🌿🌼🌿
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگی ست، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکـن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شــاهکار خلقتی، تحـقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست، تقـدیر را باور نکـن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزادِ آزاد آفرید
پرواز کـن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
✍ مهدی ایثاری نیا (جوینی)
✨ @avayeqoqnus ✨
الهی! من نه آنم که ز فیض نگهت
چشم بپوشم؛
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی ...
در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی ...
پشت دیوار نشینم، چو گدا بر سر راهی...
کس به غیر از تو نخواهم، چه بخواهی
چه نخواهی ...
باز کن در، که جز این خانه مرا نیست
پناهی... 🙏💚
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی اصلا پیچیده نیست،
خودت را از محدودیت ها رها کن!
شادی را در آغوش بگیر
و بگذر از تمام نشدنها...
غصه، هیچ گاه چیزی را حل نخواهد کرد...
صبح جمعهتون شاد و زیبا 🌞🤍🌸
✨@avayeqoqnus✨
🌺 هر آن کس عاشق است از جان نترسد
🤍 یقین از بند و از زندان نترسد
🌺 دل عاشق بوَد گرگ گرسنه
🤍 که گرگ از هِیهِی چوپان نترسد
#باباطاهر
✨@avayeqoqnus✨
.
📕 داستان ضرب المثل "جواب ابلهان
خاموشی است"
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . یک روستایی که سوار خری بود آنجا رسید.
از خرش فرود آمد و خر خود را پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود رو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند.
روستایی آن سخن نشنید با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد.
روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد.
شیخ ساکت شد و تظاهر به لال بودن کرد.
روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد.
قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است ………؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته!
قاضی پرسید : با تو سخن گفت …….؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند…….
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت:"جواب ابلهان خاموشی ست"
🔸 بر گرفته از "امثال و حکم" علی اکبر دهخدا
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
ما چندین تلخی کشیده ایم
تا بمنزلت شیرینی رسیدیم
تو لذّت شیرینی چه دانی
چون مشقّت تلخی نکشیده ای ...
🔸 برگرفته از فیه مافیه مولوی
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
چنان که حُسن تو را هیچ کس نمیداند
ز عشق، حال مرا هیچ کس نمیداند 🌹
#صائب_تبریزی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 حکایت آموزندهای از گلستان سعدی:
پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد.
بیچاره در آن حالت نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفتهاند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید چه میگوید؟
یکی از وزرای نیک محضر گفت: "ای خداوند همی گوید: وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ."
ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت.
وزیر دیگر که ضدّ او (ضد وزیر اول) بود گفت: "ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت."
ملک روی از این سخن در هم آورد و گفت: "آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی."
و خردمندان گفتهاند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
♦️ برگرفته از باب اول گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨