سرِ من دار که
چشم از همگان دردوزم
دستِ من گیر که
دست از دو جهان وادارم
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
●~~♡~~●
متکلّم را تا کسی عیب نگیرد،
سخنش صلاح نپذیرد.
مشو غرّه بر حُسنِ گفتار خویش
به تحسینِ نادان و پندار خویش
🔻 برگرفته از باب هشتم گلستان
سعدی
#سعدی
#حکمت
✨@avayeqoqnus✨
.
📜 حکایت پادشاه و غلام ترسو
پادشاهی با غلامی عَجَمی در کشتی
نشست و غلام، دیگر دریا را ندیده بود و
محنت کشتی نیازموده. گریه و زاری
درنهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد.
چندانکه ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و
عیشِ مَلِک از او مُنَغَّص بود.
چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود،
ملک را گفت: اگر فرمان دهی، من او را به
طریقی خامُش گردانم.
گفت: غایتِ لطف و کرم باشد.
بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند
غوطه خورد، مویَش گرفتند و پیشِ کشتی
آوردند. به دو دست در سُکّانِ کشتی
آویخت.
چون برآمد به گوشهای بنشست و قرار
یافت. ملک را عجب آمد؛ پرسید: در این
چه حکمت بود؟
گفت: از اوّل محنتِ غرقه شدن ناچشیده
بود و قدرِ سلامتِ کشتی نمیدانست.
همچنین قدرِ عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
🔻 برگرفته از باب اول گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
#حکمت
نه هر که به صورت نکوست
سیرت زیبا در اوست.
کارِ اندرون دارد نه پوست.
🔹 توان شناخت به یک روز در شمایلِ مرد
🔹 که تا کجاش رسیدهست پایگاه علوم
🔸 ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
🔸 که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
🔻 از باب هشتم گلستان سعدی
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
.
مَشنو که مرا از تو صبوری باشد
یا طاقتِ دوستی و دوری باشد
لیکن چه کنم گر نکنم صبر و شکیب؟
خرسندیِ عاشقان ضروری باشد
#سعدی
💫 @avayeqoqnus 💫
.
خوردیم زخمها
که نه خون آمد و نه آه
وَه این چه نیش بود
که تا استخوان برفت 🥀
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
گفته بودم چو بیایی
غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود
چون تو بیایی 💖
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
🍀🪴🍀
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
.
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به تو حاصلی ندارد غَم روزگار گفتن
که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی
غمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
.
📜 حکایت آموزنده ای از گلستان:
مردکی را چشم درد خاست، پیش بِیطار* رفت که دوا کن.
بیطار از آنچه در چشم چارپای می کند در دیده او کشید و کور شد.
حکومت به داور بردند گفت بر او هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی.
مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کارِ بزرگ فرماید با آن که ندامت برد به نزدیک خردمندان به خفتِ رای منسوب گردد.
ندهد هوشمندِ روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریاباف* اگر چه بافندهست
نبرندش به کارگاه حریر
بیطار: دامپزشک
بوریاباف: حصیرباف
🔸 برگرفته از باب هفتم گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨