🍃🎍🌻🎍🍃
مرا تو راحتِ جانی و من تو را نگران
گناهِ کیست که من با توام تو با دگران
اگر بهشت، بهایش تو را نداشتن است
جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن
به جستو جوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبهاند برایم تمام رهگذران
نهان چگونه نگه دارمت ز چشمِ رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران
عجب ز عشق که هرکس روایتی دارد
از این گدازهی آتشفشان در فوران
خموش باش که با دیگران نمیگویند
رموز تجربهی وحی را پیامبران...
#فاضل_نظری
✨@avayeqoqnus✨
●♧◇♡♧●
گنجشک از باران پرسيد:
کارِ تو چيست؟
باران با لطافت جواب داد:
تلنگر زدن به انسانهايي که
آسمان خدا را از ياد برده اند.
گاهي بايد کرکرهی زندگي را
پايين بکشيم
و با خود خلوت کنيم
و به پيرامونمان با دقت بيشتري
نگاه کنيم.
شايد چيزهايي را از ياد برده باشيم.
یک وقتهایی هست که جز
خودمان چیزی را نمیبینیم.
حتی خدا را ...
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
زندگی کن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ …
رونق عمر جهان ، چندصباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانهایِ راز بقاست...
صبح بخیر و شادکامی دوستان🌞🌸
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
.
📜 حکایت ابلیس و عابد
در میان بنی اسرائیل عابدی بود.
وی را گفتند:«فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند.»
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را بر کند.
ابلیس به صورت پیری ظاهرالصلاح، بر مسیر او مجسم شد و گفت: «ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
عابد گفت: « نه، بریدن درخت اولویت دارد.»
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت:«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است.»
عابد با خود گفت: «راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت.
روز دوم دو دینار دید و بر گرفت.
روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر بر گرفت.
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد
گفت: «تا آن درخت برکنم»
ابلیس گفت: «دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند.»
عابد و ابلیس در جنگ آمدند.
ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: «دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت: «آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد. ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.»
#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨
صلح، نوای سوگ است برای جوانی که
سوراخ کرده قلبش را خال زنی،
نه گلوله یا ترکشِ نارنجی...❤️🩹 🍂
#محمود_دوریش
✨@avayeqoqnus✨
يک بار آن وقتها که خيلي کوچک بودم، از درختي بالا رفتم و از سيبهاي سبز کال خوردم،
دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد،
خيلي درد ميکرد.
مادرم گفت اگر صبر ميکردم تا سيبها
برسند، مريض نميشدم.
حالا هر وقت چيزي را از ته دل
ميخواهم، سعي ميکنم حرفهاي او را
در مورد "سيب کال" يادم باشد ...
📙 بادبادک باز
✍ خالد حسيني
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨