قسمت33رمان1361.mp3
11.28M
🎧 #رمان ۱۳۶۱
بلاخره احمد واصحابی بوسیله طناب بوکسل از روی رودخونه و پل شکسته شهید رو فرستادن به دست اهالی رسوندن اما ماشین خاموش شده بود و ...
بلاخره همون روز تششیع برگزارشد .احمد توی انبوه جمعیت دل سبک میکرد اما خانواده کیوان نیومدن شهیدشونو تحویل بگیرن...احمد باغم از کناربانو رد شد اما....
احمد در سکوت وتنهایی رسوندش ، اون فهمید ولی حرف نزد !
جالب اینجا بود که احمد باهمکاری سیبیل تن و دوستاش رفت تا حساب اون بقال گستاخ رو بذاره کفدستش تا نرگس خانم رونجات بدهد.. 😊😄
🌧❄️🌨❄️🌧
و اما داستان امشب که خیلی باحاله 👇
نظرات وپیشنهادات شما :
@astanee_mehr
#قسمت۳۳
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
°•°💕°•°💕°•°💕
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
قسمت35رمان1361.mp3
12.12M
🎧 #رمان ۱۳۶۱
احمد دیگه شصت و یکی شده بود !
یادتونه که؟ ...احمداینا رفتن درخونه رضارستم زاده، صابخونه ش گفت اون شهرستانیه و برای کارکردن توکارخونه اومده بوده تهران
احمد اینا زدن به جاده که برن روستایی نزدیک دامغان که تواسمش غ داشت نه ف ☺️
وای چه سفری بود 😱 از دامغان رسیدن کیاسر مازندران 😳 از کویر به جنگل 😃 چه بهشتی !🌲🌳🎄
....آهو از ترمز در رفت ودرحال پرت شدن توی دره وهرچی میدویدن بهش نمیرسیدن....
یهو هواابری شد و بارون گرفت چه بارونی!!! و رعد وبرق های شدید و واااای 😱😭 چی شد بعدش یادتونه؟
⛈⚡️🌨⚡️🌧⚡️
آره با هزززار تا سختی و بدبختی راه میرفتن
فک کن !!! همراه تابوتی که حاضرنبودن پایین بذارنش توی تاریکی ومه، باپای پیاده توی شیب پراز گل و شل 😢 حسابی موش آبکشیده شده بودن بی اب و غذا و خسته و گل الود دیگه شهادتین رو خوندن اما....
و اما داستان امشب که باهم میشنویم ♥️
📝نظرتون نسبت به رمان ۱۳۶۱چیه؟👇
@astanee_mehr
#قسمت۳۵
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
°•°💕°•°💕°•°💕
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
1_2064310911.mp3
11.38M
🎧 #رمان ۱۳۶۱
احمد و اصحابی بیچاره توی اون بارون و سرما ومه وبرف باخستگی تمام رسیدن خونه رجبعلی
کناربخاری اونا که هیزمی بود لباسای خیسشون رو خشک میکردن و حسابی سرما خورده بودن مجبوربودن صبرکنن تاصبح
یادتونه ؟
فردا از روی برف ها راه افتادن باکمک قاطر و رسیدن به دره و ....
مادرش یه دامن بلند خوشگل چین چینی پوشیده بود و نقل میپاشید و صلوات میفرستاد
موسیقی ذهنش این بود:
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
عاشقانه به معشوقش رسیده بود😭
و اما داستان امشب که خیلی جذابه رو باهم میشنویم ♥️😬
#قسمت۳۶
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
°•°💕°•°💕°•°💕
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
قسمت37رمان1361.mp3
14.11M
🎧 #رمان ۱۳۶۱
تااونجایی رفتیم که هرچی علی نژاد اصرار کرد توایندفعه باید خبر بدی ، احمد انکار که نه خودت باید بری من کفترام رو پروندم ..... علی نژاد گفت خودم میرم باشه ولی .. وقتی پیاده شد رفت دم در احمداینا ولی زنگ نزد و برگشت گفت دیدی حالا باید عهدتو بشکنی؟
احمد با هزار بار دل شکسته عباس رو تصور میکرد همون عباس با اون شرط بندی پیاز و دوتا دوتومنی همون عباس خارتن بااون شلوار گشاد کردی!
حالا چجوری بره خونه و با خانم جونش روبرو بشه ؟....سرآقا حتما کمرش میشکست... زیبا حتما دریای اشک میشد ... حالا فهمید خانواده ها چه میکشن و ....
علی نژاد رفت احمد موند و یه لیست و یه کوچه ی دلتنگ😭
و احمد که تنها پناهش مسجد بود......💔
و اما داستان امشب که ....بیصبرانه منتظریم ببینیم این آدم شصت ویکی چه میکنه؟
#قسمت۳۷
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
🖤♡•°🥀°•♡🖤
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
قسمت38رمان1361.mp3
13.91M
🎧 #رمان ۱۳۶۱
دیدین که احمد پناه اورد به مسجد اذون گفت وبه همه مردم گفت که قرآن بخونن تا کم کم دلها اماده بشه سرآقا شصتش خبردارشده بود موند توی مسجد و سرصحبتو باز کرد آخه احمد بیچاره چجوری بگه عباس جون پرکشیده
آدرس سردخونه رو داد و رفت دم درناصراینا 😭 اما زن همسایه ...آخ که از دست این همسایه ها ی....
یه موتور گرفت از یارو و باکلاه کاسکت دوباره رفت دم درناصراینا و اونی که توی راه امامزاده بود ....احمد باعهد شکنی ایندفعه ش دیگه باداباد رو گفته بود داشت از غصه میترکید رفت پیش شهیدکیوان که هیچکیو نداشت ...
...یادتونه که شب چی شد؟با اون خبر هولناک!!! بیچاره خانم جون 💔 چجوری بفهمه که عباسش سوخته .... بلاخره توی همون روزای تلخ آب سینه احمد رو کشیدن و ...
و اما داستان امشب که ....
#قسمت۳۸
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
♡•°¤🌷¤°•♡
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr