eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
578 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
. وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند قبلا رفته‌است فقط می‌خواهد مطمئن شود چیزی از او در تو جا نمانده باشد کمک کن چمدانش را ببندد چترش را به او پس بده لبخندش را آوازهایش را همین طور سایه‌اش را که گاه و بیگاه از پشت پنجره‌ات گذشته بود 💔 @avayeqoqnus
🍀🍃💐🍃🍀 از باغ جهان رخ ببستیم و گذشتیم شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم دامن کِش ما بود فریب غم ناموس زین کشمکش بیهُده رَستیم و گذشتیم هر گَه که به ما راحتیان راه گرفتند لَختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت خود را به دلِ سوخته بستیم و گذشتیم گفتند که از کعبه گذشتن نه زِ هوش است گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم صد جا به کمند آمده بودیم در این راه چون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد در هم نگرستیم و گِرِستیم و گذشتیم  @avayeqoqnus
درخت غم به جانم کرده ریشه به درگاه خدا نالم همیشه رفیقان قدر یکدیگر بدانید اجل سنگست و آدم مثل شیشه @avayeqoqnus
شخصی از خدا دو چیز خواست… یک گل و یک پروانه… اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود. غمگین شد. با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد. چند روز گذشت. از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و آن کرم به پروانه ای زیبا تبدیل شد. اگر چيزي از خدا خواستيد و چيز ديگري دريافت کرديد به او اعتماد کنيد. خارهاي امروز گل‌هاي فردايند. 🦋🌷 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح خورشید آمد دفتر مشق شبم را خط زد... می روم دفتر پاکنویسی بخرم زندگی را باید از سر سطر نوشت! صبحتون بخیر و سلامتی 🌞🌷 @avayeqoqnus
و شکیبایی کن که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد. سوره هود، آیه ۱۱۵ ✨@avayeqoqnus
دَمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد به می بفروش دَلقِ ما کز این بهتر نمی‌ارزد @avayeqoqnus
. همچون انار خون دل از خویش می‌خوریم غم پروریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست🥀 @avayeqoqnus
. 📜 پادشاهی گرسنه شد. دستور داد خوراک بادمجان برای او بیاورند. خورد و خوشش آمد. گفت: «بادمجان خوراکی خوشمزه است». شاعری در نزد او بود. درخوبی و خوشمزگی بادمجان چند بیت سرود و خواند. چون پادشاه سیر شد، گفت: «بادمجان خوراک زیان آوری است!». شاعر در زیانباری بادمجان چند بیت خواند. پادشاه خشمگین شد و گفت: «همین چند لحظه پیش بود که از خوبی بادمجان می‌گفتی». شاعر گفت: «من شاعر تو هستم، نه شاعر بادمجان. باید چیزی بگویم تو را خوش بیاید، نه بادمجان را !» 🔻 برگرفته از بهارستان جامی ✨@avayeqoqnus
هر کسی را هست صائب قبله‌گاهی در جهان برگزیدم از دو عالم من جنابِ عشق را 💞 @avayeqoqnus
. به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛ به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم! 🥀 @avayeqoqnus