🌸🍃🌸🍃
فکر کن خیلی هم دور نه، همین سی سال پیش که خیلیها توی خانهشان تلفن ثابت هم نداشتند، بابا و مامانهای ما وقتی که دلشان برای دوست و آشنا تنگ میشد، شالوکلاه میکردند و پا میشدند از این سر شهر میرفتند آن سر شهر سرزده و بدون هیچ تشریفاتی. اگر صاحبخانه منزل بود، دیداری تازه میکردند و اگر هم نبود چند دقیقهای همانجا مینشستند و بعد با یک تکه گچ روی در مینوشتند: آمدیم نبودید رفتیم...
حالا بچههای همان بابا و مامانها همگی توی جیبشان گوشی تلفن همراه دارند که میتوان در هر ساعت از شبانهروز در هر کجای جهان رهیابیشان کرد. اما خودشان را last seen recently میکنند که دوست و فامیل و آشنا یکوقت در ساعت خواب و بیداریشان فضولی نکنند و خیلیهایشان هم تلگرامهای انگولکشدهای دارند که اگر یکوقت برایشان نوشتی "سلام چطوری؟"، پیام شما دو تا تیک نخورد که مبادا مجبور باشند جواب سلامت را بدهند!
مگر قرار نبود این وسایل ارتباطی ما را با هم بیشتر دوست کند؟
مگر قرار نبود به هم نزدیکتر بشویم؟
پس چرا اینطوری شدیم؟
عصر ارتباطات، ارتباط آدمها با هم را آسانتر کرده اما بهتر؟ نه!
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✨💝📖💝✨
⭕️ #دلسوزی_برای_خانواده
✍ قرآن در سوره طور، یه گزارش کوچیکی از گفتگوهایِ اهل بهشت نقل میکنه، درباره اینکه چی شد که بهشتی شدند؟؟!!
📢 این مکالمه زیبا و شنیدنی رو از دست ندید.👇👇
📖 وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ (طور/۲۵)
👈 بعضی از بهشتیان، رو به بعضی دیگر میکنند، و از آنها سؤال میکنند: "چه عملى شما را به سوى بهشت كشانیده است؟"
📖 قٰالُوا إِنّٰا کُنّٰا قَبْلُ فِی أَهْلِنٰا مُشْفِقِینَ (طور/۲۶)
👈 آنها جواب میدهند: "ما پیش از این در دنیا، نسبت به خانواده خود مشفق، دلسوز و خیرخواه بودیم، و آنان را از عذاب الهی هشدار میدادیم."
📖 فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا وَ وَقٰانٰا عَذٰابَ السَّمُومِ (طور/۲۷)
👈 "پس خداوند بر ما منّت نهاد، و ما را از عذاب سوزان حفظ کرد."
✅ یکی از مهمترین کلیدهایِ 🔑🗝 ورود به بهشت، #دلسوزی_و_شفقت، به خصوص در مورد #خانواده است.
👌 #دلسوزی_برای_خانواده مسئله مهمی است که خیلی وقتها بین ماها مورد غفلتِ جدی قرار میگیره.
🗣 مومن باید خانوادهاش رو دوست داشته باشه، و نسبت به اونها دلسوز باشه، و تعهّد و مسئولیت داشته باشه.
☝️ بله، مومن باید مراقبِ دنیایِ خانوادهاش باشه،
☝️ اما مهمتر از اون، اینه که مراقبِ آخرتِ خانوادهاش باشه، و اونها رو از عذاب قیامت بترسونه.
☝️ یعنی توی خانواده، همه به فکر آخرتِ همدیگه باشند.
🔹 مثلاً اگه یه نفر توی خونه نماز نمیخونه، این مسئله برای بقیه اعضای خانواده مهم باشه، و دنبالِ حل کردن این مشکل باشند.
به این میگن:
👈 #خانواده_بهشتی
#سبک_زندگی
#معارف_قرآن
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✨💝📖💝✨
⭕️ خودتون و خانوادهتون رو از آتش حفظ
کنید.
قرآن میگه:
📖 يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ (تحریم/۶)
👈 ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها هستند حفظ کنید.
پدر!!
مادر!!
شما مسئولید...
📢 آی پدر و مادری که خبر داری بچهات با جنس مخالف دوسته، و هیچی بهش نمیگی...
📢 آی پدر و مادری که میدونی بچهات تو راهِ خلاف داره قدم بر میداره، و هیچی بهش نمیگی...
📢 آی پدر و مادری که میدونی بچهات رفیقای ناباب داره، و هیچی بهش نمیگی...
📢 آی پدر و مادری که میبینی بچهات نماز نمیخونه، و هیچی بهش نمیگی...
شما مسئولید!!!
☝️ والدین، به خصوص پدرانی که به حلال و حرامِ کارهای اهل خانهشون توجه ندارند، بیشتر حواسشون رو جمع کنند.
☝️ حق زن و بچّه فقط این نیست که خونه خوب🏡🏠، ماشینِ خوب🚙🚗، غذای خوب 🍔🍕🍗و ... براشون تهیّه کنی!!
اینا خیلی خوبه،
👈 امّا مهمتر از اینا این هست که، به فکر آخرتشون باشی، مراقب غذای روحشون باشی، مراقب تربیت صحیح اسلامیشون باشی.
یک کلام👈 مراقب دینشون باشی.
🗣 و این مسئله رو باید حتّی قبل از ازدواج، از موقع انتخابِ همسرِ با ایمان، و بعد موقع تولّد فرزندان و... با برنامهریزی دقیق دنبال کرد.
این حرف قرآن رو آویزه گوشمون👂کنیم:
🔻"قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ"🔻
👈 به فکر خودتون و خانوادهتون باشید.
#خانواده
#سبک_زندگی
#خانواده_بهشتی
#معارف_قرآن
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
🌸 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#فضیلت_صلوات
حضرت محمد (ص) فرمودند:
روز قیامت، من پیش میزان اعمال هستم، یعنی که هرکس کفه سیئاتش (گناهانش) سنگینتر از کفه حسناتش (ثوابهایش) باشد، من صلواتهایی را که برایم فرستاده میآورم و در کفه حسناتش میگذارم تا آن که کفه حسناتش سنگینتر گردد.
#ذکر_روز_جمعه
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
سلام وقتتون بخیر
امیدوارم حالِ دلتون خوبِ خوب باشه😊
خیلی خوش آمدید 🌹
ریپلی به قسمت اول رمان زیبای
گندمزار طلائی👆👆👆🌹
هدیه به نگاه مهربانتان😊
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
باغ گل ها💐
دریک باغِ زیبا ؛ گل های زیادی روئیده بود. که کنارِ هم به شادی زندگی می کردند.
پروانه های رنگارنگ و زیبایی؛ هر روز روی این گلها می نشستند و از زیبایی آنها لذت می بردند.
همه حیوانات وپرنده ها؛ از زیبایی این باغ تعریف می کردند.
روزی یک موشِ بدجنس و حسود؛ که خبرِ این همه زیبایی را شنیده بود؛ تصمیم گرفت تا به این باغ برود و ریشه گل ها را بِجَود تا دیگر گلی باقی نماند.
دور تا دور باغ؛ دیوار بود.
موش شبانه؛ با زحمت زیاد زیرِ دیوار سوراخی ایجاد کرد و واردِ باغ شد.
چون شنیده بود که باغ؛ نگهبان دارد. خود را در گوشه ای پنهان کرد.
شبِ بعد؛ آهسته به کنارِ بوته ی گلی رفت و زمین را سوراخ کرد وبه ریشه ی گل رسید.
با دندانهای تیزش؛ ریشه گل را خورد.
ودوباره به مخفی گاه خود رفت.
صبح که پروانه ها به گل ها سر کشی کردند؛ دیدند که گلِ بیچاره پژ مرده شده و افتاده.
سریع کبوتر را که نگهبانِ باغ بود؛ صدا زدند.
کبوتر که دقت کرد؛ فهمید که کارِ موش است. پس تصمیم گرفت که شبها هم بیدار باشد تا موش را به سزای عملش برساند.
آن شب هم موش، از تاریکی استفاده کرد وگل دیگری را نابودکرد.
ولی شبِ بعد کبوتر تمامِ باغ را زیرِ نظر گرفت.
تا اینکه با شنیدنِ صدای کندنِ زمین؛ موش را پیدا کرد.
قبل از اینکه موش بتواند به داخل زمین برود. به او گفت:
_بهتره از این باغ بری و دست از این کارت برداری.
موش خندید وگفت:
_من تا تمامِ این گل ها را نابود نکنم از اینجا نمی روم. توهم اگر مزاحمِ کارم بشی. تورا هم نابود می کنم.
وبعد هم به کبوتر حمله کرد.
کبوتر بال بال می زد تا جلوی خرابکاری های موش را بگیرد.
گل ها وپروانه ها همه خواب بودند و از سر و صدای آن ها بیدار نشدند.
هر چه کبوتر بال بال می زد؛ موش بیشتر و بیشتر چنگالهای تیزش را در بدنِ او فرو می کرد.
بالها و بدنش زخمی شده بود و خونش روی زمین می ریخت.
ولی دست از مبارزه برنمی داشت.
تا اینکه بدنِ بی جانش روی زمین افتاد.
موش ِ بدجنس از موقعیت استفاده کرد و چنگالش را در قلب ِ کبوتر فرو کرد.
کبوتر در لحظه آخر تمامِ توانش را جمع کرد و فریادی کشید؛ که به گوشِ دیگرِ کبوتران رسید و دیگر نفسی برایش باقی نماند.
موش که خسته شده بود؛ به مخفیگاه خودش برگشت و با خیالِ راحت خوابید.
صبح که شد؛ بِدونِ ترس و با خوشحالی؛ از جایش بلند شد. وآماده شد برای نابودیِ کلِ باغ.
ولی وقتی بیرون رفت. دید که جای جای باغ گل های لاله روئیده و باغ زیباتر از قبل شده.
با عصبانیت به طرف گل ها حمله کرد.
که دسته ای کبوتر به طرفش آمدند. با دیدنِ آن همه کبوتر؛ از وحشت پا به فرار گذاشت و برای همیشه از باغ رفت.
وآن باغ با آن گلهای لاله ی زیبا هنوز زیباست.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون