eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
335 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
534 ویدیو
18 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌متن پرسش👇 (نماهنگ منتشر شده در فضای مجازی) فاضل میبدی: یک جا پیدا کنید که امام علی عليه‌السلام در زمان حکومتش دغدغه‌اش مسأله حجاب باشه... اگر شما پیدا کردین من به شما جایزه میدم سر تا سر نهج البلاغه رو بخونیددغدغه امام علی عليه‌السلام عمدتاً روی دو چیز بوده: چرا آدمهای نااهل پستها رو‌گرفتن در زمان گذشته. و چرا بیت المال ضایع شد به دست آدمهایی که از خواص حکومت بودند ... (خلاصه) 📌پاسخ پرسش 🔶️ آقای فاضل میبدی عضو گروهک مجمع محققین و مدرسین و از شاگردان آقای منتظری است.‌ از چنین شخصی انتظار نداریم که عالمانه سخن بگوید و حرف حق بر زبان جاری کند. 🔶️ هر کس نداند این فرد معلوم الحال می‌داند که بی‌حجابی در قرون اخیر در غرب پدید آمده است و در دهه‌ها اخیر کشور ما را نیز تحت تأثیر قرار داده است. او به خوبی می‌داند که در صدر اسلام اصلا معضل بی‌حجابی وجود نداشته تا دغدغه ذهنی و حکومتی حضرت علی السلام باشد. مسلما اگر در زمان ایشان بی‌حجابی تبدیل به یک بحران اجتماعی می‌شد و دشمنان از طریق آن به دنبال براندازی حکومت اسلامی و نابودی اصل دین می‌بودند قطعا با روشهای قضایی و فرهنگی با آن برخورد می‌کردند. مثل این است که کسی بگوید دغدغه ذهنی حضرت علی علیه السلام مبارزه با اعتیاد نبوده است. بله نبوده به دلیل اینکه اصلا در آن زمان مواد مخدر و اعتیاد نبوده است نه اینکه ایشان نسبت به اعتیاد بی‌اهمیت بودند. 🔶️ چنانکه گفته می‌شود در ایام شورشها و اغتشاشات برخی از بازیگران به دلیل رفتارهای ضد خانواده و ضد اجتماع به روانشناس معرفی شدند. آیا فردی که کشف حجاب کند و به نظام خانواده و نظام جامعه آسیب وارد کند از سلامت شخصیتی و روحی برخوردار است؟؟؟ طبیعتا کسانی که شخصیتی ضداجتماعی و ضدخانواده داشته باشند نمی‌توانند از نظر سلامت روان سالم باشند. 🔶️ در پایان این فرد می‌گوید که نمی‌داند حرفی که می‌خواهد بزند درست است یا نه. یک مافیای ضد دین، ضد ارزش، پول پرست، قدرت پرست در بخش از جامعه ما را هدایت می‌کند. چرا این شخص وقتی یقین به چیزی ندارد آن را در جامعه منتشر می‌کند؟؟‌ آیا این کار از نظر شرعی و اخلاقی درست است؟    @ayeha313
چطور بچه‌ها رو به نماز خوندن تشویق کنیم الگوی مناسب باشید 🔸خودتون به عنوان الگوی بچه‌هاتون به نماز اهمیت بدید و نمازتون رو اول وقت بخونید. عادت بدید 🔸بچه‌ها رو از هفت سالگی به نماز خوندن ترغیب کنید و نماز رو به شکل آسگن آموزش بدید. سخت نگیرید 🔸قبل از رسیدن کودک به سن تکلیف، اونو به نماز خوندن مجبور نکنید. اگه فرزندتون برای نماز خواب موند، به جای سرزنش خوندن قضای نماز رو بهش یاد بدید. تشویق کنید 🔸اسباب شوق خوندن نماز رو برای فرزندتون فراهم کنید. از نماز خوندنش جلوی بقیه به عنوان یک امتیاز تعریف کنید. مراقب دوستان باشید 🔸سعی کنید با خانواده‌های مذهبی و دوستان مؤمن رفت‌وآمد داشته باشید. صبور و مهربان باشید 🔸برای نماز صبح حداقل نیم ساعت زودتر بیدار بشید و با فراهم کردن مقدمات، فرزندتون رو با نوازش و محبت بیدار کنید. نماز جماعت شرکت کنید 🔸اگه شرایط شرکت در نماز جماعت مسجد رو ندارید، تو خونه به شکل خانوادگی نماز جماعت بخونید. تذکر بدید 🔸تا می‌تونید غیرمستقیم و با فواصل طولانی تذکر بدید و رد شید. @ayeha313
چرا تو زمستون درد مفاصل زیاد میشه؟ 👆🏼به جز دلایلی که تو تصویر گفته شده باید به پزشک مراجعه کنید؛ اگه 🔸تورم قابل مشاهده‌ای تو مفصلتون دیده میشه؛ خصوصاً اگه نامتقارن باشه. 🔸با راهکارهای خانگی، درد به طور تدریجی در حال زیاد شدنه. 🔸محدودیت حرکات مفصلی دارید. 🔸لنگیدن قابل توجهی موقع راه رفتن دارید. 🔸هرافزایش دما یا قرمزی تو مفصلتون می‌بینید که همراه با تب باشه. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
و این نه گفتن، سرشار از احساس بود. مملوّ از آغاز زندگی کاملاً جدید و مدرن و باز شدن دروازه دنیا به ز
در آن‌جا علی¬الظّاهر همه‌چیز خوب پیش می¬رفت. نه خبری از شهریه دانشگاه بود، نه منّت کارمندهای بخش آموزش و جذب دانشجو، نه مشکل تعیین واحد، تداخل دروس و انتخاب اساتید باقی مانده، نه هیچ‌چیز ناراحت‌کننده و منزجر کننده¬ای که بخواهد پشیمانم کند. امّا ته ته دلم نسبت به اینکه در اسرائیل هستم یک جوری بود، ولی بهش توجّه نمی¬کردم. بزرگ¬ترین دلیلی که باعث می¬شد به ته ته دلم توجّهی نکنم، اختلاف آشکار بین تصوّرات قبلی و مشاهدات فعلی¬ام نسبت به اسرائیل بود؛ چون با چیزی که از آن شنیده بودم از زمین تا آسمان فاصله داشت. اوّلش که تازه به اسرائیل رفته بودیم، انتظار داشتم مثلاً یک تعداد فلسطینی را بیاورند و وسط میدان تل¬آویو دار بزنند! و یا مثلاً وسط خیابان¬هایش سکس و خشونت موج بزند و یا... امّا خبری از این چیزها نبود؛ یعنی من ندیدم، به قول ماهدخت: «یه مشت یهودی و مسیحی داشتن با هم زندگی می¬کردن! مثل همه‌جاهای دیگه.» به‌خاطر همین، فقط گاهی دلم یاد گذشته¬ام می¬کرد که آن هم با تجویز ماهدخت، دیگر شبکه¬های ماهواره¬ای آسیایی نگاه نمی¬کردم که هوایی و دلتنگ نشوم. این‌ها یک طرف... از طرف دیگر، اجازه بدهید کمی از شرایط روحی و رفتاری¬ام در طول شش هفت ماه اوّل بگویم: یک آدمی مثل من؛ یعنی با خصوصیّات خاصّ من، یک دختر عزیز دردانه مسلمان شیعه افغانستانی باهوش و مستعد که تا حدودی هم عرق مذهبی دارد و باباش هم آخوند بوده و در خانواده خوبی زندگی کرده، حالا بماند کجا... بیش‌تر مبهوت چند تا چیز می¬تواند بشود: - لوکس بودن و مجهّز بودن مؤسّسه تحقیقاتی و دانشگاهش به انواع اسباب مورد نیاز یک محقّق به‌صورت شبانه¬روزی و بدون محدودیّت¬های دست‌و‌پا‌گیر! - احترام بیش از حد به دانشجو و محقّقان از طرف اساتید و پرسنل دانشگاه به آن عریضی و طویل! - شرایط خوب اسکان، خوابگاهش و ..... - و از همه مهم‌تر؛ هم خوابگاهی بودن با دختر معرکه¬ای به نام ماهدخت خودمان!! که آن موقع نقش فرشته نجات و یک دوست همه‌چیزتمام بازی می‌کرد! همین چیزها در طول حدّاقل چهار ماه، آره تقریباً چهار ماه کافی بود که کم‌کم سبب بشود تیپ و مدلم را مثل ماهدخت و بقیّه دخترها کنم. طوری که خیلی کسـی نتواند تشخیص بدهد که دختری افغانستانی هستم. خیلی کم به فکر خانواده¬ و بابام بیفتم و سرم گرم درس و جلساتم بشود. رنج و ملالت¬های آن سگ¬دانی را هم فراموش کنم! کمی به خودم فکر کنم، به جوانی‌ام، به اینکه کشورم را دوس دارم، امّا نباید جهان سوّمی ماند. به اینکه هنوز خیلی خوشی‌ها و لذّت¬ها هست که باید تجربه¬اش کنم. خیلی جاهای باحال هست که باید بروم، از آن‌جا سلفی بگیرم و بگذارم پیجم! خیلی شخصیّت¬ها هستند که باید ببینمشان و اگر شد با آن‌ها دوست بشوم یا مرا به شاگردی قبول کنند و... بعداز چهار پنج ماه حتّی یک‌کم رژ می¬کشیدم و گاهی یک خطّ و سایه چشم؛ اگر هم با کسـی قرار پژوهشـی داشتم، بدم نمی¬آمد که کمی جذّاب¬تر و دخترانه¬تر حاضر بشوم. ماه ششم هفتم دیگر تقریباً جا افتاده بودم و اکثر اساتیدمان مرا از بین آن همه دانشجو به اسم و شهرت کاملم می¬شناختند، حتّی مرا به خانه و جلساتشان دعوت و خیلی با احترام و محبّت با من برخورد می¬کردند، حتّی می¬توانستم وقتی می¬خواهم چیزی بخرم یا کمی تنها قدم بزنم، بیرون بروم، کلّ شهر را بگردم و به خوابگاه برگردم. آن چیزی که می¬خواستم بگویم این بود که خیلی داشت همه‌چیز با سرعت اتّفاق می¬افتاد، البتّه به قول ماهدخت: «سرعت هیچ‌چیز ی عوض یا تندتر نشده، این تویی که حسابی مشغول هستی و داری لذّت می¬بری و به شرایطی رسیدی که حقّ مسلّم تو بوده و دروازه دنیا به‌طرف تو از بین میلیون¬ها دختر افغان باز شده! و لذا یا فکر می¬کنی داری خواب می¬بینی یا این که همه‌چیز داره با سرعت اتّفاق میفته!» راست می¬گفت. من متوجّه زمان نبودم. علاوه بر زمان، متوجّه تغییر و تحوّلات پیرامونم هم نبودم. فقط درس، جلسات، کتابخانه آنلاین و آفلاین، آخرین مقالات روز دنیا، تفریح و اروپاگردی و... دور شدن موقّت از احوال و اوضاع جهان و خلاصه یک نوع قرنطینه علمی و تفریحی. در همه آن روزها و در کنار همه آن تحوّلات، دلیل و راهنمای محکم و ثابتی برای پاسخ دادن به همه سؤالات و ابهاماتم داشتم به نام ماهدخت! آن دختر، خیلی در شکل¬گیری شخصیّت جدیدم به من کمک کرد. با اینکه نمرات و ارائه من نسبت به او خیلی بهتر بود، امّا هر دو نفرمان می¬دانستیم که هوش ماهدخت خیلی عالی¬تر از من بود، خیلی زود یاد می¬گرفت، می¬نوشت و همه را قانع می¬کرد. خب در کنار چنین اعجوبه¬ای بودن، جای خیلی از چیزهای داشته و نداشته را پُر می¬کند و اجازه خلاء به ذهن و دل کسی نمی¬دهد.
🌱آیه های زندگی🌱
#رمان_نه #قسمت_بیستم در آن‌جا علی¬الظّاهر همه‌چیز خوب پیش می¬رفت. نه خبری از شهریه دانشگاه بود، نه
خب اجازه بدهید برگردیم از اوّل و سیستم آموزشی، دروس و مطالب پژوهشکده خودمان را برایتان توضیح بدهم. تمام امور مربوط به ثبت نام و خوابگاه در کم‌تر از نصف روز انجام شد. وارد راهرویی شدیم که اسم هر کشوری را بر سر در آن اتاق زده بودند. پاکستان، ارمنستان، ترکیه، عربستان، ایران، افغانستان و... وارد اتاق دفتر هماهنگی و مطالعات مباحث زنان افغانستان شدیم. یک مرد نسبتاً چهل‌‌ساله و دو خانم بین سی تا چهل‌ساله آن‌جا بودند. تا با آن‌ها سلام و احوالپرسی کردیم، فهمیدیم که سه نفرشان افغانستانی و مسلمان هستند. خیلی تعجّب کردم، با خودم گفتم آن‌ها اینجا چه می¬خواهند؟! خیلی مؤدّب، شیک و باسواد به نظر می¬رسیدند با لحن و لهجه غلیظ خودمان، طوری که هر کاری می¬کردند نمی¬توانستند لحن و لهجه را مخفی کنند. با آن‌ها معاشرت کردیم و ما از خودمان گفتیم و آن‌ها هم کمی از خودشان گفتند. آن دو تا خانم خواهر بودند، با این آقا هیچ نسبتی نداشتند و فقط همکار بودند، رابطه¬ای خیلی رسمی و همکاری معمولی. برنامه کلاس¬ها و ساعات مطالعات را گرفتیم. از صبح تا عصر برنامه داشتیم، دو کلاس عمومی و یک کلاس اختصاصی داشتیم، بقیّه¬اش هم زمان مطالعه بود که به آن «زمان تجمیع داده¬ها و پردازش اطّلاعات» می¬گفتند. بین کلاس¬ها هم اسـتراحـت آزاد بـود و با حفظ نظم کلاس و مطالعه می¬شد به بوفه رفت‌و‌آمد کرد. به هرکسـی یک سیستم با پسورد مشخّص دادند با دامنه اینترنت نامحدود و بیش از چهل کتابخانه آفلاین و آنلاین که دسترسی به آن‌ها از طریق سیستم آن مرکز، مثل دسترسی به لیوان آب خنک یخچال خانه¬مان بود! به همین راحتی. بعداً فهمیدم که این امکان فقط برای ده تا کشور وجود دارد و بقیّه جهان از آن منابع علمی محروم¬اند. و امّا اساتیدمان... بنا به دلایلی نمی¬توانم از اسامی حقیقی اساتید فعّال در حوزه زنان پژوهشکده‌های اسرائیل حرفی بزنم، امّا یک نفرشان با نام مستعار «عایشه» بسیار باسواد، خوش برخورد و سر و زبان¬دار، حدوداً پنجاه ساله و مجرّد، دارای پنجاه مقاله جهانی و اصالتاً اهل اسد آباد افغانستان بود. این شخصیّت بر فکر، اندیشه و اعتماد به نفس من و خیلی از زنان فعّال در این عرصه اثر مثبت داشت. یکی از خصوصیّات جالب او بیش از پانزده ساعت مطالعه روزانه است که واقعاً تحسین برانگیز است. اجازه بدهید اوّلین درسی را که در طول دو جلسه به ما داد و حسابی من و امثال مرا ترغیب و تحریک کرد برایتان بگویم تا دیگر درباره من فکر بد نکنید یا فکر نکنید خیلی آدم سست و شُلی هستم و به راحتی تسلیمشان شدم و خیلی زود خودم را باختم. عایشه در اوّلین کلاس دو جلسه¬ای که داشت، به ما گفت: سلام بر دختران و زنان آینده¬ساز کشورم! اسم مرا می¬دانید. حدوداً 20 سال است که در فرانسه زندگی می¬کنم و هر سال به مدّت شش ماه در اسرائیل تدریس می¬کنم. می¬خواهم امروز برای شما تصویری از زنان کشورم بگویم که تا حالا کسـی اینگونه آن‌ها را به شما معرّفی نکرده است و حتّی بعید می¬دانم کسـی از شما این‌قدر در این موضوع تحقیق کرده باشد. می¬خواهم از زنانی بگویم که چندان قبولشان ندارم، امّا تحسینشان می¬کنم و به نظرم آغاز راه هستند و ادامه و آینده آن زن¬ها باید توسّط شما صد نفر دختر افغان در کشور خودمان و جهان رقم بخورد. بعضی از آن زن¬ها مثل شما صد نفر، شاگردم بودند و حتّی تا حالا هم با هم ارتباط داریم، امّا این‌ها برای من افتخار نیست. هیچ کدامشان نتوانستند کارهایی را که ما از آن‌ها می¬خواستیم به خوبی انجام بدهند و باری را از دوش ما بردارند. خیلی تلاش کردند، امّا کافی نبود. من به شما بیش‌تر امیدوارم تا آن بانوان محترمی که الان هم دارند به اسم آب و خاک من و شما، هر چند با نگاه و سیاست متفاوت، اسم کشور من و شما را در جهان داد می¬کشند و تبدیل به نمایندگان زنان افغان شدند. لطفاً خیلی با دقّت گوش بدهید تا بعد بگویم قرار است که چه‌کار کنیم. فقط این را فعلاً داشته باشید که: «هرکس تاریخش را نداند و نخوانده باشد، قادر به آینده¬سازی نخواهد شد.»
🌱آیه های زندگی🌱
خب اجازه بدهید برگردیم از اوّل و سیستم آموزشی، دروس و مطالب پژوهشکده خودمان را برایتان توضیح بدهم.
کلاس ما همه افغانستانی بودیم. حدود 100 نفر زن و 20 نفر مرد بودیم که آن‌ها هم افغانستانی بودند و بعضـی واحدها را با هم داشتیم. از مناطق مختلف افغانستان، شهرها و روستاهای سراسر افغانستان دور هم جمع بودیم. میگفتند این دوره اوّلش نیست و حتّی شلوغ‌ترین دوره هم نیست. این یعنی حدّاقل چهار پنج دوره تا آن موقع تشکیل شده و اگر بر فرض هر دوره همین تعداد شرکت کننده داشته؛ یعنی چیزی بالغ بر 500 نفر خروجی داشته است. فقط 500 نفر خروجی از دانشجویان یک کشور، فقط هم در همین رشته؛ یعنی رشته مطالعات زنان با رویکرد بومی و استراتژی همان منطقه! اگر فعلاً با بقیّه رشته¬ها کار نداشته باشیم و تعداد رشته¬های مدرن، تجربی و یا انسانی دیگری را هم در نظر نگیریم؛ (که اگر آن‌ها در نظر گرفته بشود، آمار وحشتناکی می¬شود!) یعنی برنامه برایش دارند! یعنی موضوع و دعوا سر «زن» است و هر چه هم دارند خرج می¬کنند و بهترین¬ها را دور هم جمع کرده بودند، فقط برای در دست گرفتن نبض«زن» است! نبض و حیات سیاسی، اعتقادی، بین¬المللی و اجتماعی موجود پیچیده¬ای به نام «زن»! این را در کلام یکی دیگر از اساتیدمان میشد به صراحت شنید. یکی از اساتید ما حدود 70 سال سن داشت؛ خانمی بسیار زیبا و ورزشکار که سالها در انگلستان درس خوانده و به دعوت اسرائیل، چند دوره استاد افتخاری بود. یک نکته بسیار جالب در مورد این شخصیّت این بود که هر سال با ویزای جعلی به مدّت دو هفته به‌صورت ناشناس به افغانستان میرفت و به قبر پدر و اجدادش رسیدگی می¬کرد. این خانم درسی با عنوان «زن کیست؟ زن چیست؟» با رویکرد پدیدارشناسی و شناخت کامل از زن ارائه میداد. در یک قسمت از جزوه‌اش نوشته بود: «زن یعنی همه‌چیز در خلقت! وقتی دعوا، آشتی، قهر و صلح دنیا با من و تو عوض می¬شود؛ وقتی هیچ مذاکره و هیئت دیپلماسی در دنیا نیست که من و تو در آن از مهره¬های اصلی نباشیم؛ وقتی ایمان، کفر، تقوا و ناپاکی دنیا به دست تن، بدن، تدبیر و خواست من و توست؛ وقتی اگر فیلمی از جنس من و تو در آن نباشد کسی به آن نگاه نمی¬کند؛ حتّی اگر کارگردانش فرانسیس فورد کاپولا باشد؛ هیچ نویسنده¬ای قادر نیست داستان و یا متنی بنویسد که من و تو در آن نباشیم، امّا خوب فروش کند و هنرش را به رخ همه بکشد؛ حتّی اگر جان آپدایک و یا آیزاک آسیموفو یا پل استر باشند و هزاران دلیل و شاهد دیگر، این؛ یعنی من و تو همه‌چیز هستیم! نه اینکه با من و تو همه‌چیز کامل می-شود، دقیقاً؛ یعنی همه‌چیز برابر است با زن!» خب وقتی نگاه یک ملّت، کشور، حکومت، رژیم یا حالا هر چیز سیستماتیکی به یک مسأله این‌طوری باشد؛ حتّی اگر آن چیز، چوب خشک باشد، حاضر است برایش هزینه کند، وقت بگذارد، برنامه¬ریزی کند و حتّی دوستی و دشمنی بورزد! حالا چه برسد به اینکه آن چیز گرانبها «زن» باشد. سر کلاس «زن کیست؟ زن چیست؟» خیلی یاد پدرم می‌افتادم. همیشه با مادرم چالش داشت. با اینکه همین اعتقاد را درباره جنس زن داشت، امّا خیلی نمی‌فهمیدیم چه میگوید. فقط یادم است که مادرم راضی به برگزاری کلاس برای خانم¬ها توسّط پدرم نبود. حتّی اگر کلاسها و دوره‌های آن مؤسّسه هیچ اثری نداشت، امّا یک اثر خیلی خاص بر ذهن و فکرم گذاشت. آن هم این بود که چیزی بالاتر از اعتماد به نفس به من داد. چیزی که درباره‌اش کمی خلجان داشتم که آیا واقعاً درست است یا نه. چیزی که این‌قدر نو و تازه به نظر می‌رسید که گاهی اوقات از آن می‌ترسیدم و متوجّه میشدم که دارم کمی در برابرش مقاومت میکنم. با وجود اینکه بارها از زبان پدرم و هم لباسی‌های پدرم شنیده و خوانده بودم، امّا اثر شنیدنش از زبان کشور دشمن پدرم و هم لباسی‌هایش این‌قدر قوی بود که حتّی من دختر ملّای شهرمان را تحت تأثیر قرار داد. با اینکه در خانه‌ای بزرگ شده بودم که احترام و عزّت به جنس خودم را در حدّ اعلا دیده بودم و سفارش پدرم و برادر شهیدم درباره احترام به من و خواهرهایم خیلی در محلّ و فامیلمان مشهور و مشهود بود. چه برسد به کسانی که تا حالا این همه عزّت و احترام را تجربه نکرده بودند؛ دیگر آن‌ها چقدر دیدگاه اساتید آن مؤسّسه برایشان جذّاب و غریب بود. ادامه دارد... @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهربانا❤️🙏 در یکشنبه ۱۶ دی ماه یاریمان کن همديگر را دوست بداريم و چشمی كه زيبایی قسمت كند دستی كه به ياری شتابد زبانی كه ذكر مهر گويد دلی كه تسكين درد گردد را داشته باشیم 🙏 آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🙏 ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏 @ayeha313
امام علی النقی الهادی عليه السلام : العُقوقُ يُعقِبُ القِلَّةَ و يُؤدِّي إلَى الذِّلَّةِ . امام هادى عليه السلام فرمودند : نارضایتی والدين، تهیدستی درپی دارد و موجب خواری و ذلت می گردد....!!! منابع : 👇 کتاب شریف بحارالانوار، ج74، ص84 و ج78، ص369 کتاب شریف مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 15ج، ص19۵ @ayeha313
⁉️ گاهی پیش می‌یاد که: آیا بهتر نیست کمی دیرتر کنیم تا هم از نظر اقتصادی اوضاع بهتری داشته باشیم و هم آمادگی‌های لازم پیدا کنیم تا بتونیم بهتری تشکیل بدیم ✅ اینکه یک نفر بعد از ازدواج زندگیش خوب بشه یا بد، خیلی ربطی به سن نداره؛ حتی سن بالا موقع ازدواج اثر هم داره. 👈 چون طبیعتاً هرچه سن بالاتر بره شخصیتش شکل گرفته و در کنار فرد دیگری سخت می‌تونه خودش روتغییر بده، و دچار مشکلاتی خواهند شد که درنتیجه باید سختی‌های بیشتری بکشند. 🔷اما در سن پایین، افراد راحت تر با همدیگه کنار میان ✔️ علت اصلی مشکلات زندگی در بُعد مسائل دیگری هست؛ مثلاً تصمیمات و که در کاهش توان اقتصادی موثره. یا گاهی در مشکل پیش میاد و دچار شکست اقتصادی می شیم؛ پس اقتصادی ربطی به سن ازدواج نداره. ✨خداوند متعال بارها نموده، رزق بنده خودش رو که ازدواج کنه افزایش می‌ده و او را بی‌نیاز می‌کنه. در مورد توانایی‌های لازم برای ازدواج هم که افراد سوال می‌کنند، می‌گیم مگر چه توانایی هایی نیاز داره برخی افراد زندگی را به قدری سخت می‌گیرن که یه فرایند پیچیده و دشواره. ➖ما یه ی کلی و ساده رو عرض کردیم که ⬅️آقا کنه و خانم . اگر افراد همین مورد👆 رورعایت کنند می‌تونن تا آخر عمر از زندگیشون ببرند. 👈یکسری مسائل زناشویی هم هست که شش ماه، یک سال بعد از ازدواج افراد به همه چیز آگاهی پیدا می‌کنند. واقعا ازدواج این‌قدر پیچیده نیست که یه نفر ۳۰ ساله بشه تا بتونه زندگی مشترک را به دست آورد. موارد بسیاری داشتیم در سنین پایین ازدواج کردند و بهترین هارو دارند. 🔴 علت اصلی طلاق و خانوادگی: 1⃣ یکی به ازدواج و انتخاب همسر است. 2⃣و یکی هم که خیلی از افراد حاضر نیستند که سختی هایی روتحمل کنند و تا کوچکترین مشکل و بحثی پیش می‌یاد می‌خوان که بگیرن. @ayeha313