فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا . . .
روزم را با نام و حضور تو آغاز میکنم
حضوری که آشکار است :
در درختان و در برگهایشان
در انوار نورانی خورشید
در نوای زیبای پرندگان
در هوای دلنواز بهاری
در سنگریزه های کف رودخانه ها و ...
صبح بخیر 🌞🌸
الهی به امید خودت 🙏
✨@avayeqoqnus✨
الله تویی وز دلم آگاه تویی
درمانده منم دلیل هر راه تویی
گر مورچهای دم زند اندر تک چاه
آگَه ز دم مورچه در چاه تویی
🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید
اباالخیر از دیگر شاعران
✨@avayeqoqnus✨
.
📘 حکایت سه ماهی در آبگیر
سه ماهی در آبگیر کوچکی زندگی میکردند.
یکی از آنها زرنگ و باهوش بود، دیگری هوش کمتری داشت و ماهی سوم نادان و کم عقل بود.
روزی دو ماهیگیر که از کنار آبگیر میگذشتند، ماهیها را دیدند.
آنها با هم قرار گذاشتند که تور خود را بیاورند و ماهیها را بگیرند.
سه ماهی حرفهای ماهیگیران را شنیدند.
ماهی زرنگ و باهوش، بدون اینکه وقت را از دست بدهد از راه باریکی که آبگیر را به جوی آبی وصل میکرد، فرار کرد و جان خود را نجات داد.
فردا ماهیگیران رسیدند و راه ورود و خروج جوی آب به آبگیر را بستند.
ماهی دوم که تازه متوجه خطر شده بود، با خودش گفت: «اگر زودتر فکری نکنم و کاری انجام ندهم، به دست ماهیگیران گرفتار میشوم.»
سپس خودش را به مردن زد و به روی آب آمد.
یکی از ماهیگیران او را دید و فکر کرد که ماهی مرده است، او را از داخل آبگیر گرفت و به طرف جوی آب پرت کرد.
ماهی از این فرصت استفاده کرد و به سرعت از آنجا دور شد و نجات پیدا کرد.
اما ماهی سوم که از عقل و فکر خود به موقع استفاده نکرده بود، آنقدر به این طرف و آن طرف رفت تا در دام ماهیگیران افتاد و گرفتار شد.
پ.ن: 👈 اصل این قصه در کتاب کلیله و دمنه آمده است و مولوی هم در دفتر چهارم مثنوی آن را ذکر کرده است.
#حکایت
#حکایت_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
🌼 بدید از دور پیری را جوانی
🌿 خمیده پشتِ او همچون کمانی
🌼 ز سودای جوانی گفت ای پیر
🌿 به چندست آن کمان پیش آی زرگیر
🌼 جوان را پیر گفت ای زندگانی
🌿 مرا بخشیدهاند این رایگانی
🌼 نگه میدار زر ای تازه بُرنا
🌿 تو را هم رایگان بخشند فردا
🔻 از "اسرارنامه"ی عطار نیشابوری
#عطار
✨@avayeqoqnus✨
پیر مردی قد خمیده در حال عبور بود،
جوانی بی ادب به تمسخر به او گفت:
این کمان را چند خریدی؟
پیرمرد گفت:
گذر زمان به تو هم رایگان خواهد داد، صبر داشته باش.
🔻 از اسرارنامهی عطار نیشابوری
پ.ن: دوستان، این حکایت کوتاه، به نثر درآمدهی همان شعر بالا از اسرارنامه عطار نیشابوریست.
#عطار
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
یاد بگیریم که
در شادیها علت باشیم،
نه شریک...
و در غمها شریک باشیم
نه علت...
عصرتون زیبا و دلچسب 🪴
✨@avayeqoqnus✨
تو مرا آزردی
که خودم
کوچ کنم از شهرت...
تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین
خاطره در شبهایت...
تو به من میخندی !
و به خود میگویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...
برنمیگردم ، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...
عشق زیباست و حرمت دارد ...
✍ مولود مهدوی
✨@avayeqoqnus✨