eitaa logo
آوای ققنوس
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
546 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📕 دعا به سبک یک پیرمرد بیمار! دختری از کشیش می خواهد به منزلشان بیاید و به همراه پدرش به دعا بپردازد. وقتی کشیش وارد می شود، می بیند که پیرمردی روی تخت دراز کشیده و یک صندلی خالی نیز کنار تخت وی قرار دارد. پیرمرد با دیدن کشیش گفت: شما چه کسی هستید و اینجا چه می کنید؟ کشیش خودش را معرفی کرد و گفت: من در اینجا یک صندلی خالی می بینم، گمان کردم منتظر آمدن من هستید. پیرمرد گفت: بله... صندلی... خواهش می کنم. لطفا در را ببندید. کشیش با تامل و در حالی که کمی گیج شده بود در را بست. پیرمرد گفت: مطلبی را که می خواهم به شما بگویم هرگز قبلا به کسی حتی به دخترم هم نگفته ام. راستش من در تمام زندگیم اهل عبادت و دعا نبودم، تا اینکه 4 سال پیش بهترین دوستم به دیدنم آمد. وی به من گفت: فکر می کنم دعا یک مکالمه ساده با خداوند است. روی یک صندلی بنشین و یک صندلی خالی هم رو به رویت قرار بده. با اعتماد فرض کن که خداوند همانند یک شخص بر صندلی نشسته است. این مسئله خیالی نیست، او وعده داده که "من همیشه با شما هستم." سپس با او صحبت و درددل کن درست به طریقی که هم اکنون با من صحبت می کنی. من هم چند بار این کار را انجام دادم و آن قدر برایم جالب بود که هر روز چند ساعت این کار را انجام می دهم. کشیش عمیقا تحت تاثیر داستان پیرمرد قرار گرفت و از او خواهش کرد تا به صحبتهایش ادامه دهد. پس از آن با همدیگر به دعا پرداختند و بعد کشیش به خانه اش بازگشت. دو شب بعد، دختر به کشیش تلفن زد و خبر مرگ پدرش را اطلاع داد. کشیش پس از عرض تسلیت پرسید: آیا او در آرامش مرد؟ دختر جواب داد: بله. وقتی من می‌خواستم ساعت دو از خانه بیرون بروم، پدرم مرا صدا زد تا پیشش بروم. دست مرا در دست گرفت و بوسید. وقتی نیم ساعت بعد از فروشگاه برگشتم، متوجه شدم که او مرده است. اما چیز عجیبی در مورد مرگ پدرم وجود دارد. معلوم بود که او قبل از مرگش خم شده بود و سرش را روی صندلی کنار تختش گذاشته بود. شما چه فکر می کنید؟ کشیش در حالی که اشکهایش را پاک می کرد گفت: ای کاش ما هم می توانستیم مثل او از این دنیا برویم. 👌🥀 @avayeqoqnus
ای باد! حدیثِ من نهانش می‌گو سِرّ دل من به صد زبانش می‌گو می‌گو نه بِدان‌سان که ملالش گیرد می‌گو سخنی و در میانش می‌گو 🌹 @avayeqoqnus✨  
منتظر کسی باش که حتی اگر در ساده ترین لباس بودی حاضر باشد تو را به همه دنیا نشان دهد و بگوید: این دنیای من است. 💫 ❤️ 🔻 منسوب به زنده یاد حسین پناهی ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ضرب المثل های ملل: 🔸 ضرب المثل چینی : هنگامیکه خشم حرف می زند عقل چهرۀ خود را می‌پوشاند 🔸 ضرب المثل هلندی: زنبوري که نيش ندارد ، عسل نمي سازد. 🔸 ضرب المثل روسی: با مردم مشورت کن ، ولي خودت تصميم بگير. @avayeqoqnus
🌸 تو از کدام گم شدن حوالی من آمدی 🕊 همین که لب‌به‌لب شدی به خالی من آمدی 🌸 غبار عشق برلبت رسیده ای به انزوا 🕊 دمی سکوت کن غزل کمی‌بخواب بی صدا 🌸 تو خسته ای نگاه کن چقدر زخم خورده ای 🕊 و اتفاق بود اگر هنوز هم نمرده ای 🌸 نشسته‌ام کنار تو نترس خوب می‌شوی 🕊 دوباره ماه قصه ها پس از غروب می‌شوی 🌸 به خود که آمدی بگو بگو تمام درد را 🕊 بخوان که می‌شناسم این صدای دوره گرد را 🌸 من از مسیر دیگری به حس تو رسیده‌ام 🕊 هزار و یک شب تو را هزار بار دیده‌ام 🌸 کسی تو را ندیده در سوال چشم های تو 🕊 نگو که اشک می‌شود وبال اشک های تو 🌸 نترس عمر سادگی به انتها نمی‌رسد 🕊 همیشه راه گم شدن به ناکجا نمی‌رسد @avayeqoqnus
آقا دلمان گرفت کی می‌آیی؟ آن سیصد و سیزده نفر جور نشد؟ الهم عجل لولیک الفرج 🙏💚 یا مهدی ادرکنی 🕊 @avayeqoqnus
. کاش همه ی زنها مردی را داشتند که عاشقشان بود مردی که حرفهایشان را می فهمید ظرافتشان را به جان می خرید و روزانه چند وعده از زیبایی و خاص بودنشان تعریف میکرد و کاش همه‌ی مردها؛ زنی را کنارشان داشتند که عاشقشان بود که به آنها تکیه می کرد و قبولشان می داشت آن وقت جهانمان پر می‌شد از زنانی که پیر نمی شدند، مردانی که سیگار نمی کشیدند و کودکانی که انسانهای سالمی می شدند. کاش... 🥀🕊 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا خدا هست به مخلوق دمی تکیه نکن که خدا کوه ثبات است و بشر عین نیاز صبح زیباتون بخیر رفقا 🌞🌹 پشتتون گرم به خدای مهربان 🪴@avayeqoqnus
خدایا؛ تو برای من همه کسی منو به حال من رها نکن الا بذکرالله تطمئن القلوب آمین 🌸 🙏 🌸 ☀️@avayeqoqnus☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📚 گر نگهدار من آن است که من می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد 🖇 معنی و کاربرد: 🔸 این ضرب المثل نشانه توکل به خدا و اعتماد به او در شرایط سخت است. 🔹 در زمانی که اتفاقی عجیب و ناگواری می افتد اما آسیبی به شخصی نمی رسد معمولا از این ضرب المثل استفاده می‌کنند. 🖇 داستان: این ضرب المثل حکایت جالبی دارد که از دل یک نبرد تاریخی بیرون آمده است. آغامحمدخان قاجار در سال 1173 شمسی فرمان داد تا لشکر ایران به طرف قره باغ حرکت و قلعه «شوشی» را تسخیر کنند. قلعه شوشی به «شیشه» هم معروف بود و مرکز حکومت قره باغ در آن قرار داشت. «ابراهیم خلیل خان» رئیس ایل «جوانشیر» و حاکم قلعه شوشی، حاضر به اطاعت از دولت قاجار نبود و در نتیجه آغامحمدخان فرمان داد تا قلعه شوشی را محاصره کنند. اما پیش از حمله به قلعه، برای آن که از خونریزی و کشتار جلوگیری شود، این بیت شعر را برای ابراهیم خلیل خان حاکم قلعه فرستاد: ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد تو ابلهانه گریزی به آبگینه حصار آبگینه در این بیت به معنای شیشه و آیینه به کار رفته و منظور از «آبگینه حصار» همان قلعه شیشه است. ابراهیم خلیل خان که به هیچ وجه نمی خواست تسلیم دولت آغامحمدخان شود، بیتی را که منسوب به «ملا پناه واقف» است، در پاسخ به آغامحمدخان فرستاد: گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد منظور ابراهیم خلیل خان از شیشه همان قلعه شیشه یا شوشی است و «سنگ» هم اشاره به بیت آغامحمدخان و پرتاب سنگ با استفاده از منجنیق دارد. از آن موقع بود که این بیت به ضرب المثل تبدیل شد و به زبان مردم راه یافت. ✨@avayeqoqnus
گر نگهدار من آن است که من می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد ❤️ @avayeqoqnus
هرچه کنم نمی شود تا بروی تو از دلم از تو فرار می کنم باز تویی مقابلم @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌷🌷🌿 گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پرده‌ی مطربم از دست برون خواهد برد آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم منم آن شاعرِ ساحر که به افسون سخن از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر می‌بارم دیده‌ی بخت به افسانه‌ی او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم؟ چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟ دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا بجز از خاکِ درش با که بود بازارم؟ 🔻 غزل ۳۲۴ از دیوان حافظ @avayeqoqnus
دیوان صوتی حافظ 324 با صدای خانم مدرس زاده.mp3
2.05M
. ⚜ دیوان حافظ را درست بخوانیم 🖇 خوانش غزل ۳۲۴ دیوان حافظ 🎙 با صدای خانم فریبا مدرس زاده @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگی میگفت: "عجب دنیایی است؛ در کله پزی ها هم زبان از مغز گرانتر است درست مثل جامعه که چرب زبانها از عاقلان ارزشمندترند." @avayeqoqnus
پروردگارا؛ بر دلم آرامشی فرو ریز که هر چیزی که مرا رنج می‌دهد را نادیده بگیرم. آمین🙏🧡 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظه‌ها می‌گذرند گرم باشیم پر از فکر و امید عشق باشیم و سراسر خورشید... صبح بخیر 🌞 🍀 لحظه‌هاتون توام با امید و آرامش باشه رفقا 🙏 🌹 ✨@avayeqoqnus
خدایا؛ حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد 🧡 @avayeqoqnus
. 📗 سلامی که بوی نفت می‌داد! یکی از بزرگان می‌گفت: یک گاریچی در محلمان بود که نفت می‌برد و به او عمو نفتی می‌گفتند. یک روز مرا دید و گفت : سلام ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید ؟ گفتم : بله! گفت : فهمیدم ، چون سلام هایت تغییر کرده است ! من تعجب کردم ، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می‌شود دیگر سلام علیک او تغییر می‌کند… از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می‌داده. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاق بدهد. سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم و خیال می‌کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کرده‌ام ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم. حواسمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خنده از لطفت حکایت می‌کند ناله از قهرت شکایت می‌کند این دو پیغامِ مخالف در جهان از یکی دلبر روایت می‌کند @avayeqoqnus
از دردهای کوچک است که آدم ها می نالند ضربه اگر سهمگین باشد درد اگر بزرگ باشد آدم خودش لال می شود...! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا