#خاطراتمامان۳۹
#ویارهایوقتوبیوقت
الحمدلله اونشب بخیر گذشت و ما کرونا و مریضی نگرفتیم
اصلا ایندفعه تمایلی به رفتن به دکتر و سونوگرافی نداشتم فقط دلم میخواست این زمان نه ماهه هرچه زودتر بگذره و من بچه نوزادم رو ببینم که اگه دختربود جنسم جور میشد و اگه پسرمیشد جفتم جور میشد.
ته دلم میخواستم بچه پسر باشه که محمدجواد داداش داشته باشه. انگار زود باردار شده بودم و جون و پرم قوت کافی رو نداشت که انقد زود ضعف میکردم.😬 یروز هوس آش کردم بدجور.انقد دلم آش میخواست که انگار دوسال بوده آش نخوردم.ساعت هفت صبح بود و مخم فقط آش آش میکرد.خدایا کجای شهر الان بازه که اش داغ بفروشه😐 باید خودم دست بکار میشدم اینطوری فایده نداشت.مثل بطری شده بودم که هرلحظه ممکن بود سرریز بشه. شروع کردم به خیس دادن حبوبات
خدایا اینا تاخیس بخورن طول میکشه چکار کنم الان آش میخام.سبزی داشتم.کشک نداشتم
بیخیال حبوبات اصلی شدم عدس و جو و لپه رو گذاشتم بایه مشت برنج توی زودپز که فوری بپزن.😂ساعت هفت و نیم آشم نیمه اماده بود.با قاشق هی امتحان کردم و خوردم بیمزه ی خوشمزه😁
پیاز و نعنا سرخ کردم و رشته زدم و نپخته نپخته میخوردم
ماست بجای کشک🤣خلاصه آشی بود برای خودش
بوی اش داشت دیوونم میکرد.کشیدم. اومدم همون وسط اشپزخونه بخورم و لذت ببرم که یهو وحشت کردم. 😱😳دوتا چشم گنده داشت روبروی من و بشقاب نگام میکرد.بوی اش محمدجواد جونو به اینجا کشونده بود و آقا کوچولو چهار دست و پا رفتن رو به همت آش تا اینجا اورده بود.محمدجواد چند روزی بود که از مرحله فرنی دراومده بود و سعی میکردیم بهش برنج له شده بدیم.گرچه نمیخورد و بالا می اورد ولی وظیفه هر روزه من بود برای موفق شدن بازهم امتحان کنم و غذای بی نمک و شلش رو بپزم
خلاصه اومده بود جلوی کاسه آش من
توی دو دلی باخودم درحال مبارزه بودم که بچه ی تازه راه افتاده م رو با خوشحالی بغل کنم یا آش بدرد نخورم رو بخاطر هوس بچه دومم قاشق بزنم و قورت بدم
بی اختیار دست میزدم و اشکم دراومده بود چون واقعا با این وضعیتم بغل کردن محمدجواد معضل بود و حالا که چهاردست و پا میرفت کلی از مشکلاتم کم میشد
به احسان زنگ زدم و با گریه شادی ماجرا رو تعریف کردم. بعدش با پسرم نشستیم آش خوردیم.🤲خدایا شکرت یعنی میشه محمدجواد بزرگ بشه و دردسراش کم بشه. یعنی میشه غذاخور بشه من غصه شو نخورم؟یعنی میشه یروز به اندازه گنجشک غذا بخوره و خوشحال بشم؟ اندازه یه نعلبکی از آب آش خورد و دست زد.باهم میخوردیم و دست میزدیم.خدایا شکرت چه لذتی داره زندگی😍
احسان کلی از چهاردست و پا شدن محمدجواد خوشحال شد و جالب بود وقتی اومد خونه توی دستش زانو بند کودک داشت.اصلا نمیدونستم اینو هم تو سیسمونیها میفروشن😄👍
محمدجواد قرمیداد و چهاردست وپا میرفت و کیف میکردیم
راه حل جدیدی برای رهایی از نغ و نوغ های محمدجواد پیدا کرده بودیم.احسان یه لیزر داشت که با اون نور به جاهای مختلف خونه میزد و محمدجواد که خیلی نور لیزر رو دوس داشت دنبالش میکرد و دیگه گیر نمیداد بغلش کنیم
خدایا نعمت لیزر رو از مانگیر🌸
🥳🍃🥳🍃🥳🍃🥳
@astanehmehr
🍃 #مهر_و_ماه
دلم می خواهد به ملتمسانهترین شکل ضریحت را با پنجههای دلم بگیرم.
چشمانم را دخیل پنجره فولادت سازم و تمام تمناهایم را قربانی درگاهت کنم.
دل بریدن از هر آنچه در این دنیا مانعی بین من و تو شده را با آغوش باز میپذیرم و دل میکَنم از آنچه هست و نیست.
تنها گوشه نگاهی از تو را میخواهم ای غریب الغربا.
اینک من غریب درگاهت هستم آقاجان...
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#مشهد
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»
پنجمین جلسه هیئت مشکات الکریمه به مناسبت روز معلم با حضور بانوان جوان و دانشجویان دانشگاه فرهنگیان قم برگزار شد.
در این جلسه سرکار خانم شاه جعفری استاد حوزه و دانشگاه در مورد مهارتهای زندگی صحبت کردند. همچنین در بخشی از محفل امروز دانشجوهای دانشگاه فرهنگیان با دعوت از معلمان خود به هیئت، که در رسیدن به جایگاه علمی به آنها کمک فراوان کرده بودند و در کنار تدریس، با صبوری و گذشت و مهربانی به آنها درس زندگی نیز، آموخته بودند در حرم مطهر، از آموزگاران خود تقدیر کردند و معلم و شاگرد به بیان خاطرات دوران تحصیل خود برای مهمانان محفل پرداختند.
#گزارش_تصویری
#مشکات_الکریمه
#هیئت #جوان
#دختران_جوان
#دانشجو
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
#عرض_ارادت
زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد
بوی جنت میدهد
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
#تلنگرانه
🍁همیشه میشه تموم کرد!
فقط بعضی اوقات دیگه نمیشه
دوباره شروع کرد...
჻ᭂ࿐✰🌸჻ᭂ࿐✰
🌸 #مهربانو
❌ تو ویار نداری؟ 🧐
❌ اذیت نمیشی؟! ضعیف نمیشه بدنت؟ 😳
❌ سخت نیست پشت سر هم باردار شدی؟
❌ نمیگی من که سنم کمه چند سال دیگه با فاصله باردار بشم چرا عجله؟! 🤔
💢 قطعا هر بارداریای در بهترین شرایط، باز هم یه سری چالش داره؛
چالشهای جسمی یا حتی روحی،
⭕️ از گوشه کنایههای اطرافیان نا آگاه گرفته،
تا طعنه زدن فیلمهای سینمایی ایرانی! به خانواده های باشکوه و...
بله... فرزند دار شدن تو جامعه ای که هنوز باور غلط: فرزند کمتر زندگی بهتر وجود داره
الحق که سختی های خودش رو داره
⭕️⭕️اما⭕️⭕️
در تاریخ، به ندرت اتفاق میفته که یه کاری مثل #فرزند_آوری جهاد محسوب بشه... 😊
به ندرت اتفاق افتاده که رهبر جامعه تاکید فراوان روی این مسئله داشته باشه...
حالا چرا جهاده؟ 🤔
سخته دیگه...
سختی تربیت، تر و خشک کردن، مسائل اقتصادی، ضعیف شدن بدن مادر، حتی گاهی فشار به پدر خانواده!!
اما یادمون نره که 💢جهاده💢
و قطعا سختی های خودش رو داره.
ممکنه من بتونم بگم حالا سنم کمه فرصت دارم با فاصله باردار بشم
اما،
ایران، کشور #امام_زمان، برای نیفتادن تو تله جمعیتی، خیلی فرصت نداره و خیلی زود باید چاره اندیشی کرد.
☘ الان که نسل جوون وجود داره، اگه آمار فرزندآوریها بالا نره، دیگه نمیشه علاج کرد...
و اینکه:
کشوری که نیروی جوان نداشته باشه، به زودی دشمن بهش مسلط میشه 😞
🌿الان وقت جهاده🌿
🌿وقت معامله با خداست🌿
🌿وقت لبیک گفتن به نائب امام زمانمونه🌿
شاید چند سال دیگه دیر باشه...
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»
📖 #دو_خط_شعر
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
بانو! تو آمدی، سر هر سفرهٔ تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند
باران گرفت و عطر هزاران گل انار
روی لب کویر تبسّم گذاشتند
از برکت قدوم شما شوره زارها
رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند
این شهر را به عشق شما شهر اهل بیت
شهر ستارگان زمین، «قم» گذاشتند
اینجا برای چیدن یک خوشه یاد تو
هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند
دستان مهربان تو را آسمانیان
بر شانه های خسته مردم گذاشتند
هر کس مقیم شهر تو شد در پیاله اش
یک جرعه آفتاب و ترنّم گذاشتند
✍🏻 مریم سقلاطونی
#نگین_زیبای_قم
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»