کُجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصهی تو هم امشب درون بسترِ سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تُهی است دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه میطلبی هوشیاری از منِ سرمست
که رفتهایم ز خود پیش چشم هوش رُبایت
هزار عاشقِ دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فُسونی نمیکنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیالِ تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمیدارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
#حسین_منزوی
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ این دو بیتی از مولانای جان
چه زیباست:
من دردِ تو را ز دست آسان ندهم
دل بَر نَکَنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کآن درد به صد هزار درمان ندهم
#مولوی
✨@avayeqoqnus✨
روزی گنجشکی عقربی را دید
که در حال گریستن است.
از او پرسید برای چه گریه میکنی؟
عقرب گفت میخواهم آن سمت
رودخانه بروم اما نمیتوانم…
گنجشک او را روی دوش خود
گذاشت و پرید…
وقتی به مقصد رسیدند گنجشک دید پشتش میسوزد
به عقرب گفت من که کمکت کردم
برای چه نیشم زدی؟
عقرب گفت خودم هم ناراحتم
ولی چکار کنم ذاتم اینه…!!
حکایت بعضی از ما آدمهاست……
از دست رفیقان عقرب صفت…
هم نشینی با مارم آرزوست…
👈 مراقب رفاقتهایمان باشیم
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
شادی، عطری است
که باید آن را به خود زد
تا دیگران هم از بوی آن
بهره مند شوند.
صبح آخرین روز پاییز بخیر و
شادی رفقا 🌞🌺
✨ @avayeqoqnus ✨
یک روز...
جایی در زندگیم میایستم و میگویم
خدا با من بود که دوام آوردم...
که ادامه دادم...
و رسیدم.
خدایا شکرت 🙏🌸
#شکرگزاری
✨@avayeqoqnus✨
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشادی
#هوشنگ_ابتهاج
✨@avayeqoqnus✨
روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم.
آفتاب گفت: چطور؟
باد گفت آن پیرمرد را میبینی که کتی بر تن دارد؟
شرط میبندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می آورم.
آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به
صورت گردباد هولناکی شروع به
وزیدن کرد.
هرچه باد شدیدتر میشد، پیرمرد کت را محکمتر به خود میپیچید...
سرانجام باد تسلیم شد.
آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت
بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید
که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش
را پاک کرد و کتش را از تن درآورد.
در آن هنگام آفتاب به باد گفت:
دوستی و محبت قویتر از خشم و اجبار است.
🔆 در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از طوفان خشم و جنگ راه گشاتر است.
#داستان
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آخر پاییز شد،
همه دم می زنند از شمردن جوجه ها!!
اما بیا بشماریم،
تعداد دل هایی را که به دست آوردیم؛
تعداد لبخند هایی را که بر لب
دوستانمان نشاندیم؛
تعداد اشک هایی که از سر شوق
و غم ریختیم؛
پاییز فصل زردی بود،
ما چقدر سبز بودیم؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم.
عصر آخرین روز پاییزی شما بخیر و
سلامتی 🍁🪴
✨ @avayeqoqnus ✨
بوی #یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر…
باز هم قرار #عاشقانه پاییز و زمستان...
قراری طولانی به بلندای یک شب..
شب #عشق بازی برگ و برف…
پاییز چمدان به دست ایستاده!
عزم رفتن دارد…
آسمان بغض کرده و میبارد...
خدا هم میداند #عروس فصل ها
چقدر دوست داشتنیست…❤️
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز…
و… تمام میشود... 🍂🍂
پاییز، ای آبستن روزهای #عاشقی،
رفتنت به خیر…
سفرت بی خطر... 🥺 🍂🍂
✨@avayeqoqnus✨