eitaa logo
«آیه‌جان»
433 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
«آیه‌جان»
✍ نویسنده: گاهی در زندگی به نقطه‌ای می‌رسید که فکر می‌کنید همه‌ی درها به روی شما بسته شده و هیچ محرکی در دنیا نمی‌تواند خوشحالتان کند. دلتان می‌خواهد اتفاقی بیفتد و روزگار شما تغییر کند؛ یا تکیه‌گاهی قوی پیدا کنید که راه‌بندان زندگی را برای شما باز کند. در این میان بهترین راه نجاتی که خداوند پیش پای شما گذاشته و درمان هر درد بی‌درمانی است را در آیه‌ی: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آورده و راه اطمینان و را در دو اصل « و » و «» دانسته. از این دو مسیر شما به خالقی تکیه می‌کنید که قدرت مطلق است و حاکم بر همه‌چیز. با یاد خداوند ترس و دلهره از هر مشکلی در ذهن‌تان، به آرامش تبدیل می‌شود. حتی مرگ. شما، هم با یاد خدا از حساب می‌برید و سعی می‌کنید سنگ‌ریزه‌های سر راهتان را بردارید و هم دلتان به حضور خداوند گرم است و با یاد او شفا می‌گیرید. مثل کودکی که از والدین خود، هم حساب می‌برد و هم احساس امنیت می‌کند. وقتى این آیه نازل شد (ص) فرمود: «مؤمنان کسانی هستند که خدا و رسولش و اهل بیت او را به راستى، نه به دروغ دوست دارند، و مؤمنین را شاهد و غایبشان را دوست دارند و با یاد خداست که یکدیگر را دوست مى‏دارند.» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
✍ نویسنده: آیا تا‌به‌حال احساس نگرانی یا تردید در زندگی‌تان کرده‌اید؟ آیا با همه‌ی چالش‌هایی که با آن‌ها مواجه بوده‌اید، می‌توانید ادعا کنید که به خطر نمی‌افتید؟ مسلما اینطور نیست؛ باید با به خداوند و رحمت بی‌پایانش به استقبال حوادث بروید؛ چون خودش بهترین پشتوانه برای بندگانش است. در آیه‌ی «ۖفَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» که در قسمت آخر آیه‌ی ۶۴ آمده است، خداوند به ما اطمینان می‌دهد که او بهترین نگهبان است و شکی در این نیست. این دعا در از زبان (ع) گفته شده. یعقوب (ع) در مورد ، به‌جای خداوند، به حافظ بودن برادران یوسف اعتماد کرد و به نابینایى و فراق یوسف گرفتار شد؛ ولى در مورد بنیامین به خدا تکیه کرد و بعد از چهل سال هم بینا شد و هم فراق و جدایی پایان یافت. هنگامی که نگرانی‌ها و مشکلات زندگی به ما فشار می‌آورند و همه‌ی درها را بسته می‌بینیم، آیا خدایی که ارحم‌الراحمین است نمی‌تواند درهای رحمت را به روی‌مان باز کند و تصمیمات بهتری برای‌مان بگیرد؟ این آیه یک تلنگر و دلگرمی است به بندگان مؤمنی که با و به خداوند، نقطه اتکای خود را قوی و زورمند می‌بینند. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«به فلان‌جا روندگانِ ناامید» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: به خودش که ندارد ولی رحم و شفقتش بر آدم، بیشتر از هرکسی است قسم، که هربار من در این کره‌ی خاکی شکست، خیلی زود جبران کرد، خیلی‌زود. اوستا به همه‌ی وعده‌هایش عمل کرده نه فقط همین یکی که گفته باشد: "به دل‌های شکسته نزدیک‌ترم". من توی حالت‌هایی شبیه و پلاسیدگی بودم که شب‌های قدر رسید، به آن بالایی گفتم: «یه‌کاری کن برم سرکار» و جور کرد. کاری که بی‌اندازه دوستش داشتم؛ اصل و هدف و محیط و همکاران و همه‌چیزش را. اما خب نشد دیگر، سر جزئیاتی که اصل‌ونسبش می‌رسید به پدرسوخته و اختلاف‌طبقاتی و تبعیض‌های اجتماعی و این قبیل مادیات، از کار محبوبم استعفا دادم. روی تخت، چشم به سقف، زیر پنجره یکی‌دوهفته فقط کردم؛ اشتها صفر، راندمان زیر بیست. سحرها بیدار می‌شدم و می‌دیدم هدفی باقی نمانده، جایی نیست که به قدر کافی در آن احساس مفید بودن کنم و نقشی که در آن بدرخشم؛ پس گریه می‌کردم و بر پهنای باند غصه‌هایم می‌افزودم. دقیقا در همین‌حالت تخت، سقف، پنجره و گریه بودم که کسی از منتهاالیه مغز تاریکم به دست پیش آمد و فرمود: «چرا خودت دست به کار نمی‌شی؟» و رفت و چراغش را نبرد تا همه‌ی گوشه‌وکنار ذهنم را آتش بزند. نشستم و طرحی نوشتم برای یکی از کتابفروشی‌های بزرگ و و و دعای مادر و پدر و مادربزرگ‌ها را ضمیمه‌اش کردم، با مسئول مربوطه قرار گذاشتم و آن موقع که داشتم از در خانه چادر به سر، بیرون می‌رفتم، به‌دلم شد از زیر رد کنم خودم را. بعد گفتم چطور است قرآن را باز هم بکنم و ببینم نظر واقعی چیست؟ ولی گذاشتمش روی میز. ترسیدم خدا موافق نباشد، بردارد «آیه‌های قعر جهنم» و «خداوند به فلان‌جاروندگان را دوست ندارد» و «به‌زودی روز حسرت برای آنان فرا می‌رسد» را ردیف کند و من همین دم در بشکنم. قرآن را دوباره برداشتم و گفتم: «حتی اگر بد بیاید، به‌هرحال من را آفریده و دوتاپیرهن بیشتر پاره کرده و صلاحم را بهتر می‌داند»، پس باز کردم و ابتدای صفحه‌ی سمت راست این آیه‌ها را خواندم؛ «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ...» (آیات 52 تا 56 سوره حجر، صفحه‌ی 265). خدا را نشناخته بودم. یادم رفته بود اگر بی‌عدالتی و ، از آنتن پشت‌بام تا لوله‌های زیرزمینی فاضلاب تک‌تک خانه‌های دنیا را ببلعد، ساحت ملکوتی‌اش اپسیلونی آلوده نمی‌شود. او، یک‌بار دیگر خدایی‌اش را ثابت کرد و معجزه‌ی زنده‌ی آیاتش را؛ نه چون شش ماه است طرحم اجرا می‌شود و بازخوردهای خوب گرفته از آدم‌ها، چون بعد هزاران سال کتابی از رسولی امی باز می‌کنی و چهره در چهره‌ی خدا، جوابش را مثل آب زلال، روشن و گوارا می‌شنوی. نوش جان امیدواران. إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ هنگامى که بر او وارد شدند و سلام کردند; (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم»! قالُوا لاتَوْجَلْ إِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلام عَلِیم گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى دهیم»! قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ گفت: «آیا به من (چنین) بشارت مى دهید با این که پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت مى دهید»؟! قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم; از مأیوسان مباش». قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ گفت: «جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى شود»؟! 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«تو چه می‌دانی...؟!» ✍ نویسنده: ✏️ گرافیک: روزهای بعد از فوت ، بسیار سخت می‌گذشت. حوصله‌ی هیچ‌چیز و هیچکس را نداشتم. کار و و که جای خود، امور روزمره‌ی زندگی را هم کنار گذاشته بودم‌. شب‌ها می‌شدند و روزها می‌کردند؛ و من فقط می‌کشیدم. با این که خودم درون رفته بودم و خوانده بودم و شانه‌های مردانه‌اش را تکان داده بودم، هنوز باور نداشتم. روزهای را سپری می‌کردم. انتظارِ سخت و البته بی‌فرجامی بود. هرچه با خود گفتم، بالاخره درب خانه را باز خواهد کرد و باز خواهد گشت، بی‌فایده بود. نیامد و برنگشت. چهلمین روز هم که گذشت، انکارِ من در حال تبدیل به «جنون» بود. فلج‌کننده و ترسناک... پیامدهای این تازه داشت خودش را نشان می‌داد. بی‌انگیزگی، بی‌حوصلگی و مفرط کوچکترین علائمش بودند. لب، شاید به یک مطلب بامزه، می‌خندید؛ اما هنوز خنده‌اش نمی‌آمد. از همه بدتر این بود که کسی حالم را نمی‌فهمید؛ مگر آن‌که خودش پیش‌تر چنین موقعیتی را تجربه کرده بود. دیگر خبری از آن پسر پر از انگیزه و شور سابق نبود... روز تولدم که رسید، جای خالی‌اش از هر زمان دیگری بیش‌تر احساس می‌شد. دیگر جان به لب شده بودم. پس از هفته‌ها، بار دیگر عازم جلسه‌ی هفتگی‌مان شدم که مطمئن بودم حال و هوایم را عوض خواهد کرد. وقتی رسیدم، استاد مشغول صحبت از حقیقت بر خدای متعال بود. من که نشستم، موضوع را نیمه‌کاره رها کرد و بدون این‌که نگاهم کند یا اشاره‌ای کند که دیگران متوجهم شوند، سرش را پایین انداخت و گفت: « پایدار نیست و درون هر سختی، آسانی و فرج است. لاتدری؟! لَعلَّ اللهَ یُحدِثُ بَعدَ ذلِك أمرا... اسباب آسانی، در دل سختی با انجام وظیفه مهیا می‌شود. بلند شو باباجان! بلند شو وظیفه‌ات را انجام بده...» نفس استاد، کار خودش را کرد... چند هفته از آن شب می‌گذرد. هنوز هم روزگار به و می‌گذرد، اما هر وقت ناامیدی نزدیکم می‌شود تا زمین‌گیرم کند، طنین کلام خدا، با صدای استاد در گوشم می‌پیچد که: «تو نمی‌دانی! شاید خداوند بعد از این، وضع تازه‌ای فراهم کند...» لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا تو چه دانى، شايد خدا از اين پس امرى تازه پديد آورد. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: توکل بر خدایت کن/ کفایت می‌کند حتماً اگر خالص شوی با او/ صدایت می‌کند حتماً در زمان علیه‌السلام شد. آهوانِ دشت، نزد موسی رفتند که ما از تشنگی تلف می‌شویم، از خداوند درخواست کن! موسی «ع» به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را بازگو کرد! خداوند فرمود: «موعد آن نرسیده.» موسی هم برای آهوان جواب رد آورد! تا این‌که یکی از آنها، داوطلب شد که برای صحبت و بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست‌وخیزکنان پایین آمدم بدانید که باران می‌آید وگرنه امیدی نیست!» آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما هنگام بازگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! با خودش گفت: «دوستانم را خوشحال می‌کنم و توکل می‌کنم. تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!» و جست‌وخیزکنان پایین رفت. تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد! موسی علیه‌السلام معترض پروردگار شد. خداوند فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با حرکت کرد و این توکل او بود!» خداوند در آیه‌ی ۹ به این مسئله اشاره کرده و از بندگانش خواسته که در تمام امور زندگی فقط او را وکیل خود بگیرند و فقط بر او کنند. خدایی كه تمام جهان هستی از و در سیطره‌ی اوست؛ چگونه انسان بر او توكل نكند، و كار خويش را به او نسپارد. در حالى‌كه در پهنه‌ی جهان هستى غير از او حاكم و فرمانروا و معبودی نيست. ربوبیّت خداوند نسبت به مشرق و مغرب، دلیل یکتایى او و لزوم توکّل بر او است. «ربّ المشرق والمغرب لا اله الاّ هو فاتّخذه وکیلاً» پس به خدایی که همه‌ی كارها به او ختم می‌شود توکل کن و همه‌ی امورت را به خودش بسپار. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan