eitaa logo
آوای ققنوس
8.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
596 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا . . . روزم را با نام و حضور تو آغاز می‌کنم حضوری که آشکار است : در درختان و در برگ‌هایشان در انوار نورانی خورشید در نوای زیبای پرندگان در هوای دلنواز بهاری در سنگریزه های کف رودخانه ها و ... صبح بخیر 🌞🌸 الهی به امید خودت 🙏 ✨@avayeqoqnus
الله تویی وز دلم آگاه تویی درمانده منم دلیل هر راه تویی گر مورچه‌ای دم زند اندر تک چاه آگَه ز دم مورچه در چاه تویی 🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید اباالخیر از دیگر شاعران ✨@avayeqoqnus
. 📘 حکایت سه ماهی در آبگیر سه ماهی در آبگیر کوچکی زندگی می‌کردند. یکی از آنها زرنگ و باهوش بود، دیگری هوش کمتری داشت و ماهی سوم نادان و کم عقل بود. روزی دو ماهیگیر که از کنار آبگیر می‌گذشتند، ماهی‌ها را دیدند. آنها با هم قرار گذاشتند که تور خود را بیاورند و ماهی‌ها را بگیرند. سه ماهی حرف‌های ماهیگیران را شنیدند. ماهی زرنگ و باهوش، بدون اینکه وقت را از دست بدهد از راه باریکی که آبگیر را به جوی آبی وصل می‌کرد، فرار کرد و جان خود را نجات داد. فردا ماهیگیران رسیدند و راه ورود و خروج جوی آب به آبگیر را بستند. ماهی دوم که تازه متوجه خطر شده بود، با خودش گفت: «اگر زودتر فکری نکنم و کاری انجام ندهم، به دست ماهیگیران گرفتار می‌شوم.» سپس خودش را به مردن زد و به روی آب آمد. یکی از ماهیگیران او را دید و فکر کرد که ماهی مرده است، او را از داخل آبگیر گرفت و به طرف جوی آب پرت کرد. ماهی از این فرصت استفاده کرد و به سرعت از آنجا دور شد و نجات پیدا کرد. اما ماهی سوم که از عقل و فکر خود به موقع استفاده نکرده بود، آنقدر به این طرف و آن طرف رفت تا در دام ماهیگیران افتاد و گرفتار شد. پ.ن: 👈 اصل این قصه در کتاب کلیله و دمنه آمده است و مولوی هم در دفتر چهارم مثنوی آن را ذکر کرده است. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا خدا بنده‌نواز است به خلقش چه نیاز... 🌸 @avayeqoqnus
🌼 بدید از دور پیری را جوانی 🌿 خمیده پشتِ او همچون کمانی 🌼 ز سودای جوانی گفت ای پیر 🌿 به چندست آن کمان پیش آی زرگیر 🌼 جوان را پیر گفت ای زندگانی 🌿 مرا بخشیده‌اند این رایگانی 🌼 نگه می‌دار زر ای تازه بُرنا 🌿 تو را هم رایگان بخشند فردا 🔻 از "اسرارنامه‌"ی عطار نیشابوری @avayeqoqnus
پیر مردی قد خمیده در حال عبور بود، جوانی بی ادب به تمسخر به او گفت: این کمان را چند خریدی؟ پیرمرد گفت: گذر زمان به تو هم رایگان خواهد داد، صبر داشته باش. 🔻 از اسرارنامه‌ی عطار نیشابوری پ.ن: دوستان، این حکایت کوتاه، به نثر درآمده‌ی همان شعر بالا از اسرارنامه‌ عطار نیشابوری‌ست. @avayeqoqnus
یاد بگیریم که در شادی‌ها علت باشیم، نه شریک... و در غم‌ها شریک باشیم نه علت... عصرتون زیبا و دلچسب 🪴@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت... تو خیالت راحت ! می‌روم از قلبت ، می‌شوم دورترین خاطره در شب‌هایت... تو به من می‌خندی ! و به خود می‌گویی: باز می آید و می‌سوزد از این عشق ولی... برنمی‌گردم ، نه ! می‌روم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ... عشق زیباست و حرمت دارد ... ✍ مولود مهدوی ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا