نامه ۷۹ تا ۷۷.mp3
2.88M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی وشهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز چهلو نهم : از نامه ۷۹ تا نامه ۷۷
رمان مذهبی و بسیار زیبای #پلاک_پنهان با موضوع شهدای وطن سربازان گمنام امام زمان (عج)
#هو_العشق🌹
#پارت_یازدهم
#پلاڪ_پنهاݩ
#فاطمه_امیرے
ــ سلام خسته نباشید من دیروز سفارش ۹۰ تا cd دادم که...
پسر جوان اجازه نداد که سمانه ادامه دهد و سریع پاکتی را به سمتش گرفت
ــ بله،بله بفرمایید آماده هستند،اگر مایلید یکی رو امتحان کنید!
ــ بله ،ممنون میشم
تا پسرجوان خواست فایل صوتی را پخش کند ، صدای گوشی سمانه در فضا پیچید ،سمانه عذرخواهی کرد و دکمه اتصال را زد:
ــ جانم مامان
ــ کجایی
ــ دانشگام
ــ هوا تاریک شد کی میای
ــ الان میام دیگه
ــزود بیا خونه خاله سمیه خونمونه
ــ چه خوب،چشم اومدم
گوشی را در کیف گذاشت و سریع مبلغ را حساب کرد
ــ خونه چک میکنم،الان عجله دارم
پسر جوان سریع پاکت را طرف سمانه گرفت،سمانه تشکر کرد و از آنجا خارج شد که دوباره گوشیش زنگ خورد،سریع گوشی را از کیف دراوردکه با دیدن اسم کمیل تعجب کرد،دکمه اتصال را لمس کرد و گفت:
ــ الو
ــ سلام
ــ سلام آقا کمیل ،چیزی شده؟ـ
ــ باید چیزی شده باشه؟
ــ نه آخه زنگ زدید ،نگران شدم گفتم شاید چیزی شده
ــ نخیر چیزی نشده،شما کجایید؟؟
سمانه ابروانش از تعجب بالا رفتن،و با خود گفت"از کی کمیل آمار منو میگرفت؟"
ــ دانشگاه
ــ امشب خونه شماییم،الانم نزدیک دانشگاتون هستم،بیاید دم در دانشگاه باهم برمیگردیم خونه
ــ نه ممنون خودم میرم
ــ این چه کاریه،من نزدیکم ،خداحافظ
سمانه فقط توانست خداحافظی بگوید،کمیل هیچوقت به او زنگ نمی زد ،و تنها به دنبال او نیامده بود ، همیشه وقتی صغری بود به دنبال آن ها می آمد ولی امروز که صغری کلاس ندارد،یا شاید هم فکر می کرد که صغری کلاس دارد.
بیخیال شانه ای بالا انداخت و به طرف دانشگاه رفت ،که ماشین مشکی کمیل را دید،آرام در را باز کرد و سوار شد،همیشه روی صندلی عقب می نشست ولی الان دیگر دور از ادب بود که بر صندلی عقب بشیند مگر کمیل راننده شخصی او بود؟؟
ــ سلام ،ممنون زحمت کشیدید
ــ علیک السلام،نه چه زحمتی
سمانه دیگر حرفی نزد ،و منتظر ماند تا سامان سراغ صغری را بگیرید اما کمیل بدون هیچ سوالی حرکت کرد،پس می دانست صغری کلاس ندارد،
سمانه در دل گفت"این کمیل چند روزه خیلی مشکوک میزنه"
با صدای کمیل به خودش آمد؛
ــ بله چیزی گفتید؟
ــ چیزی شده که رفتید تو فکر که حتی صدای منو نمیشنوید؟
ــ نه نه فقط کمی خستم
ــ خب بهاتون حرفی داشتم الان که خسته اید میزارم یه روز دیگه
ــ نه ،نه بگید،چیزی شده؟
کمیل کلافی دستی در موهایش کشید و گفت:
ــ چرا همش به این فکر میکنید وقتی زنگ میزنم یا میخوام حرفی بزنم اتفاقی افتاده؟
سمانه شرمنده سرش را پایین انداخت و گفت:
ــ معذرت میخوام دست خودم نیست،آخه چطور بگم ،تا الان زنگ نزدید برای همین گفتم شاید برای کسی اتفاقی افتاده
ــ آره قراره اتفاقی بیفته
و نگاهی به چهره نگران سمانه انداخت و ادامه داد :
ــ اما نه برای آدمای اطرافمون
سمانه با صدای لرزانی پرسید:
ــ پس برای کی؟
ــ برای ما
ــ ما؟؟
ــ من و شما
#ادامه_دارد...
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هو_العشق🌹
#پارت_دوازدهم
#پلاڪ_پنهاݩ
#فاطمه_امیرے
ــ چه اتفاقی قراره برای من وشما بیفته؟؟
کمیل کلافه دستی به صورتش کشید و ماشین را کنار جاده نگه داشت.
نفس عمیقی کشید و گفت:
ــ من میدونستم دانشگاه بودید،یعنی مادرم و خاله گفتن،و اینو هم گفتن که بیام دنبالتون تا با شما صحبت کنم.
سمانه با تعجب به کمیل نگاهی انداخت:
ــ الان همه تو خونه منتظر منو شما هستن تا بیایم و جواب شما رو به اونا بدیم.
ــ آقا کمیل من الان واقعین گیج شدم،متوجه صحبتاتون نمیشم،برای چی منتظرن؟من باید چه جوابی بدم ؟
ــ جواب مثبت به خواستگاری بنده
سمانه با تعجب سرش را به طرف کمیل سوق داد و شوکه به او خیره شد!!
کمیل نگاهی به سمانه انداخت و با دیدن چهره ی متعجب او ،دستانش را دور فرمون مشت کرد.
ــ میدونم تعجب کردید ولی حرفایی بود که باید گفته می شد،مادرم و صغری مدتی هستش که به من گیر دادن که بیام خواستگاری شما ، الان هم که خواستگاری پسر آقای محبی پیش کشیده شد اصرارشون بیشتر شده،و من از این فشاری که چند روز روی من هست اذیتم .
کمیل نگاهی به سمانه که سربه زیر که مشغول بند کیفش بود انداخت،از اینکه نمی توانست عکس العملش به صحبت هایش را از چهره اش متوجه شود،کلافه شد و ادامه داد:
ــ ولی من نمیتونم ، چطور بگم،شما چیزی کم ندارید اما اعتقاداتمون اصلا باهم جور درنمیاد و همین کافیه که یه خونه به میدون جنگ تبدیل بشه،منم واقعیتش نمیتونم از عقایدم دست بکشم .
لبان خشکش را با زبان تر کرد و ادامه داد:
ــ اما شما بتونید از این حجاب و عقایدتون بگذرید ،میشه در مورد ازدواج فکر کرد.
تا برگشت به سمانه نگاهی بیندازد در باز شد و سمانه سریع پیاده شد،کمیل که از عکس العمل سمانه شوکه شده بود سریع پیاده شد و به دنبال سمانه دوید اما سمانه سریع دستی برای تاکسی تکان داد ،ماشینی کمی جلوتر ایستاد ، و بدون توجه به اینکه تاکسی نیست سریع به سمت ماشین رفت و توجه ای به صدا زدن های کمیل نکرد،ماشین سریع حرکت کرد کمیل چند قدمی به دنبالش دوید و سمانه را صدا زد، اما هر لحظه ماشین از او دور می شود.
سریع سوار ماشین شد و حرکت کرد،در این ساعت از شب ترافیک سنگین بود،و ماشین کمیل در ترافیک گیر کرد،کمیل عصبی مشت محکمی بر روی فرمون زد و فریاد زد:
ــ لعنتی،لعنتی
بازم تند رفته بود،اما چاره ای نداشت باید این کار را می کرد.
راه باز شد ،پایش را تا جایی که می توانست بر روی گاز فشرد ،ماشینی که سمانه سوار شده بود را گم کرده بود و همین موضوع نگرانش کرده بود.
این وقت شب، یک دختر تنها سوار ماشین شخصی شود که راننده اش جوان باشد خیلی خطرناک بود و،فکر کردن به اینکه الان سمانه دقیقا در این شرایط است ،خشم کل وجودش را فرا گرفت
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هو_العشق🌹
#پارت_سیزدهم
#پلاڪ_پنهاݩ
#فاطمه_امیرے
سمانه با عصبانیت بند کیف را در دستانش فشرد،هضم حرف های کمیل برایش خیلی سخت بود و پیاده شدن از ماشینش تنها عکس العملی بود که در آن لحظه میتوانست داشته باشد،بغض بدی گلویش را گرفته بود،باورش نمی شد پسرخاله اش به او پیشنهاد داده بود که بیخیال حجابش شود تا بتواند به ازدواج با او فکر کند ،او هیچوقت به ازدواج با کمیل فکر نمی کرد،با عقایدی که آن ها داشتند ازدواجشان غیر ممکن بود اما حرف های کمیل،او را نابود کرده بود ،با اینکه عقاید کمیل با او زمین تا آسمان متفاوت بود اما همیشه او را یک مرد با ایمان و مذهبی و باغیرت می دانست اما الان ذهنش از صفات خوب کمیل تهی شده بود.
با احساس سنگینی نگاهی سرش را بالا آورد که متوجه نگاه خیره راننده جوان شد،و خودش را لعنت کرد که توجه نکرده بود که سوار ماشین شخصی شده، سرش را پایین انداخت.
نزدیک خانه بود سر خیابان به راننده گفت که بایستد سریع کرایه را حساب کرد و از ماشین پیاده شد.
از سر آسودگی نفس عمیقی کشید، و"خدایا شکرت" زیر لب زمزمه کرد و به طرف خانه رفت تا می خواست در را باز کند صدای ماشین در خیابان پیچید و بلافاصله صدای بلند بستن در و قدم های کسی به گوش سمانه رسید با صدای کمیل سمانه عصبی به سمت او چرخید:
ــ یعنی اینقدر بی فکرید،که تو این ساعت از شب پیاده میشید و سوار ماشین شخصی میشید، اصلا میدونید با چه سرعتی دنبالتون بودم تا خدایی نکرده گمتون نکنم
عصبی صدایش را بالا برد و گفت:
ــ حواستون هست داری چیکار میکنید
سمانه که لحظه به لحظه به عصبانیتش افزوده می شود با تموم شد حرف های کمیل با عصبانیت و اخم به کمیل خیره شد و گفت:
ــ اتفاقا این سوالو باید از شما بپرسم آقای محترم،شما معلومه داری چیکار میکنید؟؟
اومدید کلی حرف زدید و شرط و شروط میزارید که چی؟
فکر کردید من رفتم تو گوش خاله و صغری خوندم ؟؟
نه آقا کمیل من تا الان به همچین چیزی فکر نمیکردم ،خاله هم اگه زحمت میکشید و نظر منو میپرسید مطمئن باشید جواب من منفی بود.
با یادآوری حرف های کمیل بغض بدی در گلویش نشست و نم اشک را در چشمانش احساس می کرد با صدای لرزانی که سعی می کرد جلوی لرزشش را بگیرد گفت:
ــ اما بدونید با حرف هایی که زدید و اون شرط مزخرف همه چیزو خراب کردید،دیگه حتی نمیتونم به چشم یک پسرخاله به شما نگاه کنم،دیگه برای من اون آقا کمیل که تا اسمش میاد همه مردانگی و غیرتش را مدح می کردند ،نیستید ،الان فقط برای من یه آدم ...
سکوت می کند چشمانش را محکم بر روی فشار می دهد، برایش سخت بود این حرف را بگوید اما باید می گفت با صدای کمیل چشمانش را باز کرد؛
ــ یه آدم چی؟
ــ یه آدم بی غیرت
سریع در را باز می کند و وارد خانه شود و ندید که چطور مردی که پشت در ماند ،با این حرفش شکست،ندید که چطور قلبش را به درد آورد.
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هو_العشق 🌹
#پارت_چهاردهم
#پلاڪ_پنهاݩ
#فاطمه_امیرے
سریع از پله ها بالا رفت و قبل از اینکه وارد شود نفس عمیقی کشید و در را باز کرد ،همه با دیدن سمانه از جای خود بلند شدند ،سمیه خانم تا خواست سوالی بپرسد ،سمانه به حرف امد:
ــ خوش اومدید خاله جان،اما شرمنده من سرم خیلی درد میکنه نمیتونم پیشتون بشینم شرمنده میرم استراحت کنم.
همه از حرف های سمانه شوکه شوده بودند،از ورودش و بی سلام حرف زدنش و الان رفت به اتاقش!!
سید و فرحناز تا خواستن سمانه را به خاطر این رفتارش بازخواست کنند ، در باز شد و کمیل وارد خانه شد ،که با سمانه چشم در چشم شد ،
تا خواست سلامی کند صدای سمانه او را متوقف کرد:
ــ مامان من فکرامو کردم،میتونید به خانم محبی بگید جواب من مثبته
ــ اما سمانه..
ــ اما نداره من فکرامو کردم،میتونید وقت خواستگاری رو بزارید
و بدون هیچ حرفی وارد اتاقش شد .
همه از حرف های سمانه شوکه شده بودند ،دوخواهر با ناراحتی به هم خیره شده بودند و صغری غمگین سیبی که در دستش بود را محکم فشرد و آرام زمزمه کرد" این یعنی جوابش منفی بود"
کمیل که دیگر نمی توانست این فضا را تحمل کند، رو به سید گفت:
ــ شرمنده من باید برم،زنگ زدن گفتن یه مشکلی تو باشگاه پیش اومده باید برم
ــ خیر باشه؟
ــ ان شاء الله که خیر باشه
بعد از خداحافظی و عذرخواهی از خاله اش سریع از خانه خارج شد و سوار ماشین شد، با عصبانیت در را محکم بست ، هنوز حرف سمانه در گوشش می پیچید و او را آزار می داد بی غیرتی که به اوگفته به کنار،جواب مثبت سمانه به محبی او را بیشتر عصبانی کرده بود،احساس بدی داشت،احساس یک بازنده شاید ولی او مجبور بود به انجام این کار ...
،با عصبانیت چندتا مشت پی در پی بر روی فرمون زد و فریاد زد :
ــ لعنتی لعنتی
با صدای گوشیش و دیدن اسمی که روی صفحه افتاد سریع جواب داد:
ــ بگو
با شنیدن صحبت های طرف مقابل اخم هایش در هم جمع شدند؛
ــ باشه من نزدیکم ،سریع برام بفرست آدرسو تا خودتونو برسونید من میرم اونجا
ماشین را روشن کرد و سریع از آنجا دور شد.
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هو_العشق 🌹
#پارت_پانزدهم
#پلاڪ_پنهاݩ
#فاطمه_امیرے
صبح بخیری گفت و بر روی صندلی نشست ،سید جوابش را داد اما فرحناز خانم به تکان دادن سری اکتفا کرد.
سمانه سریع صبحانه اش را خورد و از جایش بلند شد:
ــ با اجازه من دیگه برم دانشگاه،دیرم میشه
ــ سمانه صبر کن
ــ بله بابا
ــ در مورد جواب مثبتت به پسر محبی ،از این تصمیمت مطمئنی؟
ــ بله بابا،من دیگه برم
و بدون اینکه منتظر جواب آن ها بماند سریع از خانه بیرون رفت و تا سر خیابان را سریع قدم برداشت و برای اولین تاکسی دست تکان داد،شانس با او یار بود و اولین تاکسی برایش ایستاد.
در طول مسیر دانشگاه به تصمیم مهمی که گرفت فکر می کرد،شاید به خاطر لجبازی با کمیل باشد اما بلاخره باید این اتفاق می افتاد.
به محض اینکه وارد دانشگاه شد متوجه تجمع دانشجویان شد که درمورد بحث مهمی صحبت می کردند به سمت دوستانش رفت و سلامی کرد:
ــ سلام ،چی شده؟
ـــ یعنی نمیدونی
ــ نه!
ــ احمدی ،همین نامزد انتخابات ،دیشب تو مسیر برگشت به خونش میخواستن ترورش کنن.
سمانه متعجب به دخترا نگاه کرد و گفت:
ــ جدی؟
ــ بله
ــ وای خدای من ،خدا بخیر بگذرونه این انتخاباتو،من برم کلاسم الان شروع میشه.
بعد خداحافظی از دخترا به سمت کلاس رفت ،که در راه کسی بازویش را کشید ،برگشت که با دیدن صغری گفت:
ــ سلام بریم سرکلاس الان استاد میاد
ــ صبرکن
سمانه برگشت و به صغری نگاهی انداخت.
ــ چرا به کمیل جواب منفی دادی؟
سمانه نفس عمیقی کشید و سعی کرد عصبی نشود.
ــ گوش کن صغری...
ــ نه اینبار تو گوش کن سمانه،داداش من چی کم داره ،پول ،خونه،قیافه،هیکل،اخلاق؟
ها چی کم داره؟
چی کم داره که پسر خانم محبی داره
ــ صغری بحث این نیست
ــ پس بحث چیه؟اصلا فکر نمیکردم تو اینطور باشی ،برات متاسفم
و اجازه ای به سمانه نداد تا حرفی بزند.
کل کلاس سمانه هیچ چیزی از تدریس استاد را متوجه نشد ،حق را به صغری می داد او از چیزی خبر نداشت و الان خیلی عصبی بود ،باید سر فرصت با او صحبت می کرد،با خسته نباشید استاد همه از جایشان برخاستند ،سمانه که دیگر کلاسی نداشت به سمت خروجی دانشگاه رفت ،که برای لحظه ای ماشین مشکی رنگ را دید ،مطمئن بود این همان ماشینی است که آن روز آن ها را تعقیب می کرد!!
ماشین به سرعت حرکت کرد و به سمت آن ها آمد،سمانه کم کم متوجه شد که شخصی از صندلی عقب چیزی مشکی رنگ بیرون آورد ،ناگهان ترسی در دلش نشست و با دیدن ماشینی که به سمت صغری می رفت ،با سرعت به سمت صغری دوید و اسمش را فریاد زد...
تا به صغری رسید تنها کاری که توانست انجام دهد، آن بود که صغری را هُل بدهد و هر دو آن طرف جاده پرتاب شوند،سمانه سرش محکم به آسفالت اصابت می کند و صدای آخ گقتن صغری هم در گوشش می پیچد و ماشینی که با سرعت از کنار آن ها می گذرد آن را آرام می کند، اما با بلند کردن سرش و دیدن مایعی که با فاصله نه چندان زیاد با آن ها بر روی زمین ریخته شد و بخاری که از آن بلند شده،با ترس زمزمه کرد:
ــ اسید
سرش گیج می رفت و جلویش را تار می دید،همه اطرافشان جمع شده بودند ،صدای نگران و پر درد صغری را همراه همهمه ی بقیه می شنید که او را صدا می کرد، اما دیگر نتوانست چشمانش را باز نگه دارد و از هوش رفت.
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#تݪنگر☝⚡
سلامیمجدد رفقآ...
دروغ=مصــــلحتیـــه🤦♂
اشکالــــی نـــداره!
غیبت=حقیـــقته، همـــه می دونــــن، جــــلوش هم میـــگم. 🚫
#آخهمومناگهحقیـــقتنباشـــهکهمیـــشهتهـــمت❗
چشم چـــرونی=یه نظـــر حـــلاله👀💔
چت با نامحــــرم=دلــــم پاکــــهحواسـممهس❌
و.....
اینا یـــه مـــثال هـــای کوچیکـــه.
تو برو دنبـــال بـــقـــیه اش؟
ببـینیــد برای گـــناهامونـ چـــه توجـــی هایۍمیــــاریݥ؟
•✾❀🕊یامهدی ادرکنی🕊❀✾•
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
گفت
سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن
به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم...
به ما چه فلانی دزدی میکنه! فلانی رشوه گرفت.. فلانی درد و مشکل داره!
گفتم
زیارت_عاشورا را خوانده ای...
دو دسته جمله دارد یا سلام یا لعن؛
جامعه هم دو دسته دارد...
مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان،
عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم، وسط ندارد.
گفت
حتی بیطرف ها؟؟؟؟
گفتم
در زیارت #عاشورا جوابت هست...
( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله)
امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده...
البته زیاد هم بی طرف نبودند...
هر که در لشکر #حسین(ع) نباشد
در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است.
گفت
زمانه عوض شده ، فرق کرده...
گفتم
باز زیارت عاشورا جوابت را داده،
(و اخر تابع له علی ذلک)
تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده..
قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد.
گفت
با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟
گفتم
یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی.
در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند.
گفت
حسین زمان که در غیبت است؟
گفتم
اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، مسلم ولی امر است.
ببین چقدر گوش به فرمان ولی_فقیه هستی...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
داخلمیدون مین پاۍدوتا ازبچھ هاۍتخریب
با هم قطع شدھ بود؛
تو این گیرو دار داشتن باهم شوخی میکردنکھ :
پاۍمنو بدھ پاۍخودتو بردار ، مواظب باش پات
با پاۍمن قاطۍنشھ 🌱 :)
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ..
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ .
ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ است
اللهم عجل لولیک الفرج
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پشت پرده خطرناک از فتنه سیستان و بلوچستان
❌پازل خطرناک فتنه در داخل و خارج از کشور
⛔️از سپاه هراسی و تحرکات انتخاباتی جریان_اصلاحات تا مواضع تفرقه انگیز مولوی_عبدالحمید و...
👤تحلیل استاد پورآقایی
34.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
13 دقیقه از سخنرانی طوفانی و آتشین امام جمعه محترم زابل👌👏
وقتی امام جمعه زابل مواضع تفرفهانگیز و ضد امنیتی عبدالحمید را جواب دندان شکن میدهد
حجت الاسلام و المسلمین عزیزی خطاب به عبدالحمید: شما در حدی نیستید که برای قانون اساسی تعیین تکلیف کنید، القاعده و داعش را هم مذهب های شما درست کرده اند، 1400 سال حکومت دست شما بود چه گلی به سر اسلام و مسلمانان زدید؟!
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و روز ماهم ممکنه ....
اگر حواسمون نباشه
#انتخابات
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
مکتب زینبی.mp3
5.61M
✅#صوتی
💠 ویژه وفات #حضرت_زینب سلاماللهعلیها
🎙کارشناس: استاد محمد شجاعی
🔹🌺🔹
◾️کربلا در کربلا میماند اگر #زینب نبود!
◾️حضرت زینب سلاماللهعلیها، شاهکارترین الگوست در عصر نبرد رسانهها!
#یا_زینب
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#تحلیل_سیاسی
💠 موضوع: وقایع سراوان و لزوم توجه دائمی به جنوب شرق
✍️نویسنده: عزيز غضنفري
🔻حوادث اخیر شهرستان سراوان در استان سیستان و بلوچستان بار دیگر موضوعات سیاسی، امنیتی و اقتصادی این بخش از کشور را وارد فضاهای رسانهای و تبلیغاتی کرد. در این رابطه لازم است نکات زیر مدنظر قرار گیرد.
✅نکات تحلیلی:
🔹 1- واقعیت قطعی که اینک به تجربه نیز اثباتشده آن است که موضوع ناامن سازی و ناآرامیهای قومی و مذهبی در محیط سرزمینی جمهوری اسلامی ایران به راهبرد قطعی و پایدار دشمنان تبدیل شده است.
🔸 2- از دیگر سو این امر نیز مبتنی بر شواهد عینی و آشکار است که سیاست و راهبرد کلان جمهوری اسلامی در حوزه جنوب شرق کشور تا حد بسیار زیادی سناریوها و طراحی-های دشمنان علیه اقوام جنوب شرق ایران را عقیم ساخته است.
🔹3- مجموعه اقدامات صورت گرفته اقتصادی در مناطق جنوب شرق قابل کتمان نیست؛ بااینحال اما متأثر از شرایط عمومی اقتصادی کشور و فراگیری مشکلات معیشتی، نقش مشکلات اقتصادی که بسترساز وقایع امنیتی آن منطقه و سوءاستفاده جریان معاند و مخالف جمهوری اسلامی ایران شده است، باید بهطور خاص و اولویتدار موردتوجه قرار گیرد.
🔸4-تأثیرگذاری جریان رسانهای و تبلیغاتی بدخواهان ایران و خاصه مردم جنوب شرق کشور در قضایای اخیر سراوان به شکل مؤثر ایفای نقش کرده است. مرکزیت نظام بیش از همیشه باید به ارتباط بین شبکههای اجتماعی و رسانهای با امنیت ملی بیندیشد. این مسئلهای فراتر از همه بحثهای جناحی و سیاسی است.
🔹5-طرح رزاق-که بحث درباره آن تفصیل بیشتری را میطلبد- از اقدامات صحیح و اصولی اجراشده در منطقه جنوب شرق کشور بهحساب میآید که به شکل واقعی معضلات متنوع آن منطقه را در مسیر ساماندهی قرار داده است و یکی از دلایل تحرک اخیر دشمن در این منطقه، ضربه زدن و متوقفسازی این طرح هوشمندانه است. سوگیری اصلی طرح رزاق کمک به معیشت مردم منطقه و روانسازی تبادلات با خارج از کشور است.
🔸6- #سپاه_پاسداران در طی سالهای گذشته سیاست بومیسازی امنیت و خدمات اجتماعی و اقتصادی را به شکل جدی در دستور کار قرار داده است و با کمک نخبگان، علما و بزرگان منطقه جنوب شرق کشور امنیت و رفاه منطقه را موردتوجه قرار داده است.
💠نکته پایانی:
🔺 مردم منطقه جنوب شرق کشور و البته همه مردم مناطق گوناگون ایران بایستی در نظر داشته باشند که ناامنی پدیدهای خانمانسوز است و تبعات آن دامن همه را خواهد گرفت؛ بنابراین بایستی کوشید امنیت که پایهایترین و مهمترین مؤلفه جنوب شرق کشور است، مورد خدشه قرار نگیرد.
#نشستهای_بصیرتی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔺رئیس بنیاد مستضعفان با اشاره به اینکه بنده با حکم رهبر انقلاب در در بنیاد مستضعفان و هیات امنای کمیته امداد هستم ،گفت:
🔸بنده نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نخواهم شد.
🔹پرویز فتاح، رئیس بنیاد مستضعفان در گفتوگو با خبرنگار جامعه خبرگزاری فارس وبرنامه جهان آرا، در پاسخ به این پرسش که آیا در «انتخابات آینده ریاست جمهوری نامزد خواهید شد؟»،
اظهار داشت: ما تشنه قدرت نیستیم، شیفته خدمت هستیم.
وی ادامه داد: این را امام (ره)، رهبر معظم انقلاب و شهیدان بهشتی و سردار سلیمانی به ما یاد دادند.
🔹رئیس بنیاد مستضعفان افزود: چون بنده از رهبر معظم انقلاب حکم دارم، این را با چیزی عوض نمیکنم. بنده منسوب ولایت امر هستم و ایشان منت گذاشته بر ما و حکم داده است.
🔹فتاح بیان داشت: بنده با حکم ایشان هم در هیات امنای کمیته امداد و هم در بنیاد مستضعفان هستم و همزمان در دو جا از رهبر معظم انقلاب حکم دارم.
✅وی تاکید کرد: بنده این مقام را به دنیا و آخرت نمیدهم.
🍃👌البته هم شایدمی توانستندمثل بعضی هابیایندو تاآخرین لحظه احساس وظیفه کننداما ایشان وظیفه رادرنوع عملکردونیازجامعه بانگاه ولایتمدارانه می دانند.
❌کاش بقیه هم درحق متفرق نشوند.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
انصراف قالیباف از نامزدی در انتخابات، واقعی است؟
رجانیوز درباره خبر انصراف قالیباف از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری که توسط محسن پیرهادی بیان شده است نوشت: «پیرهادی در حالی از افزایش احتمال حضور آیتالله رئیسی در انتخابات سخن گفته که تا کنون بارها عدم تصمیم او برای حضور در انتخابات اعلام شده است.
در آخرین مورد در روزهای گذشته خبری مبنی بر خودداری رئیس قوه قضائیه در جلسه با جمعی از اعضای مجلس خبرگان با موضوع انتخابات منتشر شد که نشان میدهد همچنان قصدی برای حضور رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری وجود ندارد.
به نظر میرسد رئیس مجلس همچون آیتالله رئیسی باید عدم حضور خود در انتخابات را شخصا و نه از زبان دیگران و با قیدوشرطهایی چون حضور یا عدم حضور دیگر کاندیداها در صحنه مطرح کند.
تنها در صورت اعلام رسمی و بدون قیدوشرط رئیس مجلس مبنی بر عدم حضور در انتخابات است که شبهات رفع شده و روند وحدت گفتمانی حول محور گزینه اصلح تسریع خواهد شد. در غیر این صورت تکرار تجربیات ناموفق قبلی در جبهه اصولگرایی کاملا محتمل خواهد بود.»
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
اقدام مجلس برای اجرای صحیح قانون لغو تحریمها
«عباس گلرو»، رئیس کمیته روابط خارجی کمیسیون امنیت ملی مجلس اظهار داشت: «بعد از مأموریت قالیباف رئیس مجلس به ذالنوری و عباسی رؤسای کمیسیونهای امنیت ملی و انرژی مجلس شورای اسلامی بهمنظور پیگیری حل اختلاف دولت و مجلس و تعامل با دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی برای نظارت بر قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران در آینده بسیار نزدیک کمیته مشترکی با همکاری کمیسیون امنیت ملی و کمیسیون انرژی تشکیل خواهد شد». وی افزود: «یکشنبه یا دوشنبه هفته جاری مقرر شد سخنگوی کمیسیون امنیت ملی جزئیات تشکیل این کمیته مشترک را اطلاعرسانی کند؛ ولی درمجموع این اقدام بعد از دستور رئیس مجلس به رؤسای کمیسیونهای امنیت ملی و انرژی عملیاتی شده و بر حسن اجرای قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها نظارت ویژهای خواهیم کرد».
یمن: با ۱۵ پهپاد و یک موشک بالستیک، عربستان را زدیم
🔹سخنگوی نیروهای مسلح یمن: مواضع و اماکن حساس در ریاض با یک موشک بالستیک از نوع «ذوالفقار» و ۹ فروند پهپاد «صماد-۳» هدف قرار گرفت.
🔹۶ فروند پهپاد «قاصف k2» نیز مواضع نظامی در مناطق «أبها» و «خمیس مشیط» را هدف قرار دادند که به دقت به اهداف اصابت کرد.
🔹تا زمانی که حملات و محاصره بر کشورمان ادامه دارد، عملیاتهای ما نیز ادامه خواهد داشت و بیش از پیش گسترده خواهد بود.
🔹ساکنان عربستان سعودی خود را از تمامی مواضع و اماکن و فرودگاههای نظامی دور نگه دارند.
https://eitaa.com/joinchat./3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
* دستور به خاتمی برای حضور در انتخابات +جزئیات
بر اساس یافته های خبری و تحلیلی خبرنگار جهان نيوز، درخواست برای ورود علنی تر خاتمی به عرصه انتخابات 1400 یکبار دیگر از طرف برخی از چهره ها و روحانیون برجسته جناح سنتی چپ مطرح شده است. به اعتقاد برخی از فعالین سیاسی خاتمی گرچه با تشکیل نهاد اجماع ساز به صورت عملی برای انتخابات 1400 ورود کرده ولی برخی از فعالین اصلاح طلب معتقدند که خاتمی حتی باید خودش یکی از گزینه های ریاست جمهوری باشد. برخی از اصلاح طلبان معتقدند خاتمی مانند مرحوم هاشمی در سال 92 در انتخابات 1400 نام نویسی کند تا پس از رد صلاحیت آنها به نفع نامزد بعدی خود موج سازی کنند.
19.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جزءخوانی
تحدیر(تندخوانی)جزء1
حدود30دقیقه
دورسیزدهم
برای ظهور
وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی
ورفع مشکلات مسلمین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
📽 کریمی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد ....
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا
نماهنگ جدید ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
#أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید:
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه مرتبه)🌼
🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار میدهی _ قرار بده!🌜🍃
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🔰بهجتالدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعملهای عبادی مورد توصیه حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره)
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادعالی
راه دیدن عالم غیب
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان مذهبی و بسیار زیبای #پلاک_پنهان با موضوع شهدای وطن سربازان گمنام امام زمان (عج)