آوینیسم🌱
یجوری زندگی کنید که خود #اهلبیت بیان خواستگاری! مثل خواستگاری از دختری که قرار بود همسر #روحاللهخ
•
🔰 ماجرای خواب همسر امام بعد از جواب منفی اولیه در #خواستگاری:
بالاخره چند خواب دیدم، خوابهایی متبرک و فهمیدم که این ازدواج مقدر است. آخرین بار خواب دیدم که حضرت رسول (ص)، #امیرالمؤمنین و امام #حسن (ع) در حیاط کوچکی هستند که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند. یعنی من در خواب خانهای را دیدم که درست شبیه خانهای بود که بعدها برای عروسی اجاره کردند. حتی اتاقها همانهایی بودند که در خواب دیده بودم و پردههایی را هم که بعداً برایم خریدند دیده بودم.
به هرحال در خواب دیدم که آن طرف حیاط که اتاق مردها بود، پیامبر (ص) و امام حسن (ع) و امیرالمومنین(ع) نشسته بودند. در این طرف حیاط که اتاق عروس بود، من بودم و پیرزنی با چادری شبیه چادر شب که نقطههای ریزی داشت و به آن چادر لکی میگفتند. پیرزن ریز نقشی بود که من او را نمیشناختم و با من پشت در اتاق نشسته بود. درِ اتاق شیشه داشت و من آن طرف را نگاه می.کردم. از او پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟
پیرزن که کنار من نشسته بود، گفت: آن رو به رویی که عمامه مشکی دارد پیامبر (ص) است. آن مرد هم که مولوی سبز دارد و یک کلاه قرمز که شال بند به آن بسته شده -آن زمان مرسوم بود در نجف هم خدام به سر می گذاشتند- امیرالمؤمنین(ع) است.
این طرف هم جوانی بود که عمامه #مشکی داشت و پیر زن گفت: این هم امام حسن (ع) است.
من گفتم: ای وای، این پیامبر است و این امیرالمؤمنین است! خیلی خوشحال شدم.
پیرزن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
من گفتم: نه، من که از اینها بدم نمی آید. من اینها را دوست دارم.
و اضافه کردم: من همه اینها را دوست دارم. اینها پیامبر من هستند. امام من هستند. آن آقا امام دوم من است. آن آقا امام اول من است.
پیر زن گفت: تو که از اینها بدت می آید!
اینها را گفتم و شنیدم و از #خواب بیدار شدم. ناراحت شدم که چرا زود از خواب بیدار شدهام. صبح برای مادر بزرگ تعریف کردم که من دیشب چنین خوابی دیده ام. مادر بزرگم گفت: مادر، معلوم می شود که این سید #حقیقی است و پیامبر و ائمه از تو #رنجشی پیدا کرده اند.
پ.ن:
علت اصلی مخالفت اولیه همسر امام، عدم تمایل به زندگی در شهر قم بوده است.
🌱 @chadoriya