eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
23.7هزار ویدیو
688 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات شهیدعلی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «بیا مشهد» ‌راوی:فرزاد پاڪ نیا وداریوش بهمن پور زمان بازگشت به تبریز برای عمل جراحی شد.آن ایام یا با عصا یابا صندلی چرخداراین طرف و آن طرف می رفت.رفتم سراغ علی که آماده حرکت شویم.ولی علی مرا به طرفی کشید،حال منقلبی داشت و گفت:فرزاد من خواب دیدم در باغی هستم.انگشترم را درآورده و از آب چشمه وضو میگرفتم.شهید احمد سعادتی را در کنارم دیدم که به من گفت:علی نگذار پایت را قطع کنند.در همین حین متوجه شدم سیدی نورانی آنجاست.سید نزدیک شد وبه من گفت بیا مشهد. در یکی از پنج شنبه ها بیا مشهد من شفایت میدهم.نگذار پایت را قطع کنند.ولی به این شرط که بعد از خوب شدن به جبهه برگردی. بعد گفت:فرزاد به همین خاطر باید برویم مشهد،باید برویم. گفتم آخه با این حالت که نمیشه.من نمیتوانم به تنهایی تو راهمراهی کنم.با اصرار او رفتیم تهران.اتفاقی آقای بهمن پور،یکی از دوستانم که توی جهاد فعالیت می کرد را دیدیم.به ایشان گفتم ما عازم مشهد هستیم.شما هم می آیی؟ قبول کرد وهمراه ما آمد.در حالی که از ماجرا خبر نداشت.بالاخره سه نفری راهی مشهد شدیم.وقتی رسیدیم به طور اتفاقی پنج شنبه بود.اتاق گرفتیم و بعد ازغسل زیارت راهی حرم مطهر شدیم.آن زمان حرم کوچکتر وخلوت تر از حالا بود.وقتی وارد صحن شدیم،قرآن قبل از اذان شروع شد،دیدم حال علی دارد تغییر می کند!فکر کردم دوباره حالت موج گرفتگی و... خواستیم ببریمش گوشه ای ازحرم،اما نگذاشت.گفت:می خواهم بروم وضو بگیرم و وارد حرم شوم.کنار حوض نشستیم ووضو گرفت.وارد حرم شدیم.آهسته آهسته جلو می رفتیم.من و علیرضا هر دوزیر کتف های علی را گرفتیم و نزدیک ضریح میشدیم.نمیدانم چطوری،ولی دیدم جمعیت آرام آرام کنار رفت و راه ما بازشد.در حالی که مردم حواسشان به ما نبود!علی نمی توانست حتی پایش را زمین بگذارد.عصب پا از بین رفته بود.تقریبا رسیده بودیم به نزدیک ضریح که علی یکباره ازخود بیخود شد و فریاد زد یا مهدی. ناگهان ما را کنار زد و با همان مایی که لحظاتی قبل عصبی نداشت،شروع به دویدن کرد.!! وقتی مردم متوجه شفا گرفتن علی شدند،ریختن به سرش و پیراهنش را میکشیدند برای تبرک.یکباره حرم حالت عادی خود را ازدست داد.صدای گریه وصلوات و... خادمین وقتی این صحنه را مشاهده کردند،سریع او را گرفتند و با ما به اتاق خودشان که پنجره اش رو به مسجد گوهرشاد باز میشد بردند.مردم جمع شده بودند.خبر شفا یافتن یک جانباز خیلی سریع پخش شد. جانبازی که با صندلی چرخدار آمدهوعصب پایش قطع بود.حالا با پای خودش راه می رود.!شب شده بود،مردم منتظر بودند تا علی برایشان صحبت کند،بالاخره روبه روی منبر صاحب الزمان در مسجد گوهرشادقرار گرفت وشروع کرد برای مردم صحبت کردن. انگار آنجا یک نفر را می دید.شروع کرد صحبت کردن با زبان فارسیسلیس،بدون لهجه!سخنان او هم اکثرأ تربیتی بود.بعد از اتمام صحبت ها بیهوش افتاد روی زمین.یکی از حرف هایش این بودکه برای ظهور امام عصر(عج)دعا کنید،برای امام دعا کنید،وکودکانتان را با سوره های کوچک قرآن بزرگ کنید... بعد از آوردن آب قندحال واحوالش مختصرا خوب شد،بلند شد،ترسیدیم میان مردم برویم چون مردم منتظر ما بودند،نمیدانم یک سافت یا دو ساعت خادم ها ما را نگه داشتند. آن شب وقتی برگشتیم منزل،صاحب خانه متعجب ونگران شد!گفت شما یک جانباز داشتید که با صندلی جرخدار آمده بود والان؟!از مشهد برگشتیم مراغه،خبر همه جا پیچید.خیلی ها به دیدن علی آمدند.بعد از آن ماجرا رفتیم حوزه علمیه قائم (عج)در منطقه چیذرتهران ثبت نام کردیم.چون چند تا از بچه های مراغه آنجا درس می خواندند.یکی دوسال آنجا بودیم.مدیر حوزه چیذراز دست نا عاصی شده بود.چرا که تمام طلبه ها را تشویق می کردیم بروند جبهه. 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایم نمیشه فقط نیمی از کتاب) ... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهیدعلی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «ماجرای شفا» نقل از نوار شهید سیفی(به اختصار) انقدر به سراغ علی آمدند تا اینکه مجبور شد یک بار ماجرای مجروحیت در عملیات بیت المقدس در ۶۱/۲/۲۷ وشفا یافتن و زیارت امام زمان (عج) که سه ماه بعد از آن در شب جمعه در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع)رخ داد را در حزب جمهوری اسلامی دفتر مراغه برای جمعیت حاضرتوضیح دهد. این جلسه خوشبختانه ضبط شد. حال از زبان خودش: بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری ویسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. در مورد یک سری امدادهای غیبی خداوندی،در این سخن هاارزش زیادی هست.واقعا چطور می شودکه خدا ما را انتخاب کرده که در بنده ارزشی نمی دانم!این حرف ها برای ماکه در عقب وجلوی جبهه هستیم شاید هضمش یک مقدار مشکل باشدبرای بنده هم خداوند لطف فرمودند تا واقع در جریانی باشم که برای شما تعریف می کنم. اوایل اردیبهشت ماه با چند نفر از برادران عازمـ خرمشهر بودیم در طول راه توی قطار با برادران بودیم.بعد یک نفر درب کوبه اش را باز کرد و با هیجان خارج شدو مدام فریاد یا مهدی یا مهدی (عج) سر داد.او با تعجب به اطراف ودست هایش نگاه می کرد.!یک مقدار هیجان زده شدیم و ترسیدیم،خودمان را عقب کشیدیم .از دوستش پرسیدیم جریان چیست؟گفت این شخص در اثر موج انفجار،چشمانش کورشد.او را به دکترهای مختلف بردیم و حواب رد دادند.تا اینکه وقتی سوار قطار شدیم گویا در خواب آقا امام زمان (عج) را دیده واقا را صدا می کرد.الان که بیدار شد چشمانش بینا شده(صلوات حضار) این موضوع نه تنها در خود بنده،بلکه در سایر دوستان یک حالت عجیبی ایجاد کرد.مثل اینکه عاشقی از معشوقش صحبت کنند.بنده ودوستان تو دلمان حالی این چنین داشتیم. مثل اینکه ما هم می رویم که آقا را زیارت کنیم.خلاصه امدیم به اهواز و از آنجا به خرمشهر.بعد ازچند روز دیدیم در بی سیم گفتند که امشب ساعت دو خط آتش می باشد.شب بلند شدیم.همه به خط رفتیم.برادران به خط آمدند تیراندازی کردند و همه برگشتند به جز من و یک نفر دیگر،باهم دوتایی در خط ماندیم با کمی فاصله از هم. ... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهیدعلی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 ۲ من هم خوابم می آمد.دیدم در نزدیکی دوستم خمپاره زدند.در من حالتی دست داد که عجیب بود.مثل اینکه چراغی در مقابل چشمانم روشن شد.نگاه کردم.فکر کردم که منور زدند،سنگر کاملا روشن بود.سرم را بلند کردم که منور را نگاه کنم ولی این نور در یک لحظه بود!با خود گفتم این جه نوری است؟! قلبم خبر داد که آن دوستم زخمی شده،یک مقدار خود را به طرف او کشاندم.با اسمش او را خواندم.دیدم که جوابی نمی آید،وقتی نزدیک شدم عطر عجیبی احساس کردم که برایم آن عطر خیلی نا اشنا بود.هر چقدر او را صدا کردم جواب نمی داد.تا اینکه به نزدیک او رسیدم .او را بلند صدایش کردم.با سختی گفت اینجا هستم،زخمی شده ام.گفتم از کدام قسمت زخمی شده ای؟گفت از قسمت سر،من هیجان زده گفتم زود باش برویم سرت را ببندند.باز او گریه کرد و در همان حال گفت:وقتی جبهه می آمدی چه آرزویی داشتی؟!گفتم یک رزمنده چه آرزویی دارد؟حتما شهادت است.گفت دیگر آرزویت چیست؟من فکر کردم چه چیز می تواند باشد،چیزی به فکرم نرسید،یک دفعه ناخودآگاه گفتم دیدار حضرت مهدی(عج) او بلند گریه کردودست مرا گرفته و یک مقدار به جلو کشید چشمم به تاریکی عادت نکرده بود.گفت من به آرزویم رسیدم.گفتم چگونه یه آرزویت رسیدی؟گفت :مهدی (عج) آمد وسرم را بست.دستم را به آرامی بردم ودست به سرش زدم.با دقت نگاه کردم دیدم مثل اینکه یک جراح متخصص چندین ساعت زحمت کشیده و سر او را اینطور منظم بسته!من بلندش کردم و گفتم براتی،به من فرمود این زخمهای شما را که می بندم موقتی است.بعد از دوروز پیش شهدا خواهی آمد.خلاصه درست بعد از دو روز او شهید شد.اما ساعتی بعد در مقر نشسته بودیم که دوستان سوال کردند سر این را چه کسی بسته بود‌؟یک نفر بلند شد گفت من ! به من حال عجیبی دست داد که واقعیت را بگویم؟!مثل اینکه به قلب من گذاشتند حرف نزن.بعد از دو روز او شهید شد.من هم با خودم گفتم:ای کاش چنین حالتی در من ایجاد می شد.تا اینکه وقتی با بچه ها می رفتیم به جلو،خمپاره ای افتاد،خمپاره ۶۰.از دوستان آقای جمادی هم آنجا بودند. 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایم نمیشه فقط نیمی از کتاب) ... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خاطرات شهیدعلی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 یک قسمت خمپاره ترکش هایش پخش شدو یک مقدار از ترکش هابه پاهایم خورد و اعصاب بدنم را خشک کرد.من پرت شدم.چشم باز کردم دیدم در بیمارستان طالقانی آبادان بستری هستم.بعد از چند روز(روز آخر)دکتری آمد و گفت که باید پای تو را قطع کنیم.برایم خوشحالی دست داد.با خود گفتم برای ما هم سعادتی دست دادکه از پایم بگذرم.به فکرم رسید که اگر به شیراز بروم خوب است.در شیراز مادر و...نزدم می آیند.اینجا دور است ونزدیک جبهه.اینجا نمی توانند بیایند.از دکتر درخواست رفتن به شیراز کردم.قبول کردند.بعد نشسته بودیم که به دلم این مطلب آمدوگفتم:خدایا اگر قرار بود پای من قطع شودخمپاره که جلویم افتاد باید تیکه تیکه می شدم.!یک دفعه به دهانم آمد وگفتم:یا امام زمان،مرا شفا بده تا بلکه دوباره به جبهه برگردم.این را تکرار می کردم و خوابم برد.در خواب دیدم که در چهارراه مصلی در مراغه همراه استاد شهیدم احمد سعادتی هستیم و... دیدم ظاهرا ما در زیر درختی مثل آلبالو قرارداریم ولی انواع واقسام میوه ها مشاهده می شود.🍒🍑🍓 از کنار این درخت چشمه ای خارج می شد که جاری شده و می رفت.با هم کنار این چشمه نشستیم.یکدفعه صدای اذان آمد.ایشان یه من گفتمن پا می شوم که نماز بخوانم و تو هم پشت من بایست و نماز بخوان.من قبول کرده بلند شده و انگشتر در آورده،کنار سنگ گذاشتم.وضو گرفته وچند قدم آن طرف تر رفتم.من متوجه شدم که انگشتری دستم نیست.از او خواستم که برگردد و انگشتری مرا بیاورد.او برگشت ولی ناپدید شد.من هم برگشتم ویکباره در خواب فریاد زدم.یک لحظه دیدم این آب به تلاطم در آمد.یک نفر سید جوان خوش تیپ از آب بیرون آمد.من هر چقدر می خواهم او را به کسی تشبیه کنم ایا به تصویر می آید،یا نه اصلا غیر ممکن است.به من فرمود چرا ناراحتی؟! ایشان در حالی که خم شده انگشتری را به دست من کرده ،فرمودند:ناراحت نشو بیا مشهد. در یکی از پنج شنبه ها به مشهد می آیی پایت خوب می شودواحمد را هم می بینی.بعد ناپدید شدند.من چشم باز کردم دیدم در ماهشهر هستم.دربیمارستان ماهشهر،همان روز ما را به اهواز اعزام کردند.همه جای بدن من بی حس بود به غیر از این دستم وصورتم. ... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹کار ساز ترین ..... اونایی که سنگین دارن گوش بدن... توسل به حضرت زهرا سلام الله یافاطمه الزهرا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
21.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همراه شویم باشهید مدافع حرم رو به حرم بی‌بی گفت ۱۵ سال نوکری کردم، مزدی نخواستم، حالا مزد منو قرار بدید. نزدیک حضرت زینب سلام الله علیها انتحاری زدند. مزدش رو گرفت، اونم شب شهادت حضرت زهراسلام الله علیها... روایت شهادت شهید مدافع حرم حجت اسدی ازمحل شهادتش یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیرترین که خوندی بشنوید بسیار زیباست ☘ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
1_970741427.mp3
2.6M
♨️نتیجه امام رضا(ع) در قیامت 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 روزی در منطقه‌ای در سوریه خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود . من را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین بشه. همین که گذاشتمش بالا، تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما. حاجی کمی فاصله گرفت. خواست دوباره با دوربین دید بزنه که این بار، نشست کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه‌ای شدیم برای ، احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست؛ به اصرار زیاد رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا شد و حدود هفده تَن شدند. بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم، اما حیف... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رئیس‎جمهور: در دکترین نظامی ما، سلاح هسته‎ای جایی ندارد 🔹رئیسی در دیدار با مردم کردستان: یکی از عقب ماندگی‌ها در این کشور در حوزه اجرای عدالت و حوزه‌های اقتصادی است. بارها گفته‎ایم در دکترین نظامی ما، سلاح هسته‎ای جایی ندارد 🔹ما در دولت زمینه‎های رانت، فساد، پارتی‌بازی و روابط ناسالم اقتصادی را از بین می‎بریم 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💐💐💐اسعدالله ایامکم*💐💐💐💐 "قربان امروز، غدیر پیش رو و عاشورا در راه" ♻️قربان:تعریف کامل عهد الهی است. تعریف جامع دل کندن از بهترین هاست. دل کندنی با دست خود نه دیگری . این است معنای قربانی. ♻️غدیر اعلام عهد الهی است. از علی علیه السلام سوال شد :بهترین لحظه زندگی شما ،کدام لحظه بود؟ امیر مومنان پاسخ داد:لحظه ای که نبی خاتم دستم را گرفت و بالا برد وبه همه عالم اعلام عهد الهی کرد. ♻️عاشورا:امتحان عهد الهی است. خیلی ها "هل من ناصر" را شنیدند: ◀️ اما اعتنا نکردند! ◀️ برخی گفتند "دوست داریم یاریت کنیم اما زن وبچه داریم" و نیامدند. ◀️ برخی گفتند " تا شما به کربلا برسید ما یک دیداری تازه کنیم و به شما می پیوندیم" این گروه زمانی به عهدشان وفا کردند که اسرا را به شام می بردند. 👈👈در این امتحان عهد الهی ، آمار قبولی خیلی پایین است. ✅ این پایین بودن آمار بدلیل 3نفهمیدن بود: 1)نفهمیدن اینکه " این عهد" چیست؟! 2)نفهمیدن اینکه "این عهد "با کیست؟! 3)نفهمیدن اینکه " این عهد"را چگونه باید پاس داشت؟! ✅ معنای جامع وکامل" بصیرت" در فهمیدن نفهمیدن های "قربان" ،"غدیر "و "عاشورا"ست. 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃✅خاطره عجیب از سلام فرمانده 🍃🌀🍃 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─