eitaa logo
آیه
16 دنبال‌کننده
329 عکس
73 ویدیو
1 فایل
مهاجر، نشانه می‌خواهد
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام عشق از پله برقی مترو بالا می آمدم هوا گرم بود. کیفم را با دست گرفته بودم و چادرم را روی سر حمل می کردم و خدا می داند که منظورم از حمل می کردم یعنی عرق می‌ریختم و حمل می کردم. منتی نبود. بهای کرامت خویش را می پرداختم. از میان سر ها و پا ها و دست ها، سری دیدم بدون معجر و با موهای رنگ کرده. آن سر بدنی داشت که پوشش‌اش ناقص بود. لباسش در شأن خودش نبود، شاید صاحب بدن این را نمی دانست. قدم تند کردم تا به صاحب آن سر پیامم را برسانم. نزدیک که شدم دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم: اینطور لباس مناسبتان نیست وقتی در میان دیگران اید. هوس برانگیز نباشیم برایمان بهتر است. و طبق عادت مسیر را ادامه دادم. به سمت دستگاه کارت خوان مترو رفتم که گفت : منم قرمه سبزی خیلی دوس دارم ولی دلیل نمیشه اگه جایی دیدم بخوام. در دلم اول به خلاقیت و سرعتش در جواب دادن احسنت گفتم و بعد به سمتش برگشتم و جواب دادم : شما در حد قرمه سبزی هستید ؟! روال همیشگی سرازیر شد. او می گفت «زندگی بقیه به تو چه» و من صدای سوفسطائی نسبی‌‌گرا ها را می‌شنیدم او می گفت «به تو ربطی نداره» و من نوای بی‌تفاوت شدن «من ها» به «ما» را می شنیدم‌. بعد ها، یاد قرمه سبزی آن روز افتادم و به خود گفتم اصلا شاید مرد هایی که فکر می کنند زن مثل قرمه سبزی خوردنی است، حق دارند... شاید زن ها اینطور یادشان داده اند زن ها مربی های خیلی قَدَری اند، عرصه مربی‌گری شان محل بحث است. https://eitaa.com/aye_mohajer
بسم الله عجله داشتم ، قبل از رسیدن قطار به ایستگاه درخواست اسنپ دادم و دعا کردم مدیون راننده نشوم. راننده سمند زرد درخواستم را پذیرفت. دوان دوان از پله های مترو بالا آمدم و دور میدان، چشم چرخاندم تا سمند زرد را پیدا کنم. سوار که شدم؛ پول خرد نداشتم و نگران بودم راننده هم نداشته باشد. توقف مقابل چراغ قرمز، فرصت خوبی برای حساب و کتاب بود. ۱۰۰ تومانی را از کیفم درآوردم و به سمت جلو بردم. راننده توجهی به بفرماییدم نکرد و من مصرانه بلندتر گفتم بفرمایید، گفت: باشه پیشتون ذهن محدود شده ام تصور کرد، چون پول خرد نبوده قبول نکرده است علت را که جویا شدم؛ آرام گفت: بخاطر حجابتون در صدایش بشارت و انذار را با هم دیدم تقدیر و تکریم کرد و وظیفه امثال من را بیش از پیش خاطر نشان شد. مردم ما حیا‌خواه اند و حجاب را در کنه وجود خود دوست می دارند. آن ها ما را به چشم رسولان حجاب می‌بینند. باشد که به رسالت خویش باقی بمانیم... https://eitaa.com/aye_mohajer
بسم الله داشتم با سرعت از پارک رد می‌شدم. بسته مون دست اسنپ بود. چشمم خورد به یه دختر لباس صورتی که موهاش ریخته بود دورش. می‌ترسیدم دیرم بشه ولی با خودم گفتم اگه قرار باشه وجودم تو چنین موقعیتی اثری داشته باشه خدا اثر می‌ذاره. نیت کردم و سلام گرمی به دختر دادم. جوابمو داد و لبخند آرامش‌بخشی رو صورتش نشست . گفتم شما خیلی خوشگلیا! تشکر کرد و لبخندش عمیق تر شد گفتم حیف نیست هر کسی ببینه؟ خندید همینجوری که می رفتم گفتم حجابتم رعایت کنی بهتر میشه(: رفتم بنر ها رو تحویل گرفتم. تو راهِ برگشت، دیدم شال صورتی رو سرش رو پوشونده. مهربون تر شده بود. مثل وقتی که خنده روی لب هاش عمق می‌گرفت. https://eitaa.com/aye_mohajer
تکمله: حداقل بخاطر حرف اون مرد بازاری که خطاب بهمون گفت: «ما، وقتی شما دو ماه مونده به انتخابات سراغمون‌ میاید، به حسن نیت‌تون شک می‌کنیم» و حداکثر به خاطر تبیین و حلقه میانی و حلقه وصل بودن به سمت جمهوریت، به حول قوه الهی از الان فکری به حال ریاست جمهوری می‌کنیم.