eitaa logo
آوای ققنوس
8.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
551 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 منحصر شد همه‌ی دار و ندارم به جنون به چه رَه خرج کنم اینهمه دارایی را؟ @avayeqoqnus
۵ خرداد ۱۴۰۳
چنان بنشسته‌ای در دل که می‌گویم: تویی دل خود چنان پیوسته‌ای در ما که پندارم که خود مایی 💗 @avayeqoqnus
۵ خرداد ۱۴۰۳
📚 ضرب المثل کینه شتری 🖇 معنی و کاربرد: ▫️ کینه شتر به این دلیل معروف است که اگر بدی و خطایی از صاحبش ببیند بدون اینکه او را ببخشد، کینه اش را در دل نگه می‌دارد و به وقتش انتقام می‌گیرد. 🔻 این مَثَل زمانی به کار می‌رود که فردی با تمام خوبی هایی که از یک نفر دیده، وقتی یک بدی از او می بیند هیچ وقت از دلش بیرون نمی‌رود و تبدیل به کینه و عقده می شود. ▪️ یعنی شخصی آنقدر کینه ای است که از او انتظار نمی رود فرد خطاکننده را ببخشد. ▫️ برای افراد لجوج و انتقام گیرنده و به اصطلاح ” نمک نشناس “، این مثَل را به کار می برند. 🔻 کینه شتری یعنی نه تنها فرد اشتباهات دیگران را نمی بخشد بلکه مانند شتر، سخت انتقام می گیرد. 🖇 ریشه تاریخی: با تمام زحماتی که ساربان برای شتر می کشد و از او نگه داری می کند، اگر ساربان شتر را آزار بدهد و او را عصبانی کند، شتر کینه‌ی او را به دل می‌گیرد تا در زمانی مناسب از ساربان انتقام بگیرد. نکته‌ی جالب این است که شتر هر چقدر هم که خشمگین باشد این را می‌داند اگر در زمانی که ساربان‌ها دور هم جمع شده‌اند به آن‌ها حمله کند، افراد دیگر با چوب به او می‌زنند. پس فقط به چشم‌های ساربان با کینه و خشم نگاه می‌کند و با صدای بلند نعره می‌زند. اما زمانی که شتر کینه‌توز ساابان را در بیابان تنها به چنگ آورد، تمام خشم و انتقامش را از او می‌گیرد. اما ساربان‌ها هم در این چنین مواردی نقشه‌ای طراحی کرده‌اند و اینگونه است که هنگامی که شتر به دنبال ساربان‌ها می‌افتد، آن‌ها باید لباس‌های خود را در هنگام فرار از تن در بیاورند و بر زمین بیاندازند. شتر هم فریب می‌خورد که این خود ساربان است و لباس را گاز گرفته و روی آن می‌نشیند. این کار باید طوری صورت بگیرد تا اینکه ساربان خود را به دهکده یا جای امنی برساند و پنهان شود. اگر قبل از اینکه تمام لباس‌هایش را در بیاورد و پشت سرش بیاندازد، شتر او را بگیرد، به طرز خیلی وحشتناکی جانش را از دست خواهد داد. این است کینه شتری!! @avayeqoqnus
۵ خرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۳
🍁🌻🍁 ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺎ ﺍﺣﻤﻖ­ﻫﺎ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻨﯿﺪ! ﺁن‌ها ﺍﻭﻝ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳﻄﺢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ‌ﮐﺸﻨﺪ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺗﺠﺮبه‌ی ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻄﺢ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. (نویسنده آمریکایی) @avayeqoqnus
۵ خرداد ۱۴۰۳
. خوش آن رمزی که عشقی را نوید است خوش آن دل کاندران نورِ امید است @avayeqoqnus
۵ خرداد ۱۴۰۳
💛 همیشه فکرم مشغول این بود که چرا آدم های جدید برایمان حکم نوبرانه را دارند! 💜 حس می‌کنیم اگر رابطه خاصی برقرار نکنیم عقب می‌مانیم ... 💛 در برابر آدم‌های جدید مهربانیم، مودبیم، متمدنیم، شوخی می‌کنیم اما با خانواده‌مان اینطور نیستیم. 💜 همیشه برای تازه‌ها خودِ بهترمانیم در حالی که کهنه ترها هوایمان را بیشتر دارند ... 🖇 با کهنه‌ها، تازه بمانیم ... 🪴 مریم قهرمانلو‌ @avayeqoqnus
۵ خرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ خرداد ۱۴۰۳
شیرین‌تر از همیشه بخند ... که این زندگی چای تلخی‌ست که کنارش قند نگذاشته‌اند ... صبح بخیر 🌞🌹 لبتون خندون و زندگیتون شیرین رفقا 🪴 ✨@avayeqoqnus
۶ خرداد ۱۴۰۳
خدایا؛ بدون نوازش های تو میان دست های زندگی مچاله می‌شویم ... نوازشت را از ما نگیر ... آمین 🙏🌺 ✨@avayeqoqnus
۶ خرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از آوای ققنوس
. 📜 حکایت شرط بندی ملانصرالدین !! در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود. گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده. دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده، چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند! ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!! @avayeqoqnus
۶ خرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ خرداد ۱۴۰۳