eitaa logo
ازاوبگو 🏴
349 دنبال‌کننده
910 عکس
280 ویدیو
4 فایل
السلام علیک یا صاحب الزّمان اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها ارتباط با ادمین 👇 @baray_mowood
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💞 ⃣3⃣ رؤياى امشب فرا مى رسد، (ع) به ديدار او مى آيد. سر به زير مى اندازد و آرام مى گويد: ــ آقاى من! از همه دنيا ديدار شما مرا بس است; امّا مى خواهم بدانم كى در كنار شما خواهم بود؟ ــ به زودى پدربزرگ تو، را براى مبارزه با لشكر مى فرستد. گروهى از كنيزان همراه اين مى روند. تو بايد لباس يكى از اين را بپوشى و خودت را به شكل آنها در آورى. ــ سرانجام اين جنگ چه مى شود؟ ــ در اين جنگ، پيروز مى شوند و همه و كنيزان رومى اسير مى شوند. ، كنيزان رومى را براى فروش به مى برند. وقتى تو به برسى من كسى را به دنبال تو خواهم فرستاد. تو در آنجا منتظر من باش! از شوق بيدار مى شود. اكنون او بايد پاى در راه بنهد و به سوى خود برود. ... https://eitaa.com/az_o_bego
💞 💞 ⃣3⃣ به راستى او چگونه مى تواند از اين بيرون برود؟ مليكا فكر مى كند، به ياد يكى از قصر مى افتد كه سال هاست او را مى شناسد. مى تواند به او اعتماد كند و از او كمك بخواهد. مليكا با كنيز صحبت كرده است و قرار شده كه او براى لباس كنيزها را تهيّه كند. همه چيز با دقّت برنامه ريزى شده است. خبر مى رسد كه سپاه به سوى سرزمين هاى مى رود، همه براى بدرقه در ميدان اصلى شهر جمع شده اند. قيصر سپاه را به دست يكى از بهترين فرماندهان خود مى دهد و براى پيروزى او مى كند. سپاه حركت مى كند امّا هنوز اينجاست. تو رو به مى كنى و مى گويى: ــ مگر قرار نبود كه همراه آنها بروى؟ ــ داشته باش. من فردا از خارج خواهم شد. نمى شود، همه شك مى كنند. فردا فرا مى رسد. هوسِ طبيعت كرده است و مى خواهد به دشت و صحرا برود. او با همان مورد اطمينان از خارج مى شود. چند سواره آماده حركت هستند. 🕊💜🕊 آنها حركت مى كنند، راه ميان برى را انتخاب مى كند تا بتواند زودتر به سپاه برسد. آنها با مى روند. نزديك مى شود، سپاه در آنجا اتراق كرده است. مى خواهد سپاه روم را ببيند و را تشويق كند. او ابتدا به خيمه سپاه مى رود. آنها مشغول هستند. حواسشان نيست. باور نمى كنند كه دختر روم به اين بيابان آمده باشد. مليكا داخل اى مى شود و سريع لباسى را كه همراه دارد به تن مى كند. ديگر هيچ كس نمى تواند او را شناسايى كند. او شبيه شده است. او از خيمه بيرون مى آيد، يكى از كنيزان صدايش مى زند كه در به او كمك كند. هوا ديگر تاريك شده است. چند سربازى كه همراه بودند خيال مى كنند كه امشب مى خواهد در اينجا بماند. ... https://eitaa.com/az_o_bego
🎀 😘 ⃣3⃣ ديگر تاريك شده است. چند سربازى كه همراه بودند خيال مى كنند كه امشب مى خواهد در اينجا بماند صبح سپاه حركت مى كند، آن سربازها هر چه مى شوند از خبرى نمى شود، نمى دانند چه كنند. به هر كس مىگويند كه دختر كجا رفت، همه به آنها مى خندند و مى گويند: "شما ديوانه شده ايد؟ دختر در اين بيابان چه مى كند؟ سپاه به پيش مى رود و با هر قدم به خود نزديك و نزديك تر مىشود.25 ! آنجا را نگاه كن، مسلمانان به اين سو مى آيند، جنگ سختى در مى گيرد. در اين هياهو من ديگر را نمى بينم! نمى دانم چه سرنوشتى در اوست اسبها شيهه مى كشند، صداى به گوش مى رسد، تيرها از هر سو مى آيند، عدّه اى بر روى مى افتند و در خون خود مى غلتند هيچ كارى از دست ما برنمى آيد، اگر اينجا بمانيم خيال مى كنند كه ما هم از سربازان هستيم. بيا تا اسير نشده ايم با هم فرار كنيم! ما بايد به سوى برويم، گويا اين ملكوتى فرجام زيبايى دارد ... https://eitaa.com/az_o_bego