eitaa logo
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
1.5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2هزار ویدیو
15 فایل
𔘓بسم‌رب‌المهدے𔘓 🌼هدف اصلےکانال عطرنرگس🌼 ☜دعاےهمگانےبراےظهور🌺 ☜یارےمولاےغریبمان ❤️ ☜افزایش‌معرفت‌وخودسازے براےیارےامام‌زمان‌ ارواحنافداه😍 جهت‌تبادل‌👇🏻 @admin_atrenarges ناشناس کانال👇🏻 https://daigo.ir/secret/62381622
مشاهده در ایتا
دانلود
امام رضا علیه‌السلام: هر کس حضرت معصومه علیها‌السلام را در قم زیارت کند چنان است که مرا زیارت کرده‌است. ↳| @atre_narges_313 |↲
◾️بانو جان پیامت دریافت شد ... جان دادم در راه وصال به به از نفس کشیدنِ بدون اوست ... تعجیل در امر فرج صلوات🍃 ↳| @atre_narges_313 |↲
🌷بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌷 الهی به امید رحمت تو🤲 سلام و عرض ادب و احترام ❤️امروز دوشنبه متعلق است به آقا امام حسن و آقا امام حسین علیهماالسلام💚 روزمان را با ۵ شاخه گل به محضر مبارکشان معطر می کنیم . ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم❤️ ↳| @atre_narges_313 |↲
وصف او را نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او فاطمهٔ معصومه (س)💔 🍂🕯 ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبروی‌ایرونی‌ها‌همه‌به‌خاطرتوئه شفیع‌محشرهمه‌یه‌نخ‌چادرتوئه..🖤 🥀 ↳| @atre_narges_313 |↲
🏴 سلام الله علیها همه را شفاعت می‌کنند 🔹علامه مصباح یزدی (ره): من مکرر این تعبیر را از مرحوم آیت‌ الله بهجت رضوان‌الله علیه شنیدم؛ ایشان بعضی از مطالب را یک مقداری با ابهام می‌گفتند که اشخاص و ابطال قضیه درست شناخته نشوند، مصلحت می‌دانست می‌فرمودند، سؤال شد، چه کسی سؤال کرد نمی‌فرمودند که چه کسی هست، از چه کسی سؤال کرد، آن را هم نمی‌فرمودند؛ سؤال شد که حضرت معصومه سلام‌الله علیها فقط برای مردم قم شفاعت می‌کنند یا برای همه مسلمان‌ها؟ جواب دادند برای مردم قم میرزای قمی کافی است، حضرت معصومه برای همه شفاعت می‌کنند. گوینده‌ای می‌گفت اگر ما شیعیان برکات این قبر مطهر و این مزار شریف را می دانستیم و درست درک می‌کردیم شاید اطراف صحن حضرت معصومه الان یک خندقی شده بود از بس از خاک این اطراف برای تبرک بر می‌داشتند منتها آن طوری که باید و شاید ما معرفت نداریم که در کجا زندگی می‌کنیم. 📚بیانات علامه مصباح در جمع خادمان حرم امام رضا (ع) ↳| @atre_narges_313 |↲
راه ظهور از حرم حضرت معصومه میگذرد...✨ ↳| @atre_narges_313 |↲
یک صلوات بفرست ده صلوات جواب بگیر... «بیشتر از آنچه که حتی به پیغمبر و آل پیغمبر می‌رسد...» اهمیت به صلوات بدهید. آیت الله سید حسن ابطحی ↳| @atre_narges_313 |↲
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_سوم مخصوصاً برای غریبه ها. گوش‌های نامحرمی هستند که از شنیدن این ماجرا ن
📖 🔖 با مشکل راضی اش کردم که از خیر بچه های دیگر بگذرد. تا ظهر وقت زیادی مانده بود که از ده بیرون رفتیم و چون فکر میکردیم زود به کاروان میرسیم، نه آبی با خود برداشتیم نه نانی. ساعتها راه رفتیم، چند تپه و بخشی از صحرا را پشت سر گذاشتیم بی آن که غبار کاروانیان را ببینیم. خورشید به وسط آسمان رسیده بود و حرارت آن مغز سرمان را می‌سوزاند! احمد ایستاد و با گوشه چفیه پیشانی اش را خشک کرد و گفت: «مطمئنی درست شنیده ای؟!» گفتم: «با گوشهای خودم شنیدم.» با آستین عرق پیشانی ام را پاک کردم و فکر کردم کاش چفیه ام را برداشته بودم؛ احمد دستش را سایه بان چشم کرد و گفت: «پس کو؟ جز خاک چیزی می بینی؟» به دورترین تپه اشاره کردم و گفتم: « تا آنجا برویم، اگر خبری نبود، بر می گردیم.» زیر چشمی نگاهش کردم. دستهایش را به کمر زد و اخم کرد و گفت: «برگردیم؟! به همین راحتی؟ این همه راه آمدیم که دست خالی برگردیم؟ ... شانه هایم را بالا انداختم و راه افتادم. چون می دانستم هر چه بیشتر بگوید، عصبانی تر می شود. غرغر کنان گفت: «نه آبی! نه نانی! بس که عجله کردی.» تا به بالای تپه برسیم هلاک شدیم. کمی از ظهر گذشته بود و اوج گرما بود. احمد را می‌دیدم که چطور پاهایش را از خستگی و تشنگی روی زمین می‌کشد. صورتش سوخته بود و زبانش از دهانش بیرون مانده بود!!! خودم هم حال و روز بهتری نداشتم انگار تمام آب بدنم بخار شده بود. ماسه های داغ از لای بند کفش‌ها ،پاهایم را می‌سوزاندند. سرم بی هیچ حفاظی در معرض تابش سوزان آفتاب بود. چشمانم سیاهی می‌رفت. به هر بدبختی بود به بالای تپه رسیدیم تا چشم کار می‌کرد بیابان بود و بس ؛نه غبار کاروانی نه آبادی ای و نه حتی تک درختی!! احمد آهی کشید و روی زمین نشست. کفش هایش را در آورد تا شنهای داغ را از آن بتکاند. گفتم: «ننشین که پوستت می سوزد.» گفت: «تو هم با این خبر گرفتنت!» گفتم: «تقصیر من چیست؟ هر چه شنیدم گفتم.» خودم هم از خستگی نشستم. داغی شن در تمام بدن و سرم پخش شد ... ↳| @atre_narges_313 |↲
تصدقتان.. جهـان‌ مبتلـای‌‌ نیامـدنتـان‌شده‌اسـت‌‌العجـل:) 🤲 💚 ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌«سلام آقایی که‌حال ما را خوبتر میکنی دل ما را امیدوارتر میکنی💚🌿 و زندگی را برایمان خیلی خیلی زیباتر میکنی…✨🙃 جایت در گوشه گوشه ی لحظه هایمان خالی ست…❤️‍🩹 السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج) ↳| @atre_narges_313 |↲
اللهم لیّن قلبی لولی امرک... خدایا قلب مرا برای امامم مهدی(عج) نرم بگردان🤲 تعجیل در امر فرج (عج) صلوات🌱 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور سردار قاآنی در مراسم تشییع پیکر سرلشکر شهید نیلفروشان در میدان امام حسین(ع) ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعار حیدر حیدر مردم با مشاهده سردار قاآنی در مراسم بدرقه سرلشکر شهید نیلفروشان ↳| @atre_narges_313 |↲
🌱ز شاخ گلْ معطر، جمکران است کز آن گل، روح پرور، جمکران است... 🌱نه تنها، جان انسان ها، در اینجاست که قلب عالَمی، در جمکران است... ‌‌ 💚 ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•𔘓•° نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) 3 صلوات هدیه کنیم💚 💚 ↳| @atre_narges_313 |↲
ღ خاطر ما ز فراق تو پریشان تا چند خانه دین بود از هجر تو ویران تا چند🍃 دوستان از غم تو بی سروسامان تا چند در پس پرده غیبت شده پنهان تا چند🍃 پرده ای ماه فروزنده ز رخسار فکن تا جهان را کنی از نور جمالت روشن 🍃 ↳| @atre_narges_313 |↲
یک وقت‌هایی هم هست که تمام آرزوی زندگیت میشود این که کسی که دوستش داری چیزی از تو بخواهد ... علیه السلام فرمودند : به شیعیان و دوستان بگویید خدا را به حق عمه ام حضرت زینب (س) قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند. چشم مولاجان ... چشم ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلار شد ۶۳ تا ۶۴ هزار تومان اصلاً هم مهم نیست مهم اینه که وفاداره و هنوز مجرده،صداقت داره و در رسانه ملی اعلام می‌کنه برنامه‌ای ندارم،قشنگ راه میره،میگه بیاید با هم مهربون باشیم و حتی براندازها رو هم توی دولتش جا میده و حتی ظریف که خلاف قانونه بهش سِمت بدی بهش سِمت میده. 😡پست فطرت هایی که در دولت یکسره می گفتتن دلار چند⁉️ کدوم گوری هستین⁉️ ↳| @atre_narges_313 |↲
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_چهارم با مشکل راضی اش کردم که از خیر بچه های دیگر بگذرد. تا ظهر وقت زیا
📖 🔖 گفتم: «آخ سوختم.» گفت: «بسوز! که هر چه می کشیم از بی فکری توست.» مشتی شن به طرفم پراند. گفتم: «چرا این طوری می‌کنی؟! اصلاً این تو بودی که گفتی از این طرف بیاییم.» و برای این که کارش را تلافی کنم گفتم: «حتما بچه ها تا حالا کاروان را دیده اند و یک مژدگانی حسابی گرفته اند.» دندان قروچه ای کرد و گفت: «پررویی میکنی؟ به حسابت میرسم.» تا بجنبم پرید روی سرم. احمد از من درشت تر و قلدر تر بود برای همین قبل از آن که بر من مسلط شود زانویم را به سینه اش زدم و او را به کناری پرت کردم. احمد پیش از آن که پرت شود یقه ام را چسبید، در نتیجه هر دو به پایین تپه غلتیدیم. نمی‌دانم سرم به کجا خورد که احساس کردم همه چیز دور سرم می‌چرخد و دیگر چیزی نفهمیدم... به تکانهای آرامی به هوش آمدم. انگار سوار شتر راهواری بودم که نرم نرم روی شنها راه میرفت و این شتر عجب کجاوه‌ی نرمی داشت. کم کم حواسم سر جایش آمد. کجاوه‌ی نرم شانه احمد بود که مرا روی دوش می برد ... چفیه اش را روی سر و گردنم پیچیده بود. نفسش مقطع(نفس نفس میزد) و پشت گردنش خیس عرق بود. آفتاب می‌تابید و ما در بیابانی هموار پیش می‌رفتیم. شیطان وسوسه ام کرد که تکان نخورم تا بر آن شانه های نرم و مهربان حمل شوم. فکر شن های داغ و سوزش پاها کافی بود که به خواسته شیطان تن دهم. سایه مان مثل حیوانی عجیب اما با وفا همراهمان می آمد. چشمم که به سایه احمد افتاد دلم آتش گرفت. دولا راه می رفت و پاهایش را بر زمین میکشید. عجب بی مروتی هستم من! تکانی به خودم دادم. احمد فوراً مرا زمین گذاشت و به رویم خم شد. صورتش سوخته بود. چشمهایش سرخ و لبهایش خشک و ترک خورده بود. به زحمت آب دهانش را فرو داد و گفت: «خوبی؟» سر تکان دادم که خوبم لبخند زد و گفت: «اذیت شدی؟» حالتش طوری بود که دلم برایش خیلی سوخت. نمی‌دانم مرا چه مقدار راه بر دوش حمل کرده بود، اما مهم معرفتی بود که نشان داده بود. چفیه اش را از روی صورتم کنار زدم و در آغوش گرفتمش و او را با مهر به خود فشردم و گفتم: «حلالم کن»... ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایران AFC را برد؛ کشور ثالث هم حریف ایران نشد ایران 4 ـ قطر 1 ↳| @atre_narges_313 |↲