از گرما وارد شده و به او پناه آوردند.
🌼🍃ابوذر به یڪی از آنها گفت:
"برو و شتری نیڪ برای ذبح بیاور ڪه مهمان حبیب خداست."
🌼🍃"مرد مهمان" بیرون رفت و دید، ابوذر بیش از ۴ شتر ندارد.!
❣"دلش سوخت و شتر لاغری را آورد."
🌼🍃ابوذر شتر را دید و گفت:
چرا "شتر لاغر" را آوردی؟!
🌼🍃مهمان گفت:
بقیه را گذاشتم برای روزی ڪه به آن "احتیاج داری."
🌼🍃ابوذر تبسمی ڪرد و گفت:
"بالاترین نیازم روزی است ڪه در قبر مرا گذاشته اند و به عمل خیر محتاجم و چه عمل خیری بالاتر از این ڪه مهمان و دوست خدا را شاد ڪنم."
🌼🍃برخیز و چاق ترین شتر را بیاور.!
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــر
👌فـــــرزندم!
بدى با #بـــدى خاموش نمىشود
چنان ڪه آتــش با آتش خاموش
نمىشـــود.
بدى با #خوبى خاموش مىشود
چنان ڪه آتـــــش با آب خاموش
مىگـــــردد.
#لقــمان_حڪیـــم
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
»
📜 #حــدیثامـــروز
✨امام علے عليہ السلام:
ڪسے ڪہ از او چيزے خواستہ
مےشود، تا وعدہ ندهد، آزاد است
و چون وعدہ داد، در بند آن است
تا آنگاہ ڪہ بہ آن وفا ڪند.
📔نهج البلاغہ، حڪمت ۳۳۶
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 تنها شدم؛ چون ایمان ندارم به مهربانی تو!
#تصویری
@Panahian_ir
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
#مشکل کجاست؟
رازِ پلِ خرگوشی 🌹
در یک جنگل زیبا و سرسبز خرگوشِ بازیگوشی زندگی می کرد.
خرگوشی هرروز به این طرف وآن طرفِ جنگل می رفت و غذاهای خوشمزه پیدامی کردو می خورد.
از سبزی های معطر و خوشبو تا میوه های آب دار و خوشمزه .
اما خرگوشی عاشقِ هویج بود.
هیچ غذایی از هویج برایش خوشمزه تر نبود.
مرتب به امید پیدا کردنِ هویج به این طرف وآن طرف می رفت.
تا اینکه یک روز؛ از دور برگهای هویجی را دید .
با خوشحالی به سمتش دوید.
بله خودش بود.
برگهای هویج نشان می داد که چند هویج درشت و خوشمزه زیرِ زمین منتظرِ خورده شدن هستند.
با خوشحالی زبانش را دورِ دهانش چر خاند و آب دهانش را قورت داد و
دستهاش را به هم مالید و گفت:
_بالاخره بعد از مدت ها یه هویج خوشمزه پیدا کردم. امروز باید دلی از عزا در بیارم.
ولی بهتره اول برم دستهام را بشویم و بعد بیام.
کمی آن طرف تر یک رودخانه بود و یک پل روی رودخانه.
خرگوشی جلو رفت. ولی با تعجب دید که این پل با تمام پل هایی که دیده فرق دارد.
خیلی باریک بود و تکان تکان می خورد.
کمی نگاهش کرد ولی چیزی نفهمید.
برگشت که هویج را بخورد.
اما همین که دستش را دراز کرد برای چیدنِ هویج، صدایی شنید.
_صبر کن ... صبر کن.
با تعجب اطراف را نگاه کرد.
کبوتری به او نزدیک می شد.
کبوتر نفس نفس زنان کنار خرگوش نشست وگفت:
_خواهش می کنم این هویج ها را از زمین بیرون نیار.
خرگوش گفت:
_چی می گی؟من مدتهاست دنبال هویج می گردم حالا اینها را بیرون نیارم؟
کبوتر گفت:
_من می دونم که چقدر هویج دوست داری. به خاطر همین می گم این هویجها را بیرون نیار.
خرگوشی که پاک گیج شده بود؛ گفت:
_یعنی چی؟
کبوتر آرام تر گفت:
_اگر این هویجهارا درنیاری من بهت مزرعه هویج را نشان می دم که تا عمر داری راحت از هویج هاش بخوری.
خرگوشی شگفت زده گفت:
_راست می گی؟زود باش نشانم بده .
کبوتر گفت:
_دنبال من بیا و قول بده که نترسی.
خرگوشی قول داد وبه دنبال کبوتر راه افتاد.
کبوتر به سمت پل رفت. و از خرگوش خواست که از روی پل عبور کند.
خرگوشی خیلی ترسیده بود. چون پل هم باریک بود وهم تکان های زیادی می خورد. می خواست برگردد که کبوتر گفت:
_من بهت قول می دم که تورا به مزرعه هویج ببرم فقط نترس وبیا.
خرگوشی چشمهایش را بست و آرام آرام
روی پل رفت.
پل مرتب تکان می خورد و خرگوش از ترس جیغ می کشید ولی کبوتر مرتب به او وعده می داد که هویج های زیادی در انتظار توست.
خلاصه با هر بدبختی بود؛ خرگوشی خودش را به آن طرف پل رساند.
کبوتر گفت:
_آفرین خرگوش زرنگ .حالا دنبالم بیا .
خرگوشی پشت سرش را نگاه کرد. آن طرف پل هنوز هویج در زمین بود.
دنبال کبوتر راه افتاد.
کمی آن طرف تر مزرعه هویج را دید.با ذوق وشوق خودش را به آن رساند و هرچقدر دلش می خواست خورد.
وقتی سیر شد.
به کبوتر گفت:
_خیلی از تو ممنونم. تا به حال اینقدر هویج یک جا ندیده بودم.
خیلی خوشمزه بود.
ولی یک سوال: چرا نگذاشتی آن هویجها را بخورم. چه اشکالی داشت آنها را می خوردم و بعد می آمدم اینها را هم می خوردم؟
کبوتر گفت:
_آخه اگر آن هویجها را می خوردی دیگه نمی تونستی اینها را بخوری.
خرگوش با تعجب پرسید:
_چه طور مگه؟
کبوتر گفت:
_اگر آن هویجها را از زمین در می آوردی.
پل خراب می شد و هیچ وقت نمی توانستی به این مزرعه برسی .
چون ریشه های آنها با ریشه های چند تا ازگیاه های دیگه به پل وصل بود و پل را نگه داشته بود. هر کدام از آن گیاه ها که اززمین بیرون آورده بشه .
پل خراب می شه .
ومن مأمورم که از پل محافظت کنم.
خرگوش بهت زده به حرف های کبوتر گوش دادو از او به خاطر حفاظت از پل تشکر کرد.
ودر دلش خدارا شکر کرد.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون