eitaa logo
آوای ققنوس
8.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
561 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📕 دوستان ناخالص دهقان ثروتمندی بود که زمین و باغ فراوان داشت و همیشه در نگهداشتن مال و محافظت از آن پسرش را نصیحت کرده، او را به کسب دانش تشویق کرده و از دوستان بد برحذر می داشت. پدر درگذشت و همه ثروت او به دست پسر افتاد. در این زمان دوستان پسر چند برابر شدند. مادر پسر که زن دانا و فهمیده ای بود، به او گفت: "پسرم ارث و پند پدر را نگاه دار و دوستان را بدون این که بیازمایی خالص ندان." پسر گفت: "نه، اینها دوست واقعی هستند و حتی حاضرند جانشان را فدای من کنند." مادر گفت: "بهتر است آنها را امتحان کنی." فردای آن روز، پسر نزد دوستانش رفت و گفت: "به تازگی موشی در خانه ما پیدا شده که دیشب حتی گوشت کوب ما را خورد." دوستانش به هم نگاه کردند. یکی از آنها گفت: "بله، درست است. اتفاقا همین بلا سر ما هم آمد .موشی گوشت کوب ما را برداشت و به سوراخش برد." دیگری گفت: "این که چیزی نیست ما موشی داریم که یک روز نصف وسایلمان را به خانه اش برد." آن یکی گفت: "اگر بشنوید موش ما چه کرده ، شاخ در می آورید . موش ما گوش کوب و وسایل خانه و حتی آشپزخانه را هم به لانه اش برد." پسر دهقان با خوشحالی نزد مادر رفت و ماجرا را تعریف کرد و از دوستان لایقش گفت که دروغ به آن بزرگی را پذیرفته بودند. مادر گفت: "همین نشان می دهد که دوستان خوبی نداری، چون دوست خوب آن است که به تو راست بگوید نه آن که تو را دل خوش کند." پسر نپذیرفت. مدتی بعد مادرش درگذشت و او هم تمام دارایی خود را از دست داد. روزی در جمع دوستان نشسته بود، آهی کشید و گفت: دیشب فقط یک نان توی سفره داشتم که آن را هم موش خورد. دوستانش خندیدند، یکی گفت: "عجب حرفی می زنی؟ مگر موش می تواند یک نان کامل را بخورد؟" پسر دهقان با دلی شکسته به خانه بازگشت. دوستان ناخالص در وقت گشایش هستند و در وقت تنگی، به یکباره غیب می شوند. همانند قوطی نوشابه ای که تا پر باشد، همه آن را دو دستی نگه می دارند و وقتی خالی شد، آن را به گوشه ای پرتاب می کنند. 🔸 برگرفته از کتاب "مرزبان نامه" ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. یک لحظه کسی که با تو دمساز آید یا با تو دمی همدم و همراز آید از کوی تو گر سوی بهشتش خوانند هرگز نرود وگر رود باز آید 🌹 @avayeqoqnus
. آنچنان کَز رفتن گُل خار می‌ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا 🍂 آه افسوس و سِرشکِ گرم و داغِ حسرت است آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا 🍁 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔅 به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر سفر نكنی اگر كتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نكنی 🔅 به آرامی آغاز به مردن می‌كنی زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند 🔅 به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر برده‏ ی عادات خود شوی اگر همیشه از یك راه تكراری بروی اگر روزمرگی را تغییر ندهی اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی 🔅 به آرامی آغاز به مردن می‏كنی اگر از شور و حرارت از احساسات سركش و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند دوری كنی... 🔅 به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی اگر ورای رویاها نروی اگر به خودت اجازه ندهی كه حداقل یك بار در تمام زندگی‏ات ورای مصلحت‌اندیشی بروی... 🔅 امروز زندگی را آغاز كن! امروز مخاطره كن! امروز كاری كن! نگذار كه به آرامی بمیری. 🌱 🔸 از سروده های پابلو نرودا ترجمه احمد شاملو @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. هـر لحظه گنج بـزرگی اسـت زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند فراموش نکنیم دیروز به تاریخ پیوست فـردا معماست و امروز هدیه خـ🌸ـداونـد است صبح بخیر و نیکی 🌱 امروزتون پر از اتفاق های ناب رفقا 🙏🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. خدایا زبانم قاصر است از گفتن و شمارش نعماتت فقط هر چه می‌نگرم نعمت است و نعمت … خدایا هزاران بار شکرت بابت داده ها و نداده هایت؛ که داده هایت رحمت و نداده هایت حکمت اند. 🙏🌿 ☀️ @avayeqoqnus ☀️ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 آواز جغد پیر جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند.  او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود.  او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیمِ دلِ آدم ها با این آواز کمی بلرزد. روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی.  آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می کنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری. قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند. سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به او گفت: آوازه خوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است. جغد گفت: خدایا! آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند. . خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهند و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و بی ارزش ،دل بستن به آنانی که شایسته ی دل بستن نیستند و دل بستن به هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ. جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خوانَد و آنکس که می فهمد، می داند آواز او پیغام خداست. 🌱 @avayeqoqnus
. با کریمان کارها دشوار نیست 💙 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا