🔹 ماه برکت زِ آسمان می آید
♦️ صوت خوش قرآن و اذان می آید
🔹 تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه
♦️ تبریک، بهار رمضان می آید
🔹فرا رسیدن ماه مهمانی خدا
مبارک باد 💐
#رمضان
#ماه_رمضان
✨ @avaeqoqnus✨
ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند
《رهی معیری》
#شعر
#رهی_معیری
@avayeqoqnus
📚 حکایت پیرمرد روزه دار در ماه رمضان
در ماه رمضان چند جوان،پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا میخورد.
بـه او گفتند: پیرمرد مگر روزه نیستی؟
پیرمرد گفت:چرا روزه ام،فقط آب و غذا میخورم.
جوانان خندیدند و گفتند: واقعا؟
پیرمرد گفت: بله، دروغ نمیگویم، بـه کسی بد نگاه نمیکنم،کسی را مسخره نمیکنم، با کسی با دشنام سخن نمیگویم، کسی را آزرده نمیکنم، چشم بـه مال کسی ندارم و…
ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمیتوانم معده را هم روزه دارش کنم.
بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟
یکی از جوانان در حالیکه سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما
فقط غذا نمیخوریم!!!
ماه رمضان پیشاپیش بر همه ی آنان کـه چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشان در خدمت خلق خداست و به زمین، آب، گل و سبزه و دیگر موجودات آسیب نمی رسانند خجسته باد. 🙏🙏
♦️این داستان زیبا رو برای دوستانتون هم
ارسال کنید ✋🌸
#حکایت
#داستان
#داستان_آموزنده
#رمضان
@avayeqoqnus
می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده
اعتماد کنم
و ایمان داشته باشم که یکی از همین
روزها خواهند افتاد
درست لابلای مشغله هایی که از سر و
کولِ روزمرگی هایم بالا می روند ،
در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ
من ، جا خوش کرده اند،
و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و
تکراری ام …
اتفاقاتِ خوب ، خواهند افتاد
و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛
لبخند خواهم زد …
🔹 زندگی تون سرشار از اتفاق های
خوب باشه رفقا 🙏💐
#نرگس_صرافیان_طوفان
#دلنوشته
✨@avayeqoqnus✨
☘ خداوند همیشه چیزی برایت دارد
☘ کلیدی برای دشواری هایت
☘ نوری برای تاریکی هایت
☘ تسکینی برای غم و اندوهت
☘ و نقشه ای برای هر فردایت
♦️ صبح اولین جمعه سال بخیر و شادی
دوستان 🙏🌸
@avayeqoqnus
از شیخ بهایی پرسیدند: سخت می گذرد. چه باید کرد؟
گفت: خودت که می گویی سخت می گذرد، سخت که نمی ماند.
پس خدا را شکر که می گذرد و نمی ماند.
دیروز خوب یا بد گذشت؛
و امروز روز دیگری ست؛
قدری شادی با خود به خانه ببر
راه خانه ات را که یاد گرفت
فردا با پای خودش می آید
#شیخ_بهایی
@avayeqoqnus
🍃 این شعر خیلی امید دهنده ست 🍃
آرام باش عزیز من ، آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو میرویم ، چشمهای مان را میبندیم،
همه جا تاریکی است
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری ، طالع می شود
《شمس لنگرودی》
#شعر
#شمس_لنگرودی
♦️اگه خوشتون اومد برای دوستانتون هم
ارسال کنید 🌸✋
@avayeqoqnus
🌸 در این صبح زیبا
🌸 از خداوند میخواهم
🌸 آنچہ را شایستہ ے توست بدهد
🌸 نہ آنچہ را ڪہ آرزویت هست !!
🌸صبـحتـون بهارے و زیبا 🙏
@avayeqoqnus
🌱 تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
🌱 طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
🌱 کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
🌱 آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
#شعر
#شهریار
@avayeqoqnus
📚 داستان پیرمرد خردمند و پسر بچه زبل
در یک دهکده، پیرمرد خرمندی زندگی می کرد. افرادی که به مشکلی بر می خوردند یا سوالی داشتند، به او مراجعه می کردند.
یک روز یک بچه باهوش و زِبل که می خواست سر به سر پیرمرد خردمند بگذارد، پرنده ی کوچکی گرفت و آن را طوری در دستش گرفت که دیده نشود.
بعد پیش پیرمرد رفت و به او گفت: پدربزرگ، من شنیده ام شما باهوش ترین مرد دهکده هستید. اما من باور نمی کنم. اگر راست است، می توانید بگویید که این پرنده ای که در دست من است زنده است یا مرده؟
پیرمرد نگاهی به پسر انداخت و فکر کرد: اگر به او بگوید که پرنده زنده است، او با یک حرکت کوچک دستش پرنده را می کشد، و اگر بگوید که پرنده مرده است، او پرنده را آزاد می کند تا به خیال خودش ثابت کند که از پیرمرد باهوش تر است.
پیرمرد دستش را روی شانه ی پسرک زبل گذاشت و با لبخند گفت: مرگ و زندگی این پرنده به اراده ی تو بستگی دارد. 👌
#داستان
#داستان_آموزنده
#داستانک
@avayeqoqnus
دزدی تنها گناه غیر قابل بخشودنی بود و وجه مشترک تمام گناهان.
وقتی کسی را میکشی، یک جان را میدزدی. 👌
حق یک زن را به داشتن شوهر میدزدی، از فرزند او یک پدر میدزدی. 👌
وقتی دروغ میگویی، حق دانستن حقیقت را از کسی میدزدی. 👌
وقتی تقلب میکنی، عدالت را میدزدی. 👌
عملی پستتر از دزدی نیست.
#بریده_کتاب: بادبادک باز نوشته خالد حسینی
@avayeqoqnus
☘ این شعر خیلی پرمفهومه ☘👌
شاه انوشیروان به موسم دی
رفت بیرون ز شهر بهر شکار
در سر راه دید مزرعه ای
که در آن بود مردم بسیار
اندر آن دشت پیرمردی دید
که گذشته است عمر او ز نود
دانه جوز در زمین میکاشت
که به فصل بهار سبز شود
گفت کسری به پیرمرد حریص
که: «چرا حرص میزنی چندین؟
پای های تو بر لب گور است
تو کنون جوز می کنی به زمین
جوز ده سال عمر میخواهد
که قوی گردد و به بار آید
تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟
مرد دهقان به شاه کسری گفت:
مردم از کاشتن زیان نبرند
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند
《ملک الشعرای بهار》
#شعر
#ملک_الشعرای_بهار
@avayeqoqnus