eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
597 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 عاقبت تلخ حسادت... روزی و روزگاری درسرزمینی زنى بود بسیار حسود که همسایه اى داشت به نام خواجه سلمان که مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود. زن بر خواجه رشک مى برد و مى کوشید که اندکى از نعمت هاى آن مرد شریف را کم کند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى کارى از پیش نمى برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، که خواجه را مسموم کند: حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد. هنگامى که خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد که خسته و مانده و گرسنه بودند. خواجه را بر آن دو، شفقت آمد. نان وحلوا را بدیشان داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى الحال در جا مردند. خبر به حاکم شهر رسید، و خواجه را دستگیر کرد، هنگامى که از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاکم کسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر کردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز کرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد که آن دو تن، یکى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یکى دو روز مرد. این زن حسود، گور خود را با دست خود کند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش کرد؛ تا زنده بود، پیوسته در عذاب بود و سرانجام جان خود را در راه حسد از دست داد و در جهان دیگر به آتش غضب الهى خواهد سوخت... ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی می‌شود دقایق عمرت را با آدم‌های خوب بگذرانی چرا باید لحظه‌هایت را صرف آدم‌هایی کنی که با دل‌های کوچک‌شان مدام درگیر حسادت‌ها و کینه ورزی‌های بچه گانه اند... یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش می‌کنند؟ عصر آدینه خوبی کنار عزیزان داشته باشید 🌺 ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میخواستم همه‌ کارهایم را بکنم و سرِ فرصت به دنبال او بروم. می‌خواستم اول دنیا را عوض کنم، کتاب‌ هايم را بنویسم، اسم و رَسم به هم بزنم، برنده شوم ، و بعد با دست های پُر به دنبالش بروم. خبر نداشتم که " عشق منتظر آدم‌ها نمی‌ماند" و خط بطلان می‌کشد روی آن‌ها که حسابگر و ترسو و جاه‌ طلب اند! 📗 درخت گلابی ✍ گلی ترقی @avayeqoqnus
داروی درد شوق را با همه علم عاجزم چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم @avayeqoqnus ✨  
🌿🍃♥️🍃🌿 هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بُدیم پرده برانداختی، کار به اتمام رفت ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت مشعله‌ای برفُروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت عارف مجموع را در پس دیوار صبر طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود خام رفت ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت همت سعدی به عشق میل نکردی ولی مِی چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت @avayeqoqnus
روی هیچ کس زیاد حساب نکنید؛ وقتی پا به تاریکی می‌گذارید، حتی سایه خودتان تنهای‌تان می‌گذارد. @avayeqoqnus
دلت را بتکان... اشتباهاتت وقتی افتادند روی زمین، بگذار همانجا بمانند... فقط از لابلای آن‌ها، یک تجربه را بیرون بکش، قاب کن و بزن به دیوار دلت... اشتباه کردن اشتباه نیست، در اشتباه ماندن اشتباه است. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر با هر سقوطی زندگی معنی خود را از دست می داد هرگز هیچ دانه ای به لانه مورچه ای نمی رسید. تا زندگی هست، امید هم هست... صبح بخیر رفقا 🌞 شنبه پربرکتی داشته باشید 🙏🌷 @avayeqoqnus
الهی؛ تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش پس تو توانگری و من درویش... 🌷 یارب ز کرم به حال من رحمت کن ☘ بر این دل ناتوان من رحمت کن 🌷 در سینه‌ی دردمند من راحت نه ☘ بر دیده‌ی اشکبار من رحمت کن @avayeqoqnus
به کسی ندارم الفت ز جهانیان مگر تو اگرم تو هم برانی، سرِ بی‌کسی سلامت... ✍ رضایی کاشی ✨@avayeqoqnus