.
صبح را دوست دارم
نفس عمیق می کشم
و روزم را آغاز می کنم؛
و به شکرانه هرآنچه
خدایم داده است شادمانم؛
مهرومحبت را
در سبد عشق می گذارم
و به دوستانم هدیه می کنم... 🌿
صبح تون بخیر رفقا 🙏🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
.
ای طبیبی که ز تب سر به قدم سوختهای
از بد حادثه هم ساخته، هم سوختهای 🥀
نور عشقی و برافروختهای در شب شام
روح عدلی و به زنجیرِ ستم سوختهای 🥀
چهارمین حجّتی و حافظ خون شهدا
ز تب داغ تو سر تا به قدم سوختهای 🥀
سالروز شهادت امام سجاد (ع) پیام آور
واقعه عاشورا تسلیت باد 🙏🖤
#محرم
#شهادت_امام_سجاد
#امام_حسین
🕯@avayeqoqnus🕯
.
📜 دعای امام سجاد(ع) در سختی و گرفتاری
▪️ خدایا مرا بر مشقت طاقت،
▫️ و بر بلا صبر
▪️ و بر فقر قدرت نیست؛
▫️ پس روزیم را باز مدار،
▪️ و مرا به خلق خود وا مگذار؛
▫️ بلکه تو خود به تنهائی حاجتم را بر آور؛
▪️ و کار مرا بعهده گیر،
▫️ و مرا منظور نظر خود ساز،
▪️ و در همه کارهایم با چشم لطف بنگر...
الهی آمین 🙏🖤
🏳 منتخبی از دعای هفتم صحیفه سجادیه 🏴
#محرم
#شهادت_امام_سجاد
#امام_حسین
🕯@avayeqoqnus🕯
.
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجانِ خسته داریم ای دوست 🌱
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست 🥀
🔻 نقل شده از ابوسعید اباالخیر
از دیگر شاعران
✨ @avayeqoqnus ✨
.
باران بهانه بود
تا تو زیر چتر من
تا انتهای کوچه بیایی و
دوستی مثل گلی شکوفه کند 🌸🌱
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
📚 نقاشی عجیب پسر کوچولو
پسر کوچولو از مدرسه آمد و دفتر نقاشیش را پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامان و زد زیر گریه!
مادر او را نوازش کرد و خواست که لباسش را عوض کند.
دفتر را برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش 10 شده بود!
پسرک، مادرش را کشیده بود، ولی با یک چشم! و بهجای چشم دوم، دایرهای تو پُر و سیاه گذاشته بود!
معلم هم دور آن، دایرهای قرمز کشیده بود و نوشته بود: پسرم دقت کن!
فردای آن روز مادر سری به مدرسه زد.
از مدیر پرسید میتوانم معلم نقاشی پسرم را ببینم؟ مدیر هم با لبخند گفت بله، لطفا منتظر باشید.
معلم جوانِ نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد!
مادر از یک چشم نابینا بود و یک چشم بیشتر نداشت!
معلم با صدایی لرزان گفت: ببخشید، من نمیدانستم، شرمندهام...!
مادر لبخندی زد و رفت.
آن روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه آمد، با شادی دفترش را به مادر نشان داد و گفت: معلممان امروز نمرهام را 20 کرد!
زیرش هم نوشت: گلم، اشتباهی یک دندانه کم گذاشته بودم.
اینقدر راحت آدم ها را قضاوت نکنیم. 👌🌿
#داستان
✨ @avayeqoqnus ✨
.
از محبت خارها گل می شود 🌸
وز محبت سرکه ها مل می شود
از محبت دار تختی می شود 🌱
وز محبت بار بختی می شود
از محبت سِجن گُلشَن می شود 🌷
بی محبت روضه گُلخَن می شود
از محبت نار نوری می شود ☀️
وز محبت دیو حوری می شود
از محبت سنگ روغن می شود 🍀
بی محبت موم آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود 🌼
وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود 🪴
وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سُقم صحت می شود 🌻
وز محبت قهر رحمت می شود
از محبت مرده، زنده می شود 🌹
وز محبت شاه بنده می شود
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
باید دنیا را
کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای
تحویل دهی
خواه با فرزندی خوب،
خواه با باغچه ای سرسبز،
خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی
و اینکه بدانی
حتی اگر فقط یک نفر
با بودن تو ساده تر نفس کشیده است
یعنی تو موفق شده ای! 👌
🔸 از کتاب "عشق سال های وبا"
نوشته گابریل گارسیا مارکز
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
▪️ آخرین مناجات سیدالشهدا (ع)
هنگامی که حضرت سیدالشهدا (ع) با بدن غرق به خون از پشت اسب به زمین افتادند، این چنین با خدای خویش مناجات می کردند:
"در برابر قضای تو صبر می کنم،
ای پروردگار من!
معبودی جز تو نیست، ای پناه بی پناهان!
ای خدایی که ابدی و دائمی هستی
و مردگان را زنده می کنی،
ای آگاه و شاهد و ناظر بر تمام کردار و افعال مخلوقات!
تو خود میان من و این گروه حکم کن
که تو بهترین حکم کنندگانی." 🙏🖤🥀
🤍 السلام علیک یا اباعبدالله 🖤
#محرم
#امام_حسین
#عاشورا
🕯@avayeqoqnus🕯
.
صبح، سرمست از شراب روشنی است
صبح، لبخند گل بوییدنی است 🍀
در گلستان بهار عاشقی
رویش خورشید زیبا دیدنی است 🌻
صبح بخیر و شادی رفقا 🙏🌹
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
الهی ادای شکر ترا هیچ زبان نیست
و دریای فضل ترا هیچ کران نیست
و سر حقیقت تو بر هیچکس عیان نیست،
هدایت کن بر من رَهی
که بهتر از آن نیست. 🌱
آمین 🙏🌸
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
✨ @avayeqoqnus ✨
📚 کفش نارنجی 🧡
پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود،
قیمتها را میخواند و با پولی که جمع کرده بود مقایسه میکرد تا چشمش به آن کفش نارنجی که یک گل بزرگ نارنجی هم روی آن بود، افتاد....
بعد از آن دیگر کفشها را نگاه نکرد ، قیمتش کمی از پولی که او داشت بیشتر بود.
آن شب به پدرش گفت که می خواهد کفش بخرد و مقداری پول کم دارد...
بعد از شام پدرش پول به او داد و گفت: فردا برو بخر.
تا صبح خواب کفش نارنجی را دید که با یک دامن نارنجی پوشیده بود و می رقصید و زیباترین دختر دنیا شده بود.
فردا بعد از مدرسه با مادرش به مغازه کفش فروشی رفت، مادر تا کفش نارنجی را دید اخمهایش را درهم کشید و گفت : دخترم تو دیگه بزرگ شده ای برای تو زشته،
و با اجبار برایش یک جفت کفش قهوه ای خرید.
شش سال بعد وقتی که هجده سالش بود
با نامزدش به خرید رفته بودند، کفش نارنجی زیبایی با پاشنه بلند پشت ویترین یک مغازه بود ، دلش برای کفشها پر کشید؛
به نامزدش گفت:چه کفش قشنگی! اینو بخریم؟ نامزدش خنده ای کرد و گفت:
خیلی رنگش جلفه ، برای یه خانم متاهل زشته.
فقط لبهای شیرین خندیدند.
دو سال بعد پسرش به دنیا آمد...
بیست و هفت سال به سرعت گذشت ، دیگر زمانه عوض شده بود و پوشیدن کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت.
یک روز که با شوهرش در حال قدم زدن بودند ، برای هزارمین بار ، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه ، دلش را برد. به شوهرش گفت:
بریم این کفش نارنجی رو بپوشم ببینم تو پام چه جوریه.
شوهرش اخمی کرد و گفت: با این کفش روت میشه بری خونه مادرزن پسرمون!!! این بار حتی لبهای شيرين هم نتوانستند بخندند !!!
بیست سال دیگر هم گذشت،
در تمام جشن تولدهای نوه اش که دختری زیبا، شبیه به خودش بود، علاوه بر کادو یک کفش نارنجی هم می خرید.
این را تمام فامیل می دانستند و هر کس علتش را می پرسید او می خندید و می گفت:کفش نارنجی شانس میاره.
آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوه اش، در میان کادوها، یک کفش نارنجی دیگر هم بود...
پسرش در حالیکه کفشها را جلوی پای شیرین گذاشت، گفت:مامان برات کفش نارنجی خریدم که شانس میاره....
بالاخره در سن هفتاد سالگی, کفش نارنجی پوشید.
دلش می خواست بخندد اما گریه امانش نمی داد.
در یک آن به سن دوازده سالگی برگشت، پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاد و پنجاه و هشت سال جوان شد...
نوه اش او را بوسید و گفت:مامان بزرگ چقدر به پات میاد.
آن شب خواب دید که جوان شده کفشهای نارنجی اش را پوشیده و در عروسی نوه اش می رقصد.
وقتی از خواب بیدار شد و کفشهای نارنجی را روی میز کنار تخت دید با خودش گفت:امروز برای خودم یک دامن نارنجی می خرم ... 🌸
همین امروز کفشهاى نارنجى زندگیتان
را بخرید.
تاهفتاد سالگى صبر نکنید ،
این زندگى مال شماست !!!
#داستان
✨ @avayeqoqnus ✨
.
دور کنید مرا از آن عقلی که
گریستن نمی داند
و آن فلسفه ای که
خندیدن نمی شناسد
و آن غروری که
در برابر کودکان سر خم نمی کند...
#جبران_خلیل_جبران
✨ @avayeqoqnus ✨
.
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک 🥀
#نظامی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی میشود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت میخورد چندین مخور غم
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🌻 قطره عسلی بر زمین افتاد،
مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود،
پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید…
🌻 باز عزم رفتن کرد،
اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد
تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد…
🌻 مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد… اما (افسوس) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک شده و داخل عسل به هم چسبیده بودند و توانایی حرکت نداشت…
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد …
🌻 بنجامین فرانکلین میگوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود … 👌
این است حکایت دنیای ما 🌿
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨