eitaa logo
 أین صاحِبُــنا؟!
18.6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
«حضرت مهدی(عج)»: فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِكُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم. ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست. (بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥) خادم المهدی👇 @mahmode110 تبلیغات 👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
 أین صاحِبُــنا؟!
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت چهارم) در حال بیهوشی دیدم همان آقا بالای سرم آمدند و فرمودند: «بلند شو ب
🔺توصیه حضرت ولیعصر ارواحنا فداه به دوری از 🔺 💥شخص محترمی بنام حاج غلام عباس می گوید: تابستان یکی از سالهای ۴٧ یا ۴٨ شمسی بود، به دهی که زادگاهم بود رفته بودم و پیوسته می خواستم که جمال امام زمان علیه السلام را زیارت کنم و برای زیارت آقا، برنامه ای شامل دعا و نماز، اجرا نموده و در آن حال در عشقش گریه می کردم. ✨💫✨ شبی از شبها که کسالتی هم عارضم شده بود و بنا بود ساعت ١٢ شب طبق دستور پزشک دارو بخورم، ساعت ٩/۵ خوابیدم و نیت کردم که ساعت ١٢ بیدار شوم و بیدار هم شدم. چراغ فانوسی که فتیله اش را پایین کشیده بودم تا در موقع حاجت از آن استفاده شود، خاموش بود. به محض اینکه رفتم تا آن را روشن کرده و دوا را بخورم، دیدم سید جلیل القدر و با وقاری که وجودش خانه را روشن کرد، وارد اتاق شدند. به مجرد دیدن آن جمال دل آرا، مشغول فرستادن صلوات شدم. ✨💫✨ سید آمدند تا نزدیک من و من بلندتر صلوات می فرستادم. قیافه آقا به نحوی نورانی بود که من طاقت مشاهده و ایستادن روی پاهای خود را نداشتم. زبانم یارای تکلم نداشت، در این حال آقا رو به من کرد و فرمود: «هنوز اسیر نفست می باشی؟!» من مانند کسی که برق او را گرفته باشد، مثل یخ افسرده شده، خجالت کشیدم. آقا رفت و من مشغول گریه شدم. 📗شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السلام ص147 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  أین صاحِبُــنا؟! ╔═🍃══════════╗ @ayna_sahebona110 ╚══════════🍃═╝
 أین صاحِبُــنا؟!
#تشرف #تشرفات (قسمت چهارم) #امام_زمان در حال بیهوشی دیدم همان آقا بالای سرم آمدند و فرمودند: «بلند
🔺توصیه حضرت ولیعصر ارواحنا فداه به دوری از 🔺 💥شخص محترمی بنام حاج غلام عباس می گوید: تابستان یکی از سالهای ۴٧ یا ۴٨ شمسی بود، به دهی که زادگاهم بود رفته بودم و پیوسته می خواستم که جمال امام زمان علیه السلام را زیارت کنم و برای زیارت آقا، برنامه ای شامل دعا و نماز، اجرا نموده و در آن حال در عشقش گریه می کردم. ✨💫✨ شبی از شبها که کسالتی هم عارضم شده بود و بنا بود ساعت ١٢ شب طبق دستور پزشک دارو بخورم، ساعت ٩/۵ خوابیدم و نیت کردم که ساعت ١٢ بیدار شوم و بیدار هم شدم. چراغ فانوسی که فتیله اش را پایین کشیده بودم تا در موقع حاجت از آن استفاده شود، خاموش بود. به محض اینکه رفتم تا آن را روشن کرده و دوا را بخورم، دیدم سید جلیل القدر و با وقاری که وجودش خانه را روشن کرد، وارد اتاق شدند. به مجرد دیدن آن جمال دل آرا، مشغول فرستادن صلوات شدم. ✨💫✨ سید آمدند تا نزدیک من و من بلندتر صلوات می فرستادم. قیافه آقا به نحوی نورانی بود که من طاقت مشاهده و ایستادن روی پاهای خود را نداشتم. زبانم یارای تکلم نداشت، در این حال آقا رو به من کرد و فرمود: «هنوز اسیر نفست می باشی؟!» من مانند کسی که برق او را گرفته باشد، مثل یخ افسرده شده، خجالت کشیدم. آقا رفت و من مشغول گریه شدم. 📗شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السلام ص147 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة ‌=صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  أین صاحِبُــنا؟! ╔═🍃══════════╗ @ayna_sahebona110 ╚══════════🍃═╝