eitaa logo
❣[عطرظهورقائـم۱۲]❣
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
_آقا،... غرق زخمیم ولی قامت مان خم نشده. _سایه ی چادر او از سر ما کم نشده؟ بنویسید امید دل زهرا مهدی ست چاره ی کار همه مردم دنیا مهدی ست.✅ 💫کانال قرآن https://eitaa.com/kallame_khoda 💢مدیرکانال👇 @Sadat_877
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌸🍃🌺🍃 ✅💫💫 🔴🔵 ارتباط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام زمان علیه السلام 🌹 در شب ولادت خاتم الانبیاء، سید المرسلین صلی الله علیه و آله معارف مهدوی از لسان مبارک حضرت تقدیم به شما محبان آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین مهدویت در حقیقت در راستای رسیدن به تمام اهداف بلند بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می باشد. 🔷 بیشترین احادیث مهدوی از لسان رسول خاتم صلی الله علیه و آله به ما رسیده است که مساوی با تمام احادیث سایر اهل بیت علیهم السلام می باشد.. 🔺اسرار فراوانی از حادثه عظیم و جهانی بعثت پیامبر بزرگوار اسلام در لایه آسمانی و بعد الهی آن پنهان و ناگفته مانده است که ظهور امام زمان ارواحنا فداه به کشف و شفافیت تمام اسرار آن کمک خواهد کرد. 🔵 یکی از القاب نبی مکرم (صلی الله علیه وآله) خاتم الانبیاء است و حضرت مهدی ارواحنافداه آخرین وصی پیامبر یعنی خاتم الاوصیاء است اگر بخواهیم میان دو خاتم ارتباط برقرار کنیم، پیامبر آخرین آوردنده دین و امام زمان ارواحنافداه اجرا کننده جهانی این دین است که در دوران ظهور دین اسلام را در سراسر گیتی تبلور می کند. ♦️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در روایتی فرمودند: ▪︎«من آمدم، تا مردم را با قرآن کریم و اصل دین آشنا کنم و حضرت مهدیِ من هم ظهور می کند، تا حقایق قرآن را به مردم بیان کند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای جهل زدایی از اصل دین آمدند و حضرت مهدی(ارواحنافداه) هم در دروان ظهور برای جهل زدایی از متن و محتوای دین و برداشت های ناصوابی که از دین وجود دارد، خواهند آمد. در واقع حضرت مهدی ارواحنافداه مردم را به متن حقیقی دین برمی گردانند... 💦💠💦💠💦💠 https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
🛑. ✅ ■از طرف ائمه علیه السّلام راجع به حضرت مهدی (عج) احادیث فراوانی به ما رسیده است که ما در اینجا برای هر یک از ائمه راجع به حضرت مهدی (عج)گفته روایت میکنیم. 1- حضرت علی علیه السّلام می فرمایند: _قائم ما غیبت طولانی خواهد داشت، شیعیان را چنان می بینم که برای پیدا کردن او دشت و دمن را زیر پا گذارده ولی او را پیدا نکنند، بدانید آنها که در غیبت وی در دین خویش ثابت بمانند و در طول مدّت غیبتش منکر وی نشوند روز قیامت با من خواهند بود... 2- امام حسن علیه السّلام می فرمایند: مگر نمی دانید که هیچ یک از ما ائمه نیست جز اینکه بیعت با سلطان و گردنکش زمانش را بر گردن دارد. جز آن قائمی که عیسی بن مریم پشت سرش به نماز می ایستد و خداوند متعال تولّدش را مخفی می دارد، وجودش را غایب می فرماید تا هنگام خروج بیعت هیچ کسی بر گردنش نباشد و او نهمین فرزند برادرم حسین است. خداوند عمرش را در غیبتش طولانی می کند پس او را به قدرت خود در صورت جوانی کمتر از 40 سال ظاهر کند تا بدانند خدا بر هر چیز قادر است.. ✨✨ ☀️منابع؛ : موسوى نسب، جعفر، دويست پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان (عج) , از طرف ائمه علیه السّلام راجع به حضرت مهد(عج). 🦋─┅═ঈ🦋🌺🍃ঈ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
حرزجواد- ج1.mp3
11.05M
🟢. 1⃣ 🧿 حرز حضرت جواد علیه السلام خوبه یا بد؟ در دوقسمت می‌گذارم گوش کنید.. ...این علامت🧿هم خودش سحره مواظب باشید. 🧙‍♂ چه بلاهایی رو اَزمون دور میکنه و چه دروغ هایی بهمون گفتند. 🌱 با نشر مطالب در شناخت حقیقی، حقایق ماورایی همراه شوید.. 🆔 eitaa.com/atrezohoor_ghaem12
🍃🌸🍃🌺🍃 ✨ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم✨ 🛑 .. _یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم ده قرن ز عمر پسرفاطمه بگذشت یک شب نشد از داغ فراقش بنشینیم! _احمد بن فارس ادیب از اساتید شیخ صدوق می گوید: _راشد همدانی از مردم هَمَدان به حج می رود. هنگام بازگشت، کاروان در بیابانی منزل می کنند تا شب را به روز آورند. _مرد، در انتهای کاروان به خواب رفته بود. وقتی که از حرارت آفتاب بیدار شد، کاروان رفته بود و اثری از آن به جای نمانده بود. _حاجی همدانی در این زمینه می گوید: _در آن لحظه وحشت زده از جا برخاستم و بدون آن که بدانم به کجا می روم، با توکل به خدا به راه افتادم. مقداری راه رفته بودم که سرزمین سبز و خرمی را دیدم و در وسط آن منطقه سرسبز، خانه ای را دیدم که دربانی بر درِ آن ایستاده است. به سوی دربان رفتم، تا مرا راهنمایی کند. _دربان، مرا با خوشرویی پذیرفت و بعد از اجازه گرفتن از صاحب خانه مرا به درون خانه نزد صاحب خانه برد. جوانی در اتاق نشسته بود و در بالای سرش شمشیر بلندی از سقف آویزان بود. سیمای آن جوان مانند ماه شب چهارده می درخشید. سلام کردم بعد از پاسخ فرمود: _ می دانی من که هستم. ؟؟؟. _گفتم: نه.... ....... ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
      🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸*༅༅ 🛑 🔰 🔷پدرحاج حسن حبرانی () _حاجی حسن حبرانی -فرزند حاجی محمدرضا حبرانی- که در حال حاضر به شغل بزازی در فلکه شهداء قوچان مشغول کسب می باشد این قضیه را از مرحوم پدرشان نقل می کردند و می گفتند: _پدرم شبی برایم صحبت کرد که من نوجوان بودم و پدرم را از دست داده بودم و زیر نظر مادر زندگی می کردم. اما خیلی به خواندن درس علوم دینی علاقه داشتم. به مکتب رفتم و قرآن را یاد گرفتم. تصمیم گرفتم که به مدرسه ی علوم دینی بروم. بالاخره با زحمات زیاد مادرم به مدرسه رفتم و شروع به درس خواندن کردم. طولی نکشید که عدّه ای عازم کربلای معلا شدند. ✨💫✨ _من هم از شوقی که داشتم به خانه آمدم و به مادرم پیشنهاد کردم که: مادر، عده ای عازم کربلای معلا هستند. اجازه بده با آنها به این سفر بروم، شاید در نجف بتوانم به تحصیل مشغول شوم. با التماس زیاد مادرم حاضر شد و مبلغ ۳۵ ریال که در آن زمان خیلی زیاد بود به من داد و بلافاصله آمدم با همان عده کاروان مهیای سفر شدم. با زحمات زیاد بین راه بالاخره به کربلا رسیدیم. پس از چند روز زیارت مجدداً عازم شهر نجف شدیم و به هر نحوی بود با وساطت همسفران و همچنین همشهریانی که قبلاً در حوزه نجف به تحصیل اشتغال داشتند به تحصیل علوم دینی مشغول شدم. ضمناً در حوزه علمیه عده ای بودند که هر هفته صبح روز پنجشنبه پیاده با آنها به کربلا می رفتیم و شب جمعه را در کربلا می ماندیم و روز جمعه به نجف بر می گشتیم. ✨💫✨ _یک روز پنجشنبه دوستان مذکور بدون آنکه به من خبر بود بدهند به طرف کربلا حرکت کرده بودند. وقتی فهمیدم که آنها مرا ترک کرده اند خیلی دلتنگ شدم و غصه می‌خوردم و از تنهائی خودم رنج می بردم. مخصوصا که از نظر مالی هم خیلی در مضیقه بودم. آن روز بعد از ظهر شد. در اطاقی که در محل حوزه علمیه داشتم، نشسته بودم. غم دلم را گرفته بود. با چند قطره اشک دلم را تسلی می دادم. با خودم گفتم: حالا این هفته نشد. هفته دیگر خواهی رفت. یک وقت در باز شد دیدم سید جوانی وارد اطاق شد... .. ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
      🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸*༅༅ 🛑 📗 | _شیخ محمد طاهر نجفی سالها خادم مسجد کوفه بود و با خانواده خود در همان جا منزل داشت و اکثر اهل علم نجف که به آن جا مشرف می شدند، او را می شناسند و تاکنون چیزی جز حسن و صلاح از او نقل نکرده اند و ایشان از هر دو چشم نابینا اشد . او می گفت: _« هفت یا هشت سال قبل، به علت نیامدن زوّار و جنگ بین دو طایفه در نجف اشرف، که باعث قطع تردد اهل علم به آن جا شد، زندگانی بر من تلخ گشت؛ چون راه درآمد من منحصر به این دو دسته ( زوار و اهل علم ) بود؛ به طوری که اگر آنها نمی آمدند، زندگی ام نمی چرخید. _ با این حال و با کثرت عیال خود و بعضی از ایتام، که سرپرستی آنها با من بود، شب جمعه ای هیچ غذایی نداشتیم و بچه ها از گرسنگی ناله می کردند. بسیار دلتنگ شدم. _من غالباً به بعضی از اوراد و ختوم مشغول بودم. در آن شب که بدی حال به نهایت خود رسیده بود، رو به قبله، میان محل سفینه ( معروف به جای تنور ) و دکة القضاء ( جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام برای قضاوت می نشسته اند ) نشسته بودم و شکایات حال خود را به خدای متعال می نمودم و اظهار می کردم که خدایا به همین حالت فقر و پریشانی راضی هستم. _و باز عرض کردم: چیزی بهتر از آن نیست که چهره مبارک سید و مولای عزیزم را به من نشان دهی و دیگر هیچ نمی خواهم. _ناگهان خود را سر پا دیدم که در یک دستم سجاده ای سفید و دست دیگرم در دست جوان جلیل القدری که آثار هیبت و جلال از او ظاهر است، قرار داشت. ایشان لباس نفیسی مایل به سیاه در برداشت... .... ✨✨✨✨ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ ✅ 🔴شفای سرطان پسر سنی درجمکران شفای سرطان پسربچه سنی در مسجد جمران 🌸 🔸من «سعید چندانی»، 12 ساله هستم که حدود یک سال و هشت ماه به سرطان مبتلا بودم و دکترها جوابم نموده بودند. _ 15روز قبل، شب چهارشنبه که به «مسجد جمکران» آمدم، در خواب دیدم نوری از پشت دیوار به طرف من می آید که اول ترسیدم، بعد خود را کنترل نموده و این نور آمد به بدن من تماسی پیدا کرد و رفت و نور آنقدر زیاد بود که من نتوانستم آن را کامل ببینم. _ بیدار شدم و باز خوابیدم تا صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم بدون عصا می توانم راه بروم و حالم خیلی خوب است تا شب جمعه در مسجد جمکران ماندیم و در شب جمعه، مادرم بالای سرم نشسته بود و به تلاوت قرآن مشغول بود، احساس کردم کسی بالای سر من آمد و جملاتی را فرمود که من باید یک کاری را انجام دهم، سه مرتبه هم جملات را بیان کرد. _من به مادر گفتم: « مادر! شما به من چیزی گفتی؟ » _گفت: « نه! من آهسته مشغول قرائت قرآنم. » _گفتم: « پس چه کسی با من حرف زد؟ » 🔸.... ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ ✅ 🔷 🔸امام مهدي از ديدگاه امام حسن عسگري _«احمد بن اسحاق مي گويد: به خدمت امام حسن عسکري عليه‌السلام وارد شدم، در نظر داشتم که در مورد جانشين آن حضرت سوال کنم، امام عليه‌السلام خود ابتداعاً فرمود: 🔸«اي احمد بن اسحاق! خداي تبارک و تعالي، از روزي که حضرت آدم را آفريده، لحظه اي روي زمين را خالي از حجت نگذاشته، و تا روز قيام قيامت هرگز بندگان خودش را بي حجت نخواهد گذاشت. خداوند به برکت حجت خود بلاها را از اهل زمين دفع مي کند و به سبب او باران را فرو مي فرستد و به خاطر او برکات زمين را خارج مي کند». 🔸پرسيدم: اي فرزند پيامبر! امام و جانشين بعد از شما کيست؟ امام (عليه‌السلام) از جاي برخاست و شتاب‌زده وارد خانه شد و چون بازگشت کودک سه ساله اي بر دوش خود داشت که صورتش همچون ماه شب چهارده مي درخشيد. آنگاه خطاب به من فرمود:«اي احمد بن اسحاق، اگر نبود اينکه تو در پيش خدا و حجت‌هاي او عزيز هستي، اين پسرم را بر تو عرضه نمي کردم. او هم‌نام پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم و هم کنيه ي آن حضرت است. هم اوست که زمين را پر از عدل و داد کند، آن سان که پر از جور و ستم شده باشد».سپس فرمود:«اي احمد بن اسحاق! مَثَل او در اين امت مَثَل حضرت خضر (عليه‌السلام) و ذوالقرنين است، آنچنان از ديده ها غايب مي شود که کسي در آن دوران از هلاکت رهايي نمي يابد، جز کسي که خداوند او را بر اعتقاد به امامت او ثابت و استوار نگهدارد و او را به دعا براي تعجيل فرج او موفق گرداند».احمد بن اسحاق مي گويد: عرض کردم: سرورم! آيا نشانه ي ديگري نيز _هست که دلم آرام بگيرد؟ آقازاده ي بزرگوار با زبان روشن و فصيح فرمود:«من يکتا بازمانده از حجت‌هاي خدا در روي زمين هستم. من دست انتقام خدا از دشمنان او هستم. _اي احمد بن اسحاق! پس از رويت ديگر نشان نپرس». _کمال الدين / ص384 و اثباة الهدي/ ج3/ ص480 ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
*✾࿐༅••••☆🕋 ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🤍☆••••༅࿐✾* *🌔* *⬅️ . * *🔰↓روز‌هایی را می‌گذرانیم که امامت و ولایت به حق منجی حقیقتی انسانیت رسیده است. به زودی صدای نقاره از عرش به گوش می‌رسد و خادمان زمینی و ملکوتی شما در حال پذیرایی از بندگان هستند. مبارکتان باد این نیابت بر حق رسول الله ﷺ و امیرالمومنین (؏) و ۹ نور دیگری که به پدر مظلومتان ختم می‌شد.* *شادی این نیابت چنان بر شیعیان شیرین است که جان‌هایشان به شوق آمده و مرحمی می‌شود بر درد انتظار.* *در چنین روزهایی آخرین جرعه آب را به دست پدر دادید و از سوی او میراث امامت و ولایت امیرالمومنین را به دوش گرفتید، از آن لحظه تا امروز تمام ثانیه‌ها زیر سایه حضور شما حتی پشت پرده غیبت گذشته‌اند و دقایق به شوق رسیدن به وصلتان پا به آینده می‌گذارند.* *اگر چه هنوز اذن ظهورتان صادر نگردیده است اما کیست که نداند صدور برکت وجودتان بر زندگی مومنین به این سو و آن سوی پرده مربوط نیست....‌* *✍🏻 .....* *الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج* ** ** *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ 🔸من همیشه در کنار شما هستم_۱ یکی از اولیاء خدا فرموده اند: من با توجه به این حقیقت که اباالفضل العباس الگوی وفاداری و خوار نمودن نفس و جوانمردی و ایثار است به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه متوسل شدم و از ایشان تقاضا نمودم همانگونه که حضرت عباس علیه السلام در کنار امام زمانش بودند٬ من هم همیشه در کنار شما باشم . ✨💫✨ _در عالم مکاشفه دیدم حضرت ولی عصر علیه السلام در مکانی مثل وسط دنیا ایستاده اند و 👈بر تمام عوالم و حالات مردم احاطه و تسلط کامل دارند ٬ به همان سادگی که انسان به انگشتری که در دست دارد٬ احاطه کامل دارند. ✨💫✨ _در آن حال "معنای قطب عالم امکان" برایم روشن شد٬ *ایشان بر تمام مردم و اعمالشان نظارت داشتند* و من خودم را در کنارحضرت دیدم که ایستاده ام دست به دامان ایشان شدم و خواهش کردم که همیشه درکنارشان باشم و به هیچ عنوان ازمن جدا نشوند.. ......... 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠  ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9
🛑 ✿࿐ྀུ༅ ✿࿐ྀུ༅ ✿࿐ྀུ༅ ✳️ عج. "" عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که او را شیخ محمد حسن سریره می نامیدند. او در سلک اهل علم و مرد با صداقتی بود. بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج زندگی می کرد. حتی قوت و غذای یومیه خود را نداشت و بیشتر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف می رفت تا این که قُوت و آذوقه ای برای خود تهیه کند امّا آنچه به دست می آورد او را کفایت نمیکرد . با همین حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود . هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حضرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد . 🔸شیخ باقر میگوید : شیخ محمد گفت : من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه ! هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانی و تاریکی بود و باد تندی می وزید و کمی هم باران می بارید و من هم در دکّه های درب ورودی مسجد کوفه یعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه ام می آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و با خود فکر می کردم که این 39 شب ا پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم و چیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقت و ترس را در این چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یاس و ناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود . _از او سوال کردم از کدام قبیله هستی ؟ فرمود : از بعضی از آنها . من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب می داد : نه !! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود : از آنها نیستم . این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد . او از سخن من تبسّم کرد و فرمود : چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای ؟ ........ ━⊰🌼🦋🌼⊱━━ https://eitaa.com/joinchat/1569587359C2ee9dbd2e9