eitaa logo
آوای ققنوس
7.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
693 ویدیو
31 فایل
حال خوب با شعر و ادبیات 🌺 ⛔️ لطفا پست‌ها رو برای تولید محتوا کپی نکنید. راضی نیستم ⛔️ ادمین: @m_ava_82 تبلیغات مجموعه آفتاب 👇 https://eitaa.com/M_TABLIGHAT_AFTAB تبلیغات آوای ققنوس👇 https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 امانتی نویسنده: سودابه فرضی‌پور 📌 این داستان کوتاه در چند قسمت تقدیم حضورتان می‌شود اگر بخواهم اسم آن دست‌نوشته‌ای را که از مادربزرگم به جا ماند بگذارم «وصیت‌نامه»، احتمالا ذهن شما را کج کرده‌ام به یک باغ، چند خانه و مغازه توی یکی از پاساژهای شهر و یک صندوقچه پر از طلا... نه! مادربزرگ من از آن زن‌های مسنِ حساب‌کتابی و جمع‌کن نبود. وقتی‌که برای همیشه رفت، چند دست لباس به جا گذاشت، یک جفت گوشواره، یک حلقه انگشتر و یک کمد چوبی پر از ظرف‌های رویایی قدیمی که خودش وقتی زنده بود از بین آن‌ همه چینی گل‌سرخی و سوپ‌خوری و شمعدان، چند فنجان لنگه‌به‌لنگه را دوست داشت که سالیان سال پیش از توی قوطی‌های چای درآورده بود. مادربزرگم وصیت‌نامه‌اش را با خطی دقیق نوشته بود. «دقیق» که می‌گویم منظورم واقعا دقیق ا‌ست. تشدیدها را به‌جا گذاشته و بعضی از کلمات را با رعایت فتحه و کسره نوشته بود. شاید خیال کرده بود آن دنیا قرار ا‌ست با روح معلم نهضت سوادآموزی‌اش رخ‌به‌رخ شود و باید این‌جا در هر‌چه می‌نویسد کاری کند که مدیونش نماند! مادربزرگم در همان وصیت‌واره، لباس‌هایش را بخشیده بود به یک «بنده‌ی خدا»یی که خودش می‌شناخت و آدرسش را ته کاغذ نوشته بود؛ انگشتر و گوشواره را کادوی سر عقد دو تا از نوه‌ها تعیین کرده و گفته بود که از ظرف‌ها، هر کسی، هر چیزی می‌خواهد یادگاری بردارد. بعد سفارش کرده بود جعبه‌ی زیر کولر پشت‌بام را هر چند وقت یک‌بار تمیز کنیم و تویش پنبه و پارچه پهن کنیم، چون همیشه‌ی خدا گربه‌ای بود که بخواهد بیاید درست بالای سر ما بزاید و تأکید کرده بود نذر سمنوی هر ساله‌اش را سرِ وقت بپزیم. توی پرانتز نوشته بود: «اون دنیا هم از دست من در امون نیستید!» ادامه دارد... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀 یک چند به کودکی به استاد شدیم 🍁 یک چند به استادی خود شاد شدیم 🍀 پایان سخن شنو که ما را چه رسید 🍁 از خاک در آمدیم و بر باد شدیم 🔻 منتسب به چند شاعر از جمله @avayeqoqnus
رحم آوردن بر بدان ستم است بر نیکان، عفو کردن از ظالمان جور است بر درویشان. خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی به دولت تو گُنه می‌کند به اَنبازی   🔻 برگرفته از باب هشتم گلستان @avayeqoqnus
‌به قول سروش صحت: عجله نکن... هیچ‌جا خبری نیست. وقتی عجله می‌کنی، فقط کمی زودتر به جایی که در آن خبری نیست، می‌رسی... 📚 از کتاب تاکسی سواری ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 امانتی وقت خواندن این جمله همه می‌توانستیم مادربزرگ را تصور کنیم که شرم‌زده، در‌ حالی‌که گونه‌های گِردَش گل انداخته‌اند و چانه‌ کوچکش برجسته‌تر شده،می‌خندد. اما آن‌چه وصیت‌نامه‌ی مادربزرگم را متفاوت کرده بود، بند آخرش بود؛ گفته بود علیِ ملاحت خانم را پیدا کنیم و امانتی‌اش را به او برسانیم. ما همه به‌هم نگاه کردیم. علی را همه می‌شناختیم. همبازی دوران کودکی ما بود. پسربچه‌ی مو مشکی، سربه‌زیر و مؤدبی که موقع فوتبال بازی‌کردن، وقتی رهگذری می‌خوا‌ست درست از وسط زمین فوتبال بگذرد که در‌ واقع همان وسط کوچه بود، اولین کسی بود که توپ را بغل می‌زد و با آرامش صبر می‌کرد تا پیرزن، پیرمرد یا زن جوان با کالسکه‌ی بچه بگذرد. علی سال‌ها پیش از محله‌ی ما رفته بود و هیچ‌کس خبر نداشت ماجرای امانتی علیِ ملاحت خانم پیش مادربزرگ، چیست؟ مادربزرگم توی برگه‌ی جداگانه‌ای تعریف کرده بود: سال‌ها پیش، در ظهر گرم یک روز مردادی، وقتی ناهار را خورده بودیم و داشتیم چُرت بعدازظهر را می‌زدیم، کسی در زد. من تند و سریع، برای این‌که آقاجانتان بدخواب نشود، چادررنگی‌ام را از روی چوب‌لباسی برداشتم، دمپایی‌های داغ از آفتاب را پوشیدم و رفتم در را باز کردم. علی بود؛ پسرِ ملاحت خانم و آقا میرزا، همسایه‌ی سر کوچه و سرخی لپ‌هایش نشان می‌داد از سر تا ته کوچه را دویده بود. قبل از این‌که چیزی بگویم، گفت‌: «دارن آزاد می‌شن.» و بعد گفت‌: «سلام!» ✍ سودابه فرضی‌پور ادامه دارد... @avayeqoqnus
بی‌گمان بُرده‌ای از ياد، آن عهد که مرا با تو سر و کاری بود... 🍂 @avayeqoqnus
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلی یا دلبری یا جانی یا جانان نمی‌دانم... 🔸 دکلمه ای زیبا تقدیم به شما مهربانان 🌹 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای اینکه یک زخم خوب شود دیگر به آن دست نزنید... گذشته تمام شده... صبح شنبه بخیر و نیکی رفقا 🪴 هفته‌ای پربار پیش رو داشته باشید 🌺 ✨ @avayeqoqnus