eitaa logo
گنجشکهای پاییز
372 دنبال‌کننده
20 عکس
6 ویدیو
1 فایل
هر چیز که زندگی است کتابهایم:گنجشکهای پاییز_باران پس از برف_لیلی آذر_پاییز ۶۱ به روایت اقاقی وبلاگم: http://rastegaar1.blogfa.com/ شناسه‌ی من در ایتا: @azamsaadatmand
مشاهده در ایتا
دانلود
بردم پناه از شب سرما به فاطمه از درّه‌ی درنده‌ی دنیا به فاطمه @azam_saadatmand
مومن آن باشد که اندر جزر و مد کافر از ایمان او حسرت خورد @azam_saadatmand
او آشنای سوره‌ی حمد است ای دل با او بگو از دردهایی که غریب است پ‌ن:به نیت شفای همه‌ی بیماران سوره‌ی حمد بخوانیم...
گنجشکهای پاییز
بردم پناه از شب سرما به فاطمه از درّه‌ی درنده‌ی دنیا به فاطمه #اعظم_سعادتمند @azam_saadatmand
هدیه‌ی شاعر ارجمند جناب آقای آژ به این شعر دریا چکیده در شب تنهایی علی از آسمان ابری اسما به فاطمه
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟ به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟ کدام دامن پر مهر می‌شود بالِش؟ به گریه‌های یتیمانه خواب خواهد داد کدام عشق به این سفره‌های نان و نمک پس از عبور تو رنگ و لعاب خواهد داد مرا هر آینه او از سکوت پر کرده است هم او که آه مرا بازتاب خواهد داد برای آنکه بگیریم انتقامت را خدا به گردش دنیا شتاب خواهد داد زمانه‌ای که به زهرا چنین جفا کرده است مگر سلام علی را جواب خواهد داد!؟ @azam_saadatmand
من آذرخش شبانم کز ابر تیره دمیدم چه غم که شد شب ابری سر سیاه و سفیدم به سایه‌روشن مویم درون آینه گویم به جز تو کیست بداند که روز و شب چه کشیدم تلاش من همه آن بود در صحاری سوزان که ناشکفته نخشکند غنچه‌های امیدم جهان و مردم او را بسا که دیده‌ام اما ندیده بودم خود را کنون در آینه دیدم: که آتش دل ابرم که سایه‌ی سر کوهم چه سرکش است شگفتا سر سیاه و سفیدم از کتاب پ‌ن: از کشفیات دوست داشتنی امروزم در دیوان ژاله @azam_saadatmand
در حسرت خریدن آن ساعتم که نیست در خرده‌ریز خاطره‌هایت به یادگار افسوس جیب‌های من و بانک‌های شهر چون عشق،هیچ‌وقت ندارند اعتبار @azam_saadatmand
مرا صدا بزن "ای یار ای یگانه‌ترین یار" که در جواب غزلهای بی‌شمار بگویم
مجله‌ی میدان آزادی پرونده‌ی تازه‌ای باز کرده است به نام"هنر و آهستگی" هم سرمقاله‌‌ای خواندنی دارد هم اولین مطلبش با عنوان " آهستگی و قالی‌بافی" به نظرم خیلی خوب نوشته شده است.پیشنهاد میکنم این پرونده را دنبال کنید و بخوانید http://www.azadisq.com
برایت با تمام روح خود سهراب می‌خواندم کنارت می‌شنیدم چیزی از هوش گیاهان را پ‌ن: صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد @azam_saadatmand
سربازها ایستاده‌اند مثل برگ‌ها بر درخت‌ها در پاییز   شاعر ایتالیایی پ‌ن: از کشفیات امروزم @azam_saadatmand
یه شعری داره برای مادرش که من و یاد خودم و مادرم می‌‌اندازه... اینک آن دستهای اطمینان بخش را فقط در رویاها می‌توانم ببوسم و حرف می‌زنم کار می‌کنم سیگار می‌کشم نگرانم... چگونه رو در روی این همه شب ایستاده‌ام پ‌ن:البته من به جای سیگار کشیدن چای مینوشم @azam_saadatmand
یادداشت تازه‌ای نوشته‌ام برای مجله‌ی میدان آزادی درباره‌ی زندگی و آثار ژاله اصفهانی خوشحال می‌شوم بخوانید مروری بر زندگی و آثار ژاله اصفهانی @azam_saadatmand
شکستم از این غم که یک بار دیگر بگویم که: عباس! خوبی برادر؟ یک‌سال گذشت از غمی که هنوز ابعادش را به درستی درک نکرده‌ام...هنوز باورش نکرده‌‌ام اگر حال و حوصله‌ای دارید روح برادرم را با صلوات یا فاتحه‌ای خوشحال کنید
و بی بهار، به دشت و دمن چه می‌گذرد؟ به حال باغچه، بی یاسمن چه می‌گذرد؟ صدای شادی گنجشک‌ها نمی‌آید به شاخه‌های تَرِ نارون چه می‌گذرد؟ صدای گریه‌ی خاموش بلبلان از چیست؟ مگر به ساحت سبز چمن چه می‌گذرد؟ به حال ماه، که با آه و چاه خواهد شد پس از تو هم‌نفس و هم‌سخن چه می‌گذرد؟ فقط همان درِ آتش گرفته می‌داند به زینبت، به حسین و حسن چه می‌گذرد میان این همه، کو محرمی که شرح دهد میان خانه‌ی مولای من چه می‌گذرد @azam_saadatmand  
مطلبی نوشته‌ام درباره‌ی "آهستگی و شعر" در مجله‌ی میدان آزادی ،اگر فرصت کردید بخوانیدش،سایر یادداشتهای پرونده‌ی هنر و آهستگی را هم پیشنهاد میکنم بخوانید آهستگی و شعر در رگ یک حرف @azam_saadatmand @azadisqart
خطبه‌هایش کرده جان بیت‌ها را شعله‌ور در سکوت شهر طوفان است نام فاطمه
بردم پناه از شب سرما به فاطمه از دره‌ی درنده‌ی دنیا به فاطمه آویختم به رشته‌ی نوری‌ که می‌‌‌رسید از چار سو به ساقه‌ی طوبی به فاطمه رازی که هیچ‌وقت نگفتم به هیچ‌کس.. آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه افتاد دانه دانه‌ی اشکم به دامنش نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟ * آنقدر روشن است و درخشان که داده‌ای ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه "من سردم است" در ته این ظلمت نمور دست مرا بگیر خدایا به فاطمه... @azam_saadatmand
103.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطف استاد ارجمند دکتر قربان ولیئی به غزل فاطمی "باغچه بعد از تو" @azam_saadatmand
پیراهنش پرنده شد و پر کشید و رفت این‌بار گرگ یوسف من را درید و رفت آن سرّ سر به مهر که بر دوش عرش بود پا در رکاب نیزه سرکش کشید و رفت گنجشک روی شاخه تمنای آب داشت تیری اذن الی اذنش را برید و رفت هم اشک چشمه چشمه در آن چشم خشک شد هم مشک قطره قطره به پایش چکید و رفت آتش گرفت بال فرشته از آفتاب بر تاول زمخت بیابان دوید و رفت ناباورانه جن و ملک می گریستند شیطان چگونه خون خدا را مکید و رفت؟ درد است اینکه می چکد از جان واژه ها این قصه را کدام قلم آفرید و رفت؟ کانال اشعار شاعر ارجمند جناب آقای مجید آژ https://eitaa.com/joinchat/199492609C398f9f13ad
با وجود اینکه نورش کرده روشن روز را چون شب قدر است و پنهان است نام فاطمه
سلام‌الله‌علیها این زن که می بینی نگاهی خاص دارد در چشمهایش معدن الماس دارد او عاشق شاهی است که جای زر و سیم تنها دو تا پیراهن کرباس دارد هنگام گندم آرد کردن گفتگوها، با خاطرات نیلی دستاس دارد با بچه های فاطمه چون همنشین است بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد فانوس حاجات جهانی روشن است از لطفی که نور چشم او _عباس_دارد @azam_saadatmand
سلام‌الله‌علیها شکوه چادر سبزش میان شهر وزید شکست هیبت طوفان همین‌که او را دید به سوی آینه با رود اشک جاری شد به سرزمین خروشان نورها که رسید- نشست منتظر ماه و با سرانگشتش چهار پنجره بر غربت بقیع کشید قدم گذاشت به صحرای پشت پنجره‌ها دوباره از دل هر سنگ خون تازه تپید نشست و از لبِ خورشیدِ روی نیزه روان به‌رغم هلهله‌ها،رازهای سرخ شنید نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به ماه به یاد تشنگی خیمه، رود رود چکید همین‌که در غم خون خدا غزل سر داد میان دشت چهار اسب‌ بی‌سوار دوید نوشت نام خودش را در آخر این بیت نه مادر پسران،مادر چهار شهید @azam_saadatmand