🪴🌼
اجازه دهيد اين شعار هميشه
مقابل روی شما باشد،
اجازه دهيد آنقدر عميق وارد وجودتان شود كه حتي به هنگام خواب هم به ياد داشته باشيد كه: “اين نيز بگذرد”…
#اوشو
✨ @avayeqoqnus ✨
.
خدایا؛
امشب از تو
صبر می خواهم.
به ما بیاموز
در هر شرایطی بدانیم
تو از همه مهربان تری؛
و هرآنچه برایمان رقم می خورد
جز خیر و مصلحتمان نیست.
آمین 🙏🌸
#خدا
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍁🍃
بابام تکیه دار امام حسین بود...
دیالوگ ماندگار زنده یاد خسرو شکیبایی
در فیلم دستهای خالی
🤍 صلی الله علیک یا اباعبدالله 🤍
#خسرو_شکیبایی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
سلام صبح شده،
شیشه مه گرفته زندگیت رو
پاک نمی کنی؟
منظره قشنگی در انتظارته...
صبح زیباتون پر از لبخند و امید رفقا 🌞🌻
☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
امیدی هست چون خدایی هست...
بسپر به خودش رفیق 🌷🌿
#خدا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 حکایت شرط بندی ملانصرالدین !!
در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.
دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.
دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود.
گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده.
دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم.
دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمی آید.
دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده، چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند!
ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!!
#حکایت
#ملانصرالدین
✨ @avayeqoqnus ✨
🍁
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسشِ بی زیرایی 🧡
#قیصر_امین_پور
✨ @avayeqoqnus ✨
.
با تو خوشبخت ترین
آدمِ این قافله ام ❤️
گم نشو ، دور نشو ،
بی تو جهانم خالیست
بی تو دنیایِ من از درد ،
به هم می پیچد
بی تو سهم من از این حادثه ،
بی اقبالیست 🕊
#نرگس_صرافیان_طوفان
#عاشقانه
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
کمی قهوه بنوشید.
یک کتاب خوب بخوانید.
به یک موسیقی فوق العاده گوش دهید.
و دقایقی به هیچ چیز فکر نکنید؛
شاید معنی زندگی همین باشد. 🍁🍂
✨ @avayeqoqnus ✨
.
این که دعوی می کند که
"من دوستم" و نیست
پرخطر است.
🔸 برگرفته از "مقالات شمس تبریزی"
#حکمت
✨ @avayeqoqnus ✨
🪴🌹🪴
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتیشکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
دهروزه مِهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقهی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا
ای صاحب کرامت شکرانهی سلامت
روزی تَفَقُّدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخوَش که صوفی امُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینهی سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا
خوبان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقهی مِیْآلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
🔸 غزل شماره ۵ از دیوان حافظ
#حافظ
✨ @avayeqoqnus ✨
دیوان صوتی حافظ 5 با صدای خانم مدرس زاده.mp3
4.11M
.
✨ دیوان حافظ را درست بخوانیم
🔸 خوانش غزل ۵ از دیوان حافظ
🔹 با صدای خانم فریبا مدرس زاده
#حافظ
#خوانش_غزل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
زندگی خیلی هم پیچیده نیست …
دلتو بتکون.
از هر چی خشم و نفرت و کینه خالیش کن.
وقتی که خالی شد،
میتونی پرش کنی از مهربونی،
از عشق خدا💖
بعد هر کی سر راهت قرار گرفت
یه شاخه مهربونی از تو دلت
بهش هدیه کن… 🌿
یه دلگرمی …
یه حرف شیرین …
یه کلام امید دهنده … 🌱
خوبی کن بی منت، بی چشمداشت
خوبی کن بخاطر دل خودت؛
به این فکر کن که هر روز
چه دلـهایی میتونه با خوبیِ تو خوب بشه …
به اینجا که رسیدی، تازه زندگی رو زندگی کردی. 👌🌹
#دلنوشته
#حس_خوب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
امروز به خودمون یادآوری کنیم که
"پشت تاریکی ابرا نور خورشید نشسته."
و امیدی هست، چون خدایی هست 🌼
صبح تون زیبا و پرامید رفقا 🌞🪴
✨ @avayeqoqnus ✨
.
خدایا؛
رزق و روزی ما را از جایی فراهم کن
که لقمه هایمان مجبورمان نکنند
چشم بر روی حقیقت ببندیم.
آمین 🙏🌸
#خدا
#مناجات
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📚 ضرب المثل "ماست ها را کیسه کردند"
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 کنایه از ترسیدن و تسلیم شدن در برابر کسی است.
🔹 یعنی حساب کار دستش آمد و دیگر اشتباهاتش را تکرار نمی کند.
🔸 معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی کار اشتباه یا خلافی می کرده اما بالاخره از روی ترس یا به هر دلیلی تسلیم می شود و دیگر آن کار را تکرار نمی کند.
🖇 داستان ماست مُختارالسلطنه:
میگویند ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحی اصفهان بود و زیر نظر ظلالسلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه میکرد.
مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسبالامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.
در آن زمان هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری وجود نداشت.
حکام وقت با اختیارات تام، بر امور و شئون قلمرو حکومتی، از جمله امر خوار و بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامل داشتند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات میکردند.
گدایان و بیکارهها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر، ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمیداشتند و به اصطلاح ناخونک میزدند.
مختارالسطنه برای جلوگیری از این بینظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچهها و خیابانهای تهران میخکوب کردند و بدین وسیله مردم از شر گدایان و بیکارهها خلاص شدند.
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده و طبقات پایین از این ماده غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق و خورشِ نان آنهاست محروم شدهاند.
مختارالسلطنه اوامری صادر کرد و ماستفروشان را از گرانفروشی برحذر داشت.
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با لباس مبدل به یکی از دکانهای لبنیاتفروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: «چه جور ماستی میخواهی؟»
مختارالسلطنه گفت: «مگر چند جور ماست داریم؟»
ماست فروش جواب داد: «معلوم میشود تازه به تهران آمدهای و نمیدانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید.
ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان ماستی است که از شیر میگیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان میخواست به مشتری میفروختیم.
الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید میتوانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف میکند میفروشم!
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مصوبه مختارالسلطنه میفروشیم به این جهت ما لبنیاتفروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب دادهایم! حالا از کدام ماست میخواهی؟ این یا آن؟!»
مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به ماموران حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند.
سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو پاچه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند.
بعد از آنکه فرمان اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی خارج شود تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!»
چون سایر لبنیاتفروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه ماستها را داخل کیسه کردند تا آبهایی که داخلش ریخته بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.
از آن تاریخ این ضربالمثل در بین مردم رواج یافت.
#ضرب_المثل
#اصطلاحات_فارسی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
#حکمت
و گفت : عبادت دَه جزء است؛
نُه جزء گريختن از خلق است،
و يک جزء خاموشی.
🔆 برگرفته از "تذکره الاولیاء"
عطار نیشابوری
#عطار
✨ @avayeqoqnus ✨