هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپ #طنز علی زکرایی بعد از سخنان #ظریف در مجلس
محمد جواد نحیف
وزیر امور خوارجه
#سرطان_اصلاحات_آمریکایی
#دروغ_فریب
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
هدایت شده از استیکر1و1
🌷بسمربالشهدایوالصدیقین🌷
🌹 #شهید
شهدا زنده اند
#کرامات_شهدا
●مادر شهید می گفت: نزدیک محرم بود که من پایم شکست و در خانه افتاده بودم و دکتر ها گفتند که به سختی خوب می شود
یک روز دلم شکست و گفتم: خدایا من به مسجد می رفتم سبزی پاک می کردم، فرش ها را جارو می زدم و کارهای هیئت را انجام می دادم... اما الان خانه نشین شده ام..
●شب به شهید خودم متوسل شدم و خوابم برد... درعالم خواب دیدم که محمدم با عده ای از رفقای خودش که شهید شده اند آمد و یک شال سبز هم به گردنش بود
گفتم: مادر کجا بودی؟
گفت: ما از کربلا می آییم
گفتم: مادر مگر نمی بینی من به چه وضعی در خانه افتاده ام
گفت: اتفاقا شفایت را از اباعبدالله(ع) گرفتم...
●و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شکستگی پایت خوب شده... این دردی که داری بخاطر گرفتگی عضلات است...
گفت: مادر برو کارهای مسجد رو انجام بده
●صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که می توانم راه بروم... دخترم دوید و گفت: مادر بنشین، پای شما شکسته
گفتم: نه، پایم خوب شده
خواهر شهید تعریف می کند: یک دفعه دیدم در اتاق بوی عطر عجیبی پیچیده، گفتم مادر چه خبر است؟ این شال چیست؟
ماجرا را که برایمان تعریف کرد باور نمی کردیم...
●گفتیم برویم نزد آیت الله گلپایگانی
شال را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم، هنوز صحبتی نکرده بودیم که ایشان شال را گرفتند، بوییدند و بوسیدند و شروع کردند به گریه کردن
گفتیم: آقاچه شده شما چه می دانید ؟
عرض کردند: این شال بوی امام حسین(ع) را می دهد
گفتیم: چطور؟ گفتند: ما از اجداد ساداتمان از مقتل سیدالشهدا یک تربت ناب داریم.. این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (ع) را می دهد بعد فرمودند: یک قطعه از این شال را به من بدهید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و کفنم بگذاردید و من هم در عوض آن تربت نابی که در اخیار ماست را به شما می دهم
📎منبع: کتاب ۵۴۰ داستان از معجزات و کرامات امام حسین (علیه السلام
🌹 #شهید_محمد_معماریان
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از نسل شیعه اثنی عشری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #خاطره زیبا و شنیدنی بازیگر مشهور از توسل به #امام_رضا علیه السلام
#فرزندآوری 🍼
#رزاقیت_خداوند 🕋
👌از دستش ندین💥
🌸#گلهای_بهشتی🌸🚼🚹🚼🚹🚼
🌸 #فرزندبیشتر 🌸🚼🚹🚼🚹🚼
👈 #نسل_شیعه_اثنی_عشری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1943011376Ce75780f61b
هدایت شده از صاحب نفس
#خاطرات_شهدا
میپرسید:« بنظرت وقتی شهید شدم
کی میاد برام مداحی میکنه؟»
با غیظ میگفتم:« هیچ کی، همین مداحهای
الکی پلکی رو میاریم.»
میرفت توی فکر:
«یعنی حاج محمود کریمی وسید رضا نریمانی میان؟»
میگفتم: «دلت خوشه! اینا بیکارن برای مجلس تو بخونن؟!»
با حسرت میگفت:
«ولی من آرزومه!»
#شهید_محسن_حججی
#شهادت
#صلوات_برای_شهید_محسن_حججی
اَللّٰھُـمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَصَلِّ عَلی جَمیعِ الاَنبیاءِ وَالمُرسَلینَ
🌳🌱وَعَجِّل فَرَجَهُم🌱🌳
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️@saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
💦🍒 اِصالت مهم تر است یا تربیت؟🍒💦
❄️ روزی شاه عبّاس در اصفهان به خدمت عالم زمانه ، شيخ بهایی رسيد. پس از سلام و احوالپرسی ، از شيخ پرسيد:
در برخورد با افرادِ اجتماع ، اصالت ذاتیِ آن ها بهتر است يا تربيت خانوادگیِ شان ؟
شيخ گفت: هر چه نظرِ حضرتِ اَشرف باشد ، همان است.
ولی ، به نظر من "اصالت" ارجح است.
و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنيد که "تربيت" مهم تر است.
🔻بحث ميان آن دو بالا گرفت و هيچ يک نتوانستند يکديگر را قانع کنند.
🔺به ناچار شاه برای اِثباتِ حقّانيّت خود ، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند.
🔸فردای آن روز ، هنگام غروب ، شيخ به کاخ رسيد.
بعد از تشريفات اوّليّه ، وقتِ شام فرا رسيد. سفره ای بلند پهن کردند.
ولی ، چون چراغ و برقی نبود ، مهمان خانه سخت تاريک بود.
در اين لحظه ، پادشاه دستی به کف زد و با اشاره ی او چهار گربه🐈 ، شمع 🧨 به دست حاضر شدند و آن جا را روشن کردند.
در هنگام شام ، شاه دستی پشت شيخ زد و گفت ديدی گفتم: "تربيت" از "اصالت" مهمّ تر است.
ما ، اين گربه های نااَهل را اَهل و رام کرديم.
که اين نتيجه ی اهمّيّت "تربيت" است.
شيخ در عين اين که هاج و واج مانده بود ، گفت: من فقط به يک شرط حرف شما را می پذيرم ، و آن ، اين که فردا هم گربه ها مثل امروز چنين کنند.
شاه که از حرف شيخ سخت تعجّب کرده بود ، گفت:
اين چه حرفی است. فردا مثل امروز و امروز هم مثل ديروز!
کار آن ها اکتسابی است که با تربيت و ممارست و تمرين زياد انجام می شود.
ولی ، شيخ دست بردار نبود که نبود.
تا جایی که ، شاه عبّاس را مجبور کرد تا اين کار را فردا تکرار کند.
🔹لذا ، شيخ فکورانه به خانه رفت.
او وقتی از کاخ برگشت ، بی درنگ دست به کار شد.
چهار جوراب 🧦 برداشت و چهار موش 🐁🐀🐭 در آن نهاد.
🔸فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشريفات همان و سفره همان و گربه های بازيگر همان ، شاه که مغرورانه تکرار مراسم ديروز را تاکيدی بر صحّت حرف هايش می ديد.
زيرِ لب برای شيخ رَجَز می خواند. که در اين زمان ، شيخ موش ها را رها کرد.
در آن هنگام ، هِنگامِه ای به پا شد ؛ يک گربه به شرق ، ديگری به غرب ، آن يکی شمال ، و اين يکی جنوب.....
اين بار شيخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهريارا !
يادت باشد اصالت گربه ، موش گرفتن است ؛ گرچه "تربيت" هم بسيار مهمّ است. ولی ، "اصالت" مهمّ تر است.
يادت باشد با "تربيت" می توان گربه ی اهلی را رام و آرام کرد؛
ولی ، هر گاه گربه موش را ديد ، به اصل و "اصالت" خود برمی گردد.
و اين است: حکايت بعضی تازه به دوران رسيده ها.
🌸😁🌸☺️🌸
📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استادقرائتی
🔺از #آخوندا خوشم نمیاد!
🔺از نژادِ آخوندا بَدم میاد!
🔺از #عمامه آخوندا مُتنَفرم!
#آخوند
🥰 #صاحب_نفس 😘
...